معماری حرم و فلسفه زیارت
احمد بن فارس میگوید: «زائر را از آن جهت زائر میگویند که وقتی به زیارت تو میآید، از غیر تو عدول میگرداند». لذا حقیقت زیارت را چنین تعریف کردهاند: "حضور الزائر عند المزور". به این معنا که کمال زیارت آن است که حضور زائر نزد زیارت شونده چنان باشد که فقط او را ببیند و از خود، چیزی نبیند. حالا با توجه به این توضیحات، لطفا به این عکس که اخیرا در حرم مطهر امام رئوف(ع) گرفتهام توجه بفرمایید که نه از حقیر اثری است و نه از همراهانم.
معمار خوش ذوق ایرانی، آرایهها و تزیینات آینهکاری را به نحوی معماری کرده است که زائر در این نوع شکستگیهای هندسیِ آینهها از خود هیچ نبیند و در اثر تعدد قطعات آینهها، تصویر زائر کاملا شکسته شود تا بر خلاف عملکرد اصلی آینه که کارش انعکاس تصویر کامل فرد است، در این نوع هنرپردازی و آینه کاری، زائر چیزی از خود و تصویر خود نبیند؛ به نحوی که معماری محیط، بستری باشد برای حضور قلب زائر و تجلی حقیقتِ حضور عند المزور.
صَلّیَ اللهُ عَلَیکَ یٰا اَباالحَسن یا عَلی ابنِ موسَی أَلرّضٰا أَلمُرتَضٰی(ع)
@baladetayyeb
از تواضع شهر سنتی تا تفرعن شهر معاصر:
چنین نقل شده است که شب قدر، قله سال است؛ اما معنای قله چیست و آیا نمود شهرسازانهای هم دارد؟ وقتی که یک ایده و یا موضوع، تبدیل به مفهوم مرکزی و اصلی (main core) در یک نظام شهرسازی شود آن مفهوم را بایستی قله آن نظام شهرسازی دانست.
در شهر اسلامی ایرانی، مفهوم مرکزی، مفهوم عبودیت بود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاریات/۵۶). لذا چنین شهری، مصداق شهر/عبودیت بود که قله فضایی و اوج خط آسمان آن، تجلیات ابنیه عبادی نظیر مساجد و حرمهای مطهر و بقاع متبرکه بود.
اما در شهرها و کلانشهرهای معاصر که محصول نظام سرمایهداری است، مفهوم مرکزی، انباشت سرمایه، ثروت و تکاثر است: أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ (تکاثر/۱). چنین شهری، مصداق شهر/ثروت است که قله و اوج خط آسمانش، ساختمانهایی نظیر بانکها و مالها و سایر تجلیات نظام سرمایهداری است.
به تصویر فوق بنگرید و تفاوت تواضع و تفرعن در خط آسمان دو شهر سنتی و معاصر (اولی شهر/عبودیت و دومی، شهر/ثروت) را ملاحظه بفرمایید. آن چیزی که از منظر قرآن کریم، اجازه رفعت دارد، مظاهر عبودیت است و نه مظاهر تکاثر و تفرعن: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ (نور/۳۶).
اما متاسفانه هضم نظام شهرسازی ما در هاضمه جهانی و نظام سرمایهداری سبب شده است تا چنین حقایقی به تدریج از شهرهای ما رخت بربندد. حال سوالی که مطرح میشود این است که چنین شهری که تجلی کالبدی تکاثر و نظام سرمایهداری است آیا میتواند ظرف مناسبی برای تحقق تمدن نوین اسلامی باشد؟
@baladetayyeb
لطفا در غربزدگی اسراف نفرمایید!
تقی زاده (از روشنفکران دوره قاجار و پهلوی) اعتقاد داشت که تنها راه صلاح این است که از نوک پا تا فرق سر، غربی شویم: "امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده؛ نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس".
نمیدانم اگر او اکنون زنده بود و وضعیت شهر و شهرسازی ما را میدید که در برخی جهات حتی از خود غربیها هم غربیتر شدهایم چه میگفت! نمونهاش این تصویر است که بیانگر موقعیت سیتی سنتر اصفهان است. سیتی سنتر (city center) یک پدیدار غربی است که از نتایج نظام سرمایهداری و در راستای فرهنگ مصرفگرایی است و بیانگر مرکز تجاری بسیار بزرگی است که همانطور که از نامش برمیآید بایستی در مرکز و قلب شهر ساخته شود. اما عجیب آنکه عدهای در شهر اصفهان، آنقدر برایشان مفاهیم غربی جذاب بوده که از خود غربیها هم غربیتر شدهاند و سیتی سنتر را برخلاف مفهوم و عنوانش که بایستی در مرکز شهر باشد، در منتهی الیه شهر و در ابتدای جاده اصفهان به شیراز ساختهاند!
برای آنکه تن مرحوم تقیزاده در گور نلرزد خدمت این دوستان پیشنهاد میشود که در وفاداری به فرهنگ غربی اسراف نکرده و مرزهای غربزدگی را جابجا نفرمایند!
@baladetayyeb
از معابر کوثری تا خیابانهای تکاثری
به تفاوت معابر در شهرهای سنتی و معاصر دقت کردهاید؟ در شهر سنتی که مصداق شهر/عبودیت بود بازار در موقعیتهای مشخصی مکانیابی و احداث میشد به نحوی که در چنین شهری، کارکرد اغلب معابر (متناسب با وجه تسمیه معبر) صرفاً عبور و مرور بود و نه تجارت و بیع.
اما در شهر معاصر که مصداق شهر/ثروت است، کمتر معبری را میتوان یافت که بدنه آن به کاربریهای تجاری اختصاص نیافته باشد. در چنین شهری، عملا کل شهر بر مدار تجارت شکل میگیرد و نه عبودیت. به نحوی که شهروندان حتی برای طی کردن مسیرهای روزمره نیز گریزی از مواجهه با انبوه ابنیه تجاری ندارند (به تفاوت دو تصویر ارائه شده در عکس فوق عنایت بفرمایید).
به این ترتیب در شهر معاصر به دلیل کالایی شدن فضاهای شهری که از نتایج اقتصاد تکاثری است، شهروندان با عبور و مرور روزمره در معابر، چه بخواهند و چه نخواهند در حال بازارگردی هستند. چنین شهری، برخلاف شهر سنتی که محصول اقتصاد کوثری و فرهنگ قناعت بود، محصول اقتصاد تکاثری و فرهنگ مصرف است؛ اقتصادی که برای رفع احتیاج بازار نیست، بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است.
اینکه در اقتصاد تکاثری، بسط بازار از موقعیتهای خاص به کل شهر، چه تاثیراتی بر روحیات و خلقیات شهروندان دارد محل تامل جدی است؛ شهری که حتی بسیاری از شهروندانش شبها را به نوعی در بازار میخوابند! زیرا در منازلی سکونت دارند که طبقه فوقانیِ مغازهها و ابنیه تجاری است و مبرهن است که در چنین شهری، حرکت بر مدار عبودیت، از عهده هرکسی برنمیآید: رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله (نور/۳۷).
@baladetayyeb
تحقیر کعبه با ابزارهای معمارانه؟!
آیا خانه خدا را از این زاویه عجیب و دهشتناک دیده بودید؟! به نظرتان حجم این برج غول پیکر چندصد برابر کعبه است؟! «برج سلطنتی ساعت مکه» یا «ابراج البیت»، مجموعهای عظیم و فوق گرانقیمت در مجاورت کعبه است که با پیمانکاری مجموعه بن لادن السعودیه (متعلق به خانواده اسامه بن لادن) و طراحی شرکت دارالهنداسه و شرکت آلمانی SL Rasch GmbH احداث شده است.
با دقت در این تصویر بنگرید که با معماری این برج ۶۰۱ متری و سوپر لاکچری که بلندترین برج عربستان است، چطور بیت الله الحرام را تحقیر کردهاند. گرچه حقیقت آن است که "إِنّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جمیعَا"(یونس/۶۵)، اما در عین حال نباید از این نوع طرحهای معمارانه که منجر به تحقیر عمدی یا سهوی بقاع متبرکه میشوند غافل بود.
آنچه اکنون جای نگرانی دارد، ترویج این نوع معماریهای بلندمرتبه در مجاورت حرمهای مطهر در ایران اسلامی است. برای مثال، متاسفانه خط آسمان بافت تاریخی مشهد مقدس، اکنون زیر سلطه هتلها و مراکز تجاری اطراف حرم قرار گرفته است و چنین ساختمانهایی، دید به حرم مطهر را کاملا تحت الشعاع قرار دادهاند؛ بدیهی است که این نوع شهرسازی، منتج به تضعیف حس معنویتی میشود که قبلا با دیدن گنبد و گلدستههای حرم مطهر به شهروندان منتقل میشد. امید است دوباره شاهد تکرار اشتباهات مشهد در بافت تاریخی شیراز نباشیم.
@baladetayyeb
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پارسال دقیقا هفته آخری که قرار بود از شهرداری تهران جدا شوم جلسهای با مدیر یکی از شبکههای سیما در جام جم داشتم. موضوع جلسه، تقاضای حقیر برای پخش کلیپهایی بود که تحت عنوان "روشندان"، برگرفته از واژگان معماری سنتی، درباره معماری و شهرسازی اسلامی ایرانی ساخته بودیم (اگر به پیامهای قبلی این کانال مراجعه بفرمایید این کلیپهای کوتاه و جذاب را که کلا ۱۵ عدد بودند میتوانید مشاهده بفرمایید).
اما ایشان بعد از آنکه چند مورد از کلیپها را دید فرمود که نمیتواند اینها را پخش کند چون نقد نظام است! و در میان حیرت حقیر ادامه دادند که چون در این کلیپها توضیح داده شده که شهر مطلوب و اسلامی، شهر افقی است و نه عمودی، پخش اینها نقد نظام است زیرا مدیران ما طی چند دهه اخیر، کلانشهرها را با الگویی دیگر و بر اساس توسعه عمودی و آپارتمانسازی ساختهاند.
پاسخ اجمالی به ایشان آن بود که نظام نه شمایی و نه بنده و نه مدیرانی که سالها شهرهای ما را اشتباه اداره کردهاند؛ تا اینکه اخیرا که این ویدئوی کوتاه از مرحوم آیت الله مصباح را دیدم دوباره یاد خاطرهام از جلسه با آن مدیر سیما افتادم و بهترین جواب به ایشان را در این صحبتهای علامه مصباح یافتم. لطفا شما هم این بیانات ایشان را مشاهده بفرمایید.
✍ دکتر محمدمنان رئیسی
@baladetayyeb
مکاشفهای از مرحوم آقا نجفی قوچانی، به نقل از کتاب طوبای کربلا، با پینوشتی معمارانه:
"از نجف برای زیارت امام حسین(ع) به سمت کربلا حرکت کردم، نزدیک کربلا که رسیدم دیدم تشنگی بر من غالب شده است، دوان دوان آمدم تا خود را به آب برسانم، یک مرتبه چشمم به گنبد و بارگاه امام حسین(ع) افتاد و چنان شور و نشاطی وجودم را فرا گرفت که تشنگی فراموشم شد. آمدم و با گریه و سوز و گداز در صحن امام حسین(ع) نشستم، دیدم ساعت صحن شروع کرد به زدن، در عالم مکاشفه خواستم بفهمم چه میگوید، شنیدم ده مرتبه با صدای ظریف و لطیفی میگوید: «هَلْ مِنْ ناصِر یَنْصُرُنی»، آیا کسی هست مرا یاری کند؟ با خودم گفتم ببینم چه کسی به این درخواست جواب می دهد؟ ناگهان دیدم ساعت حرم حضرت عباس علیهالسلام شروع کرد به زنگ زدن. گوش دادم ، دیدم ده مرتبه گفت: لبیک،لبیک".
پینوشت معمارانه:
همانطور که ملاحظه میشود، در مکاشفه فوق و در عالَم باطن، کارکرد ساعت صحن حرمهای مطهر سیدالشهدا و حضرت عباس علیهماالسلام، رساندن بانگ معنویت بوده است؛ همانطور که در عالَم ظاهر نیز مهمترین کارکرد اجزایی نظیر گلدستههای صحن، منارهها و ماذنهها رساندن بانگ معنویت و صدای اذان به مردم است. این موضوع آنقدر اهمیت دارد که در روایات و آیات نیز تصریحاً یا تلویحاً مورد اشاره واقع شده است نظیر این آیه: وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ (مائده/۵۸).
بر این اساس، در سبک زندگی اسلامی، بافت شهری و نظام کالبدی شهر بایستی به نحوی باشد که بانگ معنویِ اذان، از گلدستههای مساجد و بقاع متبرکه به رساترین وجه ممکن به همه شهروندان برسد. اما در شهرها و به ویژه کلانشهرهای معاصر ما، ساختمانهای بلند همچون مانعی صوتی از رسیدن بانگ اذان به مخاطبان و شهروندان جلوگیری میکنند. زیرا صدا در لبه فوقانی این موانع (ساختمانهای بلند) شکسته میشود و منطقه سایه صدا ایجاد میشود تا جایی که یک مانع صوتیِ موثر، میتواند شدت صدا را تا حداکثر ۲۵ دسیبل کاهش دهد که ارتفاع حایل صوتی (ساختمان) بر این موضوع بسیار تأثیرگذار است؛ به نحوی که به ازای هر متر اضافه شدن به ارتفاع حایل، مقدار ۱/۵ دسیبل بر اثر کاهندگی مانع افزوده میشود.
بر این اساس، برخلاف شهر سنتی که هنگام اذان، بانگ معنویت در سراسر شهر طنین انداز میشد، در کلانشهرهای معاصر حتی با وجود تجهیزات صوتی نظیر بلندگوها، بلوکهای مرتفع و آپارتمانی همچون حایلی صوتی در مقابل رساندن صدای اذان به شهروندان عمل مینمایند و مبرهن است که این موضوع سبب تضعیف مفهوم شهر/عبودیت در شهرهای معاصر شده است. یکی از ادلهای که بر مطلوبیت شهر افقی (شهر/عبودیت) در مقابل شهر عمودی (شهر/ثروت) دلالت میکند همین موضوع است.
@baladetayyeb
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهار دقیقه صریح و شفاف با محمدمنان رئیسی (مدیر پژوهشکده معماری و شهرسازی اسلامی) درباره سیاستهای شهرسازی و مدیریت شهری.
@baladetayyeb
به تصاویر فوق بنگرید، ارتباطی بین این چهار تصویر نمیبینید؟!
هنر و معماری به عنوان یکی از وجوه هر تمدن، ابزاری است برای ترجمان مبانی آن تمدن. در تمدن معاصر غربی، مفهوم لیبرالیسم و آزادی (البته آزادی با تعریف غربی)، از مهمترین مبانی حاکم بر این تمدن است. ترجمان این نوع آزادی را میتوان در تابلوی نقاشی سمت چپ بالا دید؛ کما اینکه ترجمان همین نوع آزادی (ولنگاری) را میتوان در سینمای هالیوود و یا سایر عرصههای هنر معاصر غربی مشاهده نمود. این تمدن، در مقابل تمدن معناگرایی است که قرنها بر ایران اسلامی حاکم بوده و ترجمان این نوع معناگرایی و عبودیت را میتوان در تابلوی نقاشی سمت راست بالا دید.
اما انعکاس تمدنها صرفا به نقاشی و مجسمه سازی و سینما و ... محدود نمیشود و در معماری و شهرسازی نیز میتوان رد پای ارزشها و مبانی تمدنها را دید. ترجمان معناگرایی و عبودیت در معماری و شهرسازی اسلامی ایرانی را در تصویر راست پایین بنگرید؛ جایی که شهر اسلامی ایرانی، شهری به غایت عفیف و حریممند بود. در مقابل، شهر معاصر را میتوان دید که متناسب با مفهوم لیبرالیسم و برهنگیِ فرهنگی، شهری به غایت عریان و بدون حریم است.
حال، سوال این است که چطور مدیران متشرعی که هنرهایی نظیر نقاشی بالا چپ را برنمیتابند و ایدهآلشان نقاشی بالا راست است، در عرصه شهرسازی هیچ توجهی به بافتهایی نظیر پایین راست ندارند و در حال ترویج الگوهایی نظیر پایین چپ هستند؟! این نوع شهرسازی عریان چه نسبتی با تربیت شهروندان عفیف و معناگرا دارد و نتیجه این نوع شهرسازی عریان چه خواهد شد؟! از کوزه همان برون تراود که در اوست...
@baladetayyeb
نسبت عریانی خانه با نظام سرمایهداری:
زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه
آیا تاکنون تصویر خانه شیشهای، اثر فیلیپ جانسون (معمار مشهور آمریکایی) را دیدهاید؟ این خانه که با یک جستجوی ساده میتوانید تصاویرش را بیابید به لحاظ شفافیتِ حداکثری، به عنوان یکی از طرحهای آوانگارد و خاص در معماری معاصر غرب معرفی میشود. اما نتیجه تکثیر این مفهوم شفافیت و نقض حریم بصریِ خانه در مقیاس کلان و با شیوه انبوهسازی چه شد؟ انواع آپارتمانهای عریان و فاقد حریمی که مرز بین درون و بیرون در آنها کاملا مخدوش شده است.
ولی آیا این نوع شفافیت و عریانی با مفهوم حریم خانه در تناقض نیست؟ اگر هست چرا چنین شد؟ آنگاه که نظام سرمایهداری، زن را از خانه به کارخانه کشاند تا چرخهای صنعتش ارزانتر بچرخد، خانه از حضور و نقش آفرینی بانوی خانه تهی گشت. نظام سرمایهداری با پروپاگاند شدید، به زنان چنین القا کرد که خانهداری همان خانهنشینی است تا آنها مجبور شوند برای رهایی از ننگ خانهنشینی، حضور در کارخانه را به خانه ترجیح دهند؛ حتی با دستمزدهایی معادل با نصف مردان؛ که البته هرچه پایینتر، سود نظام سرمایهداری هم بیشتر.
زن در چنین خانهای که از حضورش تهی گشته است دیگر "ربالبیت" نیست؛ زیرا اساسا، دیگر بیتی باقی نمانده که ربالبیت بخواهد. این خانه یا بیت تهی، به دلیل خالی شدن از زنانگی، دیگر نیاز چندانی به حریم ندارد. چنین بیتی فیالواقع و با قدری اغماض، بخشی از فضای عمومی شهر است که فضایی غالبا مردانه و فاقد حریم است؛ زیرا همچون فضای عمومی شهر، زوایای مختلف آن در معرض دید سایر شهروندان از بلوکهای دیگر است. و چنین شد که انواع آپارتمانهای عریان بروز یافت تا کالبد مسکن، متناسب با اقتضائات نظام سرمایهداری تغییر یابد. به چه قیمتی؟ له شدن کانون خانه و خانواده.
بر این اساس، ریشه بسیاری از معضلات معماری و شهرسازی معاصر را بایستی در مناسبات و نظامات اقتصاد سرمایهداریِ حاکم بر جامعه جستجو نمود. اقتصادی که با نگاه سودانگارانه، ظاهربین و مادی به هر پدیدهای (حتی خانه و خانواده) مصداق تمام و کمال این آیه شریفه است: "يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُون" (روم/۷). حال جا دارد بپرسیم که آیا این نوع نظامات کالبدی و اقتصادی که محصول شجره خبیثه تمدن معاصر غرب هستند هیچ نسبتی با مبانی انقلاب اسلامی دارند؟ اگر نه، پس چرا در دهه پنجم انقلاب، هنوز بسیاری از مدیران مربوطه در دو حوزه کالبدی و اقتصادی، در حال تقلید از نظامات این شجره خبیثه هستند؟
@baladetayyeb
21.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشاهده این دو دقیقه را به همه فعالان فرهنگی جبهه انقلاب و به ویژه مدیران و سیاستگذاران شهری پیشنهاد میدهم.
@baladetayyeb
از حیات خانه تا حیاط لانه
به موقعیت حوض در حیاط خانههای سنتی دقت کردهاید؟ در این نوع خانهها حیاط در مرکز خانه بود و حوض هم در مرکز حیاط بود؛ به نحوی که معمولا در مرکز هندسی خانه جای میگرفت.
این نوع جایابی حوض آب را میتوان استعارهای از این مفهوم دانست که آب، منشاء حیات است و همه چیز با مرکزیت و محوریت آب شروع میشود: "و جعلنا من الماء کل شیء حی" (انبیا/۳۰).
سریال پدرسالار را به یاد دارید؟ سریالی نوستالژیک برای ما دهه شصتیها که قصه خانوادهای را روایت میکرد که در خانهای سنتی زیست میکردند؛ از همان خانههای گستردهای که در دل حیاطش، حوض آبی داشت که صفا را در دل خانه میدمید. اما در ادامه، پدر این خانواده مجبور شد تا تصمیم به جایگزینی آپارتمانی چندطبقه با این خانه باصفا بگیرد و در ادامه، شد آنچه که نباید میشد.
این سریال، یکی از بهترین روایتهای جایگزینی خانه با لانه است. اما فرق این دو چیست؟ در خانه، حیاط صرفا فضای رهاشده و مازادی نیست که در کنار ساختمان قرار دارد، بلکه حیاط به دلیل مجرا بودن برای جریان آب و درخت و زندگی، منشاء حیات است؛ و بدیهی است که در چنین حیاطی، حیات جریان دارد. اما در حیاط آپارتمانهای معاصر، غالبا نه از حوض آب خبری است و نه از درخت و نه از جریان زندگی. چنین حیاطی، صرفا فضایی مازاد بر ساختمان است که کارکردش نهایتا پارکینگ ماشین است. چنین حیاطی که خالی از عناصر طبیعی است دیگر مجرای حیات نیست. این نوع آپارتمان بیروح که حیاطش فاقد حیات است، بیش از آنکه خانه باشد، لانه است. لانهای که محصول نگاه صرفا اقتصادی به شهر و خانه است.
@baladetayyeb