🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۱۲۰
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
همه داشتند گریه میکردند و معلوم بود دلشان برای دوستان شهیدشان تنگ شده است.
روز هشتم عملیات بود که آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده عالی جنگ از تهران به قرارگاه سپاه آمد و بعد از شنیدن حرفهای فرمانده کل سپاه گفت: ما اعلام کردیم هرکس هرچه در چنته دارد به میدان بیاورد.
آقا محسن هم نگذاشت حرف فرمانده اش تمام شود و بلافاصله گفت: حاج آقا من هم به همهی لشکرها و تیپها دستور داده ام افراد تا حد فرمانده لشکر باید بجنگند حتی اگر سازمان سپاه مختل شود.
عملیات بد جوری گره خورده بود. آقا محسن میدید لشکر ۳۱ عاشورا که بچههای قرارگاه نصرت آنها را راهنمایی میکردند هم به مشکل برخورد کرده بودند.
آقا محسن یک بار کل محورها را برای فرماندهی عالی جنگ توضیح داد و اوگفت: الان اصلی ترین مشکل عملیات کجاست؟
- بن بست در گرفتن محور طلائیه است.
- کدام قرارگاه شما در این محور است؟
- قرارگاه فتح
- راه حل شما چیست؟
- حمله مجدد به طلائیه.
- عمل کنید و معطل نکنید.
دو روز بعد حمله سپاه صورت گرفت ولی باز خبری نشد. روحیه فرماندهان داشت قدری ضعیف میشد. آقای هاشمی مدام با آقا محسن، رشید، شمخانی که دور وبر او جمع شده بودند مشورت میکرد و از آنها میخواست راه حل بیرون رفتن از این مخمصه را بدهند.
ساعت یک نیمه شب، رضا دستواره و یکی دیگر از فرماندهان به قرارگاه آمدند وگفتند آقا محسن عراق در منطقه آب انداخته و کل محور مقابل ما باتلاقی شده و نمیشود جلو رفت.
آقای هاشمی که داشت به حرفهای او گوش میداد گفت: باید هر طوری شده جلو بروید. امام دستور داده در هر شرایطی باید پیشروی کنید. اگر مانتوانیم این هشت کیلومتر را جلو برویم صدام به کمک همدست هایش در دنیا تبلیغ میکند که برنده شده است. پشت سر شما صد هزار نیرو معطل مانده است. آبروی جمهوری اسلامی در خطر است. هر طوری شده بروید جلو.
آن قدر مصمم و قاطع حرف میزد که دستواره یک مرتبه گفت: روی چشم حاج آقا ما میرویم یا شهید میشویم و یا این طور نزد شما برنمی گردیم.
فرمانده عالی جنگ از این همه صلابت و امام دوستی فرمانده خوشحال شد و برای آنها دعا کرد.
دستواره به سرعت از قرارگاه خاتم الانبیاء خارج شد و آقای هاشمی در حالی که قدری ناراحت و عصبی به نظر میرسید گفت: من به امام قبل از آمدن عرض کردم که باید طوری برنامهریزی کنیم که همین جا جنگ را تمام کنیم و ایشان هم تایید کردند.
روز ۱۴، اسفند ۶۲ شده ولی هنوز راه باز نشده است. آقا محسن خبر وضعیت سخت و بحرانی عملیات را از طریق آقای انصاری به امام میدهد و منتظر جواب میشود.
دقایقی بعد آقای انصاری در تماسی به آقا محسن میگوید امام فرمودند به محسن رضایی بگویید: هرطوری شده باید جزایر نگهداشته شوند. مقاومت کنید و پا پس نکشید.
محسن تا این فرمان را شنید انگار مردهای بود که زنده شده باشد بلافاصله تمام فرماندهان را سرخط آورد و گفت: الان پیام امام را برایتان میخوانم. فرماندهان با شنیدن پیام امام گریه میکردند. علی هاشمی که علاقه وافری به امام داشت تا این کلمات را شنید گفت: دیگر حجت برما تمام شده و باید تا رگ گردنمان بایستیم.
آقا محسن بلافاصله گفت: همه تا پای جان میایستیم و عقب نمیرویم حتی اگر سازمان سپاه از بین برود.
مهدی باکری که مدام خبر انتظار حمید را به آقا محسن میداد این بار پشت بیسیم صدای علی شمخانی را شنید که میگوید: مهدی مهدی علی.
- مهدی بگوشم.
- فرمان امام را که شنیدی. بروید و مقاومت کنید. من خودم هم میآیم و آرپی جی میزنم. عراق احتمال زیاد میخواهد به جزایر پاتک بزند.
- کسی در قرارگاه نماند. همه به جز آقا محسن برای دفاع از دستاوردهای جزایر جلو رفتند. رشید، شمخانی، حسن دانایی، غلامپور. تمام مرخصیها لغو شد. شور و شوق عجیبی در کل یگانهای سپاه به وجود آمده بود.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
#پیج_سرداران_شهید_باکری در اینیستا گرام 👇
.
@mahdi_va_hamid_bakeri
#کانال_سرداران_شهید_باکری_تلگرام_ایتا👇
@bakeri_channel
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۱۲۱
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
هیچ کس با شنیدن پیام امام آرام و قرار نداشت. آقا محسن در بیسیم از رشادت و جنگیدن تمام نیروها حتی فرمانده لشکرها میشنید و برای آنها دعا میکرد.
سه روز این موضوع ادامه داشت. و آقای هاشمی تاکید داشت باید جزایر حفظ شوند و به عراق اجازه ندهیم جلو بیاید.
راوی قرارگاه خاتم الانبیاء که در کنار آقا محسن نشسته است لحظه به لحظه حوادث را مینوشت و عاقبت تمام شرح عملیات بزرگ خیبر را این گونه به تصویر میکشید. یک روز قبل از انجام عملیات، نیروها وارد هور شدند و در داخل آبراه تا حد ممکن پیشروی کردند و سرانجام در سوم اسفندماه 1362 ساعت 21:30 دقیقه عملیات خیبر آغاز شد. در مرحلهی اول در طرف قرارگاه نجف، قرارگاههای نصرت و حدید موفق شدند در محور العزیر و القرنه هدفهای خاص خود را تصرف کنند.
در جزایر، وضعیت عملیات مطابق برنامه پیش نرفت. عدم پاک سازی جزایر تا ساعت 3:30 دقیقهی نیمه شب مانع از آن شد که بعد از تصرف جزایر، نیروهای بعدی بتوانند برای حمله به سوی طلائیه حرکت کنند. لذا، در شب اول عملیات الحاق انجام نشد و به همین دلیل، قرارگاه فتح که میبایست پس از پاکسازی جزیره، به آن محور ملحق شود با مشکل مواجه شد و با وجود شکستن خط و رسیدن به نزدیکی محل الحاق مجبور شد متوقف شود، و سرانجام به دلیل حضور پر شمار دشمن در محور طلائیه و مقاومت آنها با وجود انجام چند حمله برای الحاق طلائیه با جزیره ـ این مهم میسر نشد.
در محور زید قرارگاه کربلا، موفقیتی به دست نیاورد و صبح عملیات، یگانهای عمل کننده به عقب آمده و در خط قبل از عملیات، مستقر شدند. این وضعیت مانع از آن شد که یگانهای قرارگاه نجف بتوانند در محورهای القرنه والعزیر باقی بمانند، زیرا امکان پشتیبانی آنها وجود نداشت و راه زمینی همچنان مسدود بود و از سوی دیگر، دشمن با حضور سریع در منطقه که با اعلام آماده باش در مرکز استان عماره و انتقال یگان هایش همراه بود، با زرهی و اجرای آتش، فشار زیادی بر این محور وارد میکرد. لذا، قرارگاههای نصر و حدید به ناچار به داخل جزیره شمالی عقب نشینی کردند. از این پس، جزیره محور کنش و واکنش دو طرف درگیر بود. در این حال، به دلیل عدم تثبیت مواضع به دست آمده در جزیره، واکنش مشکل پشتیبانی آتش و تجهیزات و تامین نیروی انسانی، نسبت به سرنوشت جزیره به شدت احساس خطر میشد. شرایط موجود بسیار سخت بود. و در حالی که فرماندهان امید زیادی به عملیات بسته بودند. اما تمام دست آوردها در حال سقوط بود. برادر محسن رضایی فرمانده سپاه به یکی از روحانیان حاضر در قرارگاه گفت:«در طول جنگ ما این جور ذوب نشدیم.»
برای خارج شدن از این وضع حاد، سپاه تصمیم گرفت بار دیگر تمام توان خود را برای باز کردن محور طلائیه به کار گیرد. از سوی دیگر، اوضاع نابسامان جبهه موجب تزلزل عمومی نیروها شده بود و حفظ جزایر نیز در هالهای از ابهام و تردید قرار داشت.
با وجود تلاش فراوان یگانهای سپاه، به دلیل مقاومت بسیار زیاد عراقی ها، باز هم حمله نیروهای خودی به طلائیه ناکام ماند. نیروهای دشمن که در آغاز حمله مجبور شدند برخی مواضع خود را ترک کنند و به عقب بروند، با فرا رسیدن روز، پاتکهای پیاپی خود را آغاز کردند و سرانجام مانع پیشروی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) و لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) شدند.
در جریان حملات دشمن، برادر حسین خرازی فرمانده، لشکر ۱۴ امام حسین(ع) به شدت مجروح و دست راستش قطع شد و در حالی که بدنش پر از ترکش بود، او را از میدان خارج کردند. با توقف پیشروی در محور طلائیه، وضعیت جدیدی پدید آمد. از این پس جبههی خودی میبایست قابلیت وتوانایی خود را در حفظ جزایر نشان میداد. کاری که بسیار دشوار مینمود. باور عمومی نیروها نیز آن بود که حفظ جزایر یا عملی نیست و یا بسیار دشوار است، و باید بهای زیادی برای آن پرداخت.
عراق، پس از آن که توانست رزمندگان اسلام را از محورهای العزیر، القرنه و طلائیه وادار به عقب نشینی کند، بیرون راندن نیروهای مستقر در جزایر را نیز محتمل میدانست، به ویژه آن که، از لحاظ عقبه، آتش، دفاع ضد هوایی، زرهی و ضد زره و دهها عامل دیگر بر نیروهای خودی برتری داشت. پس از توقف درگیری در محور طلائیه تا شروع حمله به جزایر، حدود پنج روز جبههها حالت عادی داشت و دشمن تلاش خاصی از خود نشان ندادند. در نخستین روزهای این مدت یعنی بعدازظهر ۱۴ اسفند ۱۳۶۲ مسئولان بیت امام به قرارگاه اطلاع دادند که فرمانده سپاه به تهران باز گردد. همچنین گفته شد. «امام فرموده اند: جزایر حتماً باید نگه داشته شوند، هر طوری که شده.»
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید با👇👇👇👇
#پیج_سرداران_شهید_باکری در اینیستا گرام 👇
.
@mahdi_va_hamid_bakeri
#کانال_سرداران_شهید_باکری_تلگرام_ایتا👇
@bakeri_channel
#وصیت_شهدا❣
اگر میخواهی محبوب خدا شـوی ،
گمنام باش...
کار کن برای خدا ،
نه بـرای معروفیت...
#شهید_علی_تجلایی
همراه باشید با👇👇👇👇
#پیج_سرداران_شهید_باکری در اینیستا گرام 👇
.
@mahdi_va_hamid_bakeri
#کانال_سرداران_شهید_باکری_تلگرام_ایتا👇
@bakeri_channel
سرداران شهید باکری
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۱۲۲
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
دستور فرماندهی سپاه، تحولی اساسی در سرنوشت عملیات ایجاد کرد و سپاه این بار هر آنچه را که در اختیار داشت، از فرماندهان گرفته تا باقیماندهی سازمانها و یگانها وارد صحنه کرد. از لحاظ روحیه و استقامت نیز توان سپاه دو چندان شد و همه، حفظ هدفی را که امام تعیین کرده بود، به بهای خون و جان در دستور کار قرار دادند فرمانده سپاه در این باره گفت: «از جزیره بیرون نمیرویم حتی اگر سازمان سپاه بیرون برود.»
مطابق پیش بینی امام و فرماندهان، پس از چند روز در ۱۶ اسفند ۱۳۶۲، عراق با اجرای آتش سنگین، بمباران وسیع هوایی و استفاده از هلی کوپتر، تانک و نیروهای پیاده پاتک، سنگینی را علیه جزایر جنوبی آغاز کرد. بیت امام که مرتب اوضاع جبهه را پی گیری میکرد. با آگاهی از شروع پاتک عراق به جزایر، با قرارگاه تماس گرفته و حجت الاسلام حاج احمد آقا خمینی از فرمانده سپاه وضعیت را جویا شد. آقای رضایی در پاسخ گفت: «از لحاظ مهمات خیلی در مضیقه هستیم الحمدالله وضع خوب است ولی عراق با تمام قوا حمله میکند.»
حمله عراق در آن روز بدون نتیجه پایان یافت اما دشمن در صبح روز ۱۷ اسفندماه ۱۳۶۲ بار دیگر حمله خود را آغاز کرد این بار، حمله دشمن با استفاده از ابراز و تسلیحات، شدیدتر و وسیع تر بود. در مقابل، وضع خودی بسیار حاد و مهم ترین مسئله کمبود نیرو و مهمات بود. در حالی که به شدت به مهمات نیاز بود، سرهنگ موسوی قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد: «در کل، ۱۳۰ گلوله ۱۳۰ میلی متری در اختیار داریم.»
همچنین، آقای غلامعلی رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای حاج احمد، همت (لشکر حضرت رسول(ص) نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است. عراقیها نیز از جنگ روانی استفاده کرده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران میکنند. در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه تحولات جنگ را پیگیری میکرد. روز ۱۸ اسفند ۱۳۶۲، عراق بار دیگر حمله خود را با شدت هر چه تمام تر آغاز کرد و سپاه و بسیج با آنچه در دست داشتند پایداری و استقامت کرده و مانع از پیشروی دشمن شدند، شرایط و مقدورات بسیار سخت و محدود بود. ضمن آن که دشمن از سلاحهای شیمیایی نیز استفاده کرد برادر غلامعلی رشید از جزیره به قرارگاه آمد و درباره منطقه گفت:
وضع خراب است، در محور تیپ سیدالشهداء دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش میآید (عراق) دائماً نیرو میآورد و شدت عمل به خرج میدهد. نیروهای ما در خط خسته شدهاند. آتش دشمن به شدت زیاد است. جاده، آب، غذا و نیرو کم است. پلیت والوار برای ساختن سنگر، نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد. نیروها در خط، آر پی جی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده میکنند. از شدت حملهی دشمن، بچهها دیگر قادر نیستند فکر کنند این جزیره طلسم شده و ما هر کاری میکنیم با مشکل مواجه میشویم.»
در این حال، آقای انصاری از بیت امام در تماس با قرارگاه وضعیت را جویا شد. شهید حجت الاسلام محلاتی، نماینده امام در سپاه به وی گفت: «به امام بگویید، شب جمعه است دعا بفرمایید.»
روز ۱۹ اسفندماه ۱۳۶۲، عراق باز هم حملات خود را از سر گرفت. اما این بار هم رزمندگان اسلام با گوشت و پوست و دادن خون خود، ماشین جنگی ارتش بعثی را متوقف کردند. شهادت فرماندهانی چون حاج همت، باغچیان، حمید باکری، اکبر زجاجی بهایی بود که برای حفظ جزایر پرداخته شد.
در این ۳ روز، اوج حماسه و استقامت و شهادت طلبی سپاهیان و بسیجیان به نمایش گذاشته شد جزیره سمبل پایداری و استقامت شده بود. آقای هاشمی رفسنجانی در این زمینه گفت: «این جزیره شده سمبل قدرت ما و ضعف عراق. مقاومت شما در دنیا خیلی معنا دارد و باید حفظ شود. جزیرهها مهم است، این عقیده من است نه سیاست.»
ایشان در مورد نتایج این عملیات افزود: «در صدام، شکست پیدا شده، مثلاً عربستان و ترکیه به ما پیشنهاد اسلحه کردند اینها نشانه تزلزل عراق است.»
بدین ترتیب، حمله ۲۷ ساعت عراق ناکام ماند و سرانجام، در پی فرمان امام، جزایر حفظ شدند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
عملیات کوبنده سپاه پاسداران علیه مواضع تروریست ها در عراق
صبح امروز نیروی زمینی سپاه طی عملیاتی مقرها و پایگاههای عناصر تروریستی را در منطقه اقلیم شمال عراق را مورد هدف قرار داد.
سرداران شهید باکری
در پی هشدار سردار محمد پاکپور فرمانده نیروی زمینی سپاه در خصوص حضور عناصر تروریست در شمال عراق ،صبح امروز نیروی زمینی سپاه طی عملیاتی مقرها و پایگاههای عناصر تروریستی را در منطقه اقلیم شمال عراق را مورد هدف قرار داد.
نزسا در این عملیات با بهره گیری از پهپادهای انتحاری و رزمی و همچنین توپخانه های هوشمن و نقطه زن، مقرها و پایگاههای این گروهکها را با دقت بالامورد هدف قرارداد.
@bakeri_channel
سرداران شهید باکری
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۱۲۳
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
پس از پایان عملیات خیبر که دیگر همه از آوردن جنازه عبدالمحمد ناامید شدند. محسن رضایی فرمانده کل سپاه به پاس خدمات عبدالمحمد پیامی را از طریق احمد غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا برای خانواده اش ارسال کرد.
«بسم الله المنتصر
تقديم به برادر شهيد عبدالمحمد سالمی
سلام بر نصرت دهندگان ثابت قدم
برادران عزيز، امروز شما بهترين مفسران آياتي هستيد كه هر معتقدی را بشارت فتح و پيروزی می دهد. شما يكسال و اندی ايستادید.دم فرو بستيد، در اوج شور و هيجان جوانی و خيزش والفجرها، لاله پيروزی را در انزوا و سكوت در آبهای راکد هور كاشته و رويا نديد. امروز اگر برگذشته خويش كمی تامل كنيد، قطعا تبسم هايی را در وجودتان خواهيد يافت كه بهترين نشانه های فتح و نصری است كه در انتظار تمامی منتظرين شمشير بدوش است.
ديگر بار بر شهدای عظيم و بزرگتان كه صبر و جهادشان، شهادت را بر آنها ارزانی داشت درود و صلوات می فرستيم و پيمان ثابت خويش را محكم ساخته و حق طلبانه رسالت حسينی خويش را تا انهدام ظلمت و ظلم ادامه خواهيم داد.»
والسلام عليكم و علی اباعبدالله الحسين(ع)
محسن رضايی
فرمانده قرارگاه نجف اشرف
۶۳/۱/۵
در اولین سالگرد گرامیداشت یاد و خاطره عبدالمحمد سالمی و سیدناصر سیدنور مراسمی در سال ۱۳۶۳ در اهواز برگزار گردید که سخنران آن فرمانده قرارگاه نصرت علی هاشمی بود. او که با اصرار دوستان مجبور شد برای این دو عزیز سخنرانی کند چند دقیقهای در حضور تمام بچههای قرارگاه نصرت حرفهای زیبایی زد.
او ابتدا به همه برادران توصیه کرد یاد شهیدان در زندگی شان همیشه ثابت قدم باشد. سپس وارد بحث اصلی اش شد و گفت:
یکی از برادرانی كه با شهيد سالمی به بغداد، كربلا و نجف رفت و بعد در عمليات خيبر به شهادت رسيد سيد ناصر نور بود. اينها از ايران نفوذ كردند و وارد عراق شدند و شناسايی هایشان را كرده و حتی تا كنار كاخ صدام رفته و اطلاعات آوردند و عمليات را بارور كردند.
اين برادرها حدود يك سال و نيم كار كردند و هيچ كس نفهميد. برادران با ايمان و صابر يك سال ونيم صبر كردند. آنها مردانه در منطقه ای بنام هور عمل كرده، شناسايی كردند و زحمتهای زيادی كشيدند تا منطقه برای عمليات آماده شد.
اين برادرها برادرهايی بودند كه سی، چهل كيلومتر بايد درعمق دشمن و پشت دشمن می رفتند و دشمن را از پشت شناسايی می كردند و اخبار و اطلاعات لازم را برای جنگ می آوردند و بودند اشخاصی كه دو الی سه روز بعضی از اوقات يك هفته و برادرهايی مثل سالمی حتی ماهها طول می كشيد تا در قلب دشمن می رفتند و اخبار را از درون آنها جمع آوری می كردند و حماسهها و يك ايثار های اين چنينی و نيز چنين گذشتهايی نشان می دادند تا اين اخبار را برای جمهوری اسلامی ايران بياورند.
برادرهايی كه يك هفته ارتباطی با پشت نداشتند و يك هفته بدون امكانات ساده دنيايی سر می كردند و در بين اين برادرها برادر خوبمان شهيد سالمی وجود دارد. عزيزی كه تمام ماموريتهايش زبان زد همه نيروهای موجود آن تشكيلات بود. شايد نه من و نه هيچ كس ديگر توان بيان مطالب و ايثارهای اين برادرها را نداشته باشد.
شهيد سالمی يكی از برادرهايی بود كه در جريان خيبر سهم بسيار مهم و تاثيرگذاری داشت و از بنيان گذاران خيبر بود.
برادری كه شايد تا آن جايی كه من سراغ دارم يكی از اولين برادرهايی بود كه از طرف جمهوری اسلامی به زيارت كربلا رفت. پاسدار و سرباز امام زمان بود و در قلب دشمن و در اعماق بسيار زياد فرو می رفت و مهمترين اخبار و اطلاعات را می آورد.
اينها در سرما و گرمای العماره و بصره و بغداد و امثال آن كار و فعاليت می كردند. بدون هیچ سر و صدایی و بعد از يك ماه با توكل به خدا برمی گشتند و اطلاعات می آوردند.
نيروهايی كه می توانستند به خوبی ماموريتشان را انجام داده و هدفشان را در همان شب اول لحظه ای كه دستور صادر شد منهدم كنند.
همان نيروها به فرماندهی شهيد سالمی(عبدالمحمد) دورترين، سخت ترين و مشكل ترين نقطه عملياتی در اختيار اين برادرها بود. چون دورترين مسافتی كه بايد طی می كردند ۶۲ كيلومتر بوده و اينها از عجايب عمليات بود. در حالی كه ما اصلاً اميدی نداشتيم كه پل را سقوط كرده ببينيم. اين بود كه شهيد سالمی به تنهايی به جلو رفت تا بقيه بچهها روحيه بگيرند و وقتی كه بچهها می ديدند كه يك نفر به تنهايی جلو مي رود، همه روحيه گرفته و هجوم می آوردند به طرف جلو و به استقبال يك لشكر كه حدود چند صد برابر اين جمعيت بود رفتند و به اين صورت نيروهای دشمن يك دفعه درهم كوبيده يا فرار كردند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄