ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﭘﺸﺖ ﺧﺎﻙ ﺭﻳﺰ ﻣﻲ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺤﻮﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻲ ﻟﺸﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ . #ﻫﻮﺍﻱ_ﮔﺮﻡ_ﺟﻨﻮﺏ؛ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺍﻣﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ . ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ #ﺁﻗﺎﻣﻬﺪﻱ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺏ ﺩﺍﻍ ﺗﺎﻧﻜﺮ، ﮔﺮﺩ ﻭ ﺧﺎﻙ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺎﻙ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺁﺑﻲ ﺯﺩ ﻭ #ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﻨﮕﺮ ﺭﻓﺖ . ﺁﻗﺎ ﺭﺣﻴﻢ ﺑﺎ ﺁﻣﺪﻥ ﺁﻗﺎﻱ ﺑﺎﻛﺮﻱ ﺳﺮ ﭘﺎ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺳﻲ ﻛﺮﺩﻧﺪ . ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻴﻦ ﺁﻗﺎ ﺭﺣﻴﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ #ﻟﺐﻫﺎﻱﺧﺸﻚﺁﻗﺎﻣﻬﺪﻱ ﺷﺪ . ﺭﺣﻴﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻳﻚ ﻛﻤﭙﻮﺕ ﮔﻴﻼﺱ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﻱ ﺩﺍﺩ . ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﻱ ﺧﻨﻜﻲ ﻗﻮﻃﻲ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻛﺮﺩ،
#ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻛﻤﭙﻮﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟
ﺁﻗﺎ ﺭﺣﻴﻢ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﻱ ! ﻛﻤﭙﻮﺕ، ﺟﺰﺀ ﺟﻴﺮﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯﺷﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﻩ .
شهیدﺑﺎﻛﺮﻱ، ﻛﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ، ﺍﻳﻦ ﻛﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻱ؟
ﺭﺣﻴﻢ ﮔﻔﺖ؟ ﭼﻮﻥ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭ ﮔﺮﻣﺎ ﺯﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﺪﻳﺪ . ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻛﻤﭙﻮﺕ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺑﻮﺩ، ﻛﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ؟
#ﺁﻗﺎﻣﻬﺪﻱ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﻱ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮ؟ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮ، ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺠﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻲ ﻫﻴﭻ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﻲ ﻣﻲ ﺟﻨﮕﻨﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ...
ﺭﺣﻴﻢ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﻱ ! ﺣﺎﻻ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ . ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﻴﺮ، ﺑﺨﻮﺭ .
ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﻱ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺨﻮﺭ ﺭﺣﻴﻢ ﺟﺎﻥ ! ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﻲ!
https://eitaa.com/bakeri_channel
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره زیبای حاج صادق آهنگران از سیدالشهدای لشگر مقدس ۳۱ عاشورا سردار شهید آقا مهدی باکری
https://eitaa.com/bakeri_channel
نزدیڪــی در فاصلـــــہ نیست
در اندیشه است و تو اڪنون
مهمان اندیــــشہ ی منی . . .
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
https://eitaa.com/bakeri_channel
#شهیدی که برات #کربلا میدهد
🌸🌿🌸
این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️😢🌷
بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام علیرضا کریمی👇💐
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود.😭 همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم.
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و....
با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا بحق امام حسین ع ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.
هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و...
سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیبتر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما #علیرضا_کریمی✋️🌷
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
📚مسافر کربلا
🌸🌿🌸
هدیه روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم و فرجنا بهم
https://eitaa.com/bakeri_channel
هدایت شده از سرداران شهید باکری
عکس کمتر دیده شده از آیین تشعیع نمادین حجله امیر لشگر خوبان سردار شهید آقامهدی باکری سال ۶۳
https://eitaa.com/bakeri_channel
شهید زین الدین🌷
هرگاه شب جمعه شهدا را یادکردید
آنهاشما را نزد اباعبدالله (ع) یاد میکنند
🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
https://eitaa.com/bakeri_channel
آقا مهدی وآقاحمید امشب نزد آقا ابا عبدالله به یاد ماهم باشین😔 التماس دعا🌹
اللهم ارزقنا....
حسین آرام جانم....
🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
https://eitaa.com/bakeri_channel
گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آری ...
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل
https://eitaa.com/bakeri_channel
🖼 تصویری از شهید محمدرضا جلالی در حال قرائت دعای کمیل در مدینه منوره🌺
https://eitaa.com/bakeri_channel
عرض سلام وادب وخیرمقدم خدمت همسر معظم شهید آقا مهدی باکری حاج خانم صفیه مدرس ؛ به کانال شهیدان باکری خیلی خوش آمدید🌹