eitaa logo
بامداد مهر
159 دنبال‌کننده
146 عکس
66 ویدیو
1 فایل
نوشته ، عکس ، تصویر ، آوا ... احمد فرهادی پور
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بامداد مهر
" چُسفیل " اونروزا که بچه بودیم ، تا جاییکه من یادم میاد ، ما بچه ها سالی یه بار چسفیل را میدیدم و اگه پولش را داشتیم ، مزه ش را میچشیدیم ! ... همونطور که پشمک و زولبیا هم فقط ماه رمضونها بود ، چسفیل هم فقط عید فطر عرضه میشد . سالی یه بار . " منبر گِلی " که محل برگزاری نماز فطر بود ، نزدیک خونه ی ما بود . غلغله ای بود از مردم ِ خوشحال و ، دستفروشها . من اسباب بازییها و خوراکیهاش یادمه . مردمانی سرزنده و شادمان و خوش حال ... گذشت . بزرگتر که شدیم یاد گرفتیم که ذرت خام را بخریم و خودمون بو بدیم و چسفیل درست کنیم . اما یه سوال از بچگی توی ذهنم خام و بو نداده مونده بود ، ! چرا چسفیل ؟! ... این اسم از کجا به اینجا رسیده بود . بازم سالها گذشت تا اینترنت اومد . نمیدونم راست باشه یا نه . اما توی گوگل نوشته شده : " بر اساس متن منتشر شده در ویکی پدیا، اولین مدل ذرت بو داده که وارد ایران شد، مربوط به یک شرکت انگلیسی بود به اسم چسترفیلد (Chesterfield) و مردم آن زمان با ساده سازی و مخفف کلمه آن را چس فیل گفتند. " راست و دروغش با خودشون . احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr
" آه ماهی مقصود ِ من ، تو کجایی ؟ " عکس: احمد فرهادی پور / بندر ترکمن https://eitaa.com/bamdademehr
" خرید روزانه یک نفر در 75 سال پیش " ( سال 1327 ) با 55 ریال ، گوشت و نان و پنیر و سبزی و ماست و یخ و گوجه و لوبیا و هویج ، خریده ! اگه امروز همین اقلام را بخواهیم خرید کنیم ، باید پنج تا صفر جلوی همان 55 ریال بگذاریم یعنی 5500000 ریال ( پانصد و پنجاه هزار تومان ) تا بتونیم خرید کنیم ! سالی چند برابر رشد داشتیم ؟ آخه متری چند ؟ کیلویی ؟ ... ؟🤣🤣🤣 گردآوری : احمد فرهادی پور https://eitaa.com/farhadidastan https://eitaa.com/bamdademehr
" د د ت ( DDT ) " شاید تا بحال چشمتون به نوشته ی د د ت ، با یک تاریخ در کنارش خورده باشد . نوشته ای بر سر در یک خانه یا بالای یک دیوار کاهگلی و ، به در و دیوارهای برخی از خانه های قدیمی . د د ت (دی‌کلرو دی‌فنیل تری‌کلرواتان ) یک نوع سم بود که برای از بین بردن گونه هایی از حشرات کاربرد فراوانی داشت و در مقطعی از زمان ، بشکل فراگیری در تمام دنیا استفاده میشد . در ایران هم در دهه چهل بیشتر جا ها بر علیه حشرات و آفات سم پاشی شد . اما وقتی آثار زیانبار آن بر محیط زیست آشکار گردید ، استفاده از آن ممنوع و منسوخ شد . چه حشراتی که با همین د د ت ها نسلشان برچیده شد ! متاسفانه . عکس : احمد فرهادی پور / اصفهان https://eitaa.com/farhadidastan https://eitaa.com/bamdademehr
" یه روزی میاد که نمی‌دونیم چی هستیم یار کی بودیم و عشق کی بودیم و کی هستیم " ( ترانه شیرین شیرین داریوش ) تهیه : احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr
هدایت شده از  لنجانیها
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" مجموعه برنامه ی کوبه " آشنایی با برخی از ابزار و وسایل نیاکانمان این برنامه : چَمبَرِه تهیه : احمد فرهادی پور @lenjaniha1
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" عکسبرگردانهای قدیمی " ( چقدر این عکسبرگردونها برامون شگفت انگیز بودند ... و چقدر دلمون میخواست پول زیدادی داشتیم تا میتونستیم تعداد بیشتری و متنوع تری ، بخریم اما افسوس که پول کافی نداشتیم و فقط عشق زیاد داشتیم ) کلیپ : احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr داستان صوتی بازگشت : https://eitaa.com/farhadidastan
تعدادی از پزشکان محترم نجف آباد سال 1361 یه مدتی هم " برادر دکتر " مُد بود !!! کدوم را یادته ؟ پیش کدوم میرفتی ؟ کدومشون دیگه بین ما نیستند ؟ گردآوری : احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr
" یه کارت تشویق نامه ی دانش آموزی مربوط به 50 سال پیش از دبستان فرودسی در نجف آباد به امضای جناب آقای ناصر قاهری " مگه اونروزا به این آسونی یا میشد تشویقی گرفت ؟ بعد از گرفتن ِ 20 تا کارت ِ آفرین !!! ، تازه بهش یه کارت تشویق نامه ، دادند ! اینجوری درس خوندند و تشویق شدند . بچه های حالا اگه همت کردند و میان وعده شون را خوردند ! ، باید کلی تشویق شون کرد و بهشون جایزه داد ! وگرنه فردا میان وعده شون را نمی خورند ! . هِی ... گردآوری : احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" مجموعه برنامه ی کوبه " آشنایی با برخی از ابزار و وسایل نیاکانمان این برنامه : چوبخط / نمود بارز اعتماد و صداقت / (چوبخطِ عشق شما ، روی دل ِ ما ، حالا حالاها پُر نمیشه ، خیالت تخت !) تهیه : احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr
" روزی که زمین از حرکت ایستاد " ( زرین شهر سیزدهم فروردین 1357 ) / احمد فرهادی پور -قسمت اول حالا ، ... روز سیزدهم نوروز 1357 است . سیزده بدر . یک روز روشن . آفتاب بهاری به گرمی و روشنی میتابد . از صبح زود در محله غلغله ای بر پا بود . مردم با پای پیاده و دوچرخه و فرغون و خر و اسب به صحرا می رفتند برای شادی آخرین روزهای بی همتای نوروزی ! آنروز ، ما که بیرون نرفته بودیم ، در خانه هر کدام به کاری سرگرم بودیم . من به سراغ تلوزیون رفتم ... ظهر که شد یک فیلم از تلوزیون پخش شد . این فیلم تخیلی تاثیر زیادی بر من گذاشت . دو موجود فضایی با یک سفینه از سیاره ای دیگر به زمین رسیدند و در وسط یک پارک شلوغ فرود آمدند و ... ( ادامه ی فیلم ) سالها گذشت . ده سال ... بیست سال ... و ... من داستان فیلم در خاطرم مانده بود و چند صحنه از فیلم اما هیچ چیز دیگری از این فیلم نمی دانستم . نه نامش را و نه هیچ چیز دیگری ... همیشه دلم میخواست یکبار دیگر این فیلم را ببینم . بیشتر میخواستم ببینم که آنچه در ذهنم از کودکی هایم مانده با آنچه واقعا بوده چقدر بهم شبیه هستند . می خواستم یک کار تحقیقی کنم که ببینم خاطرات کودکی ام تا چه اندازه با واقیتهای آنروزها ، تطبیق دارند . با این کار میتوانستم بقیه داشته های ذهنم را هم مقایسه کنم که تا چه اندازه واقعی هستند . دیدن یکبار دیگر آن فیلم کمک بزرگی به من و امثال من میکرد تا ذهن خود را نسبت به آنچه نگه داشته بود و ، آنچه واقعا روی داده بود ، محک بزنیم اما افسوس هیچ اطلاعی در باره فیلم نداشتم که بتوانم پیدایش کنم .
" روزی که زمین از حرکت ایستاد " / احمد فرهادی پور – قسمت دوم - گذشت تا سال 1388 ، حدود 30 سال بعد ... یک شب که دیر وقت به خانه رفتم و تلوزیون را روشن کردم یاد افتاد که در این ساعت ، شبکه ی چهار فیلمهای قدیمی را دوباره پخش میکند . زدم روی شبکه چهار . یک فیلم قدیمی خارجی سیاه و سفید را داشت پخش میکرد . با خودم گفتم نصف فیلم گذشته و دیدنش خیلی صفایی ندارد . میدانستم که شبکه چهار ، تکرار همین فیلم را آخر هفته ها دوباره پخش میکند . تصمیم گرفتم که کمی از فیلم را ببینم و اگر دیدم خوب است ، آخر هفته که تکرارش را داشت ، وقت بگذارم برای دیدن کاملش . کمی از فیلم را دیدم ... سه چهار دقیقه اش را ... ناگهان انفجاری از شگفتی ، ذهنم را زیر و رو کرد ... وای ... این همان فیلمی بود که سالها دنبالش بودم ... فیلم سیزده نوروز 1357 ... هیجانی بی سابقه وجودم را به تلاطم انداخت ... اسم فیلم را که زیرنویس بود ، خواندم ... " روزی که زمین از حرکت باز ایستاد " وای ... باور کردنی نبود ... نیمه های فیلم بود و من اصلا دلم نمیخواست فیلم را از نیمه هایش ببینم ... بلافاصله تلوزیون را خاموش کردم ... نفسی عمیق کشیدم ... خودم را آماده کردم برای آخر هفته ... آخر هفته از صبح تا شب در گیر یک برنامه بودم و امکان دیدن فیلم را نداشتم برای همین ، شب قبلش ویدئو و یک فیلم خام آماده کردم . روز پخش فیلم از صبح رفتم برای انجام برنامه ... وسط برنامه برای چند دقیقه اجازه خواستم ، دقایقی قبل از شروع فیلم ،خودم را به خانه رساندم . تلوزیون را روشن کردم و دکمه ضبط ویدئو ( رکورد ) را زدم و باز به سرعت به محل برنامه برگشتم . دل توی دلم نبود که مبادا در این فاصله مشکلی پیش بیاید مثلا برق برود و ... خلاصه تا شب تحمل کردم ... آخر شب به خانه آمدم . و نشستم پای ویدئو و تلوزیون . فیلم شروع شد ... وای ... چه حسی داشتم پس از 30 سال ! باز داشتم آن فیلم را میدیدم ... با دقت تمام فیلم را دیدم ... همه ی آن تصاویری که از سی سال پیش در خاطرم مانده بود ، دقیق و درست بود ... حالا میتوانستم به ذهن خودم ببالم که آنچه را در خود نگه داشته بود ، دقیق و درست بود . ! . با این اتفاق من توانستم خودم را و ذهنم را نسبت به آنچه از سالیان دور نگه داشته بود ، باور کنم و به ذهنم یک " آفرین " !!! بگویم . احمد فرهادی پور https://eitaa.com/bamdademehr