" گذری و نظری "
باران میبارد . هوا سرد نیست . اما باران میبارد . هشدار قرمز سیل داده شده . سطح کارون بالا آمده . برخی از خیابانها آبگرفتگی دارد . اما جوری نیست که نشود آمد و شد نکرد . بازار ، مردم و مشتریهایش را از دست داده . تک و توک هستند اما نه آنگونه که انتظار میرفت از این شب عید . روی پل ها ، عشاقی را می بینی که شاد و سرمست ، زیر باران میروند !
" گذری و نظری "
از اهواز که بطرف آبادان براه بیفتی ، میانه های راه ، کم کم برکه های کوچک و بزرگ آب ، گاه آرام و گاه ناگاه ، خود را در آغوش نگاهت میپاشند . تا اینکه به شادگان میرسی . تالاب شادگان ترا در بر میگیرد . دورتا دورت آب است و نیزار . و روستایی کوچک که مردمانش با قایق ، برای چرخاندنت و ، معاش خود ، به استقبالت می آیند . به گرمی هوا ، میپذیرندنت . میانه ی تالاب نسیمی خنک پوستت را با لذت میساید . گفته هاست که بالای صد گونه موجود از پرنده گرفته تا جونده و چرنده ، در این تالاب زندگانی بسر میبرند که البته ، بنا به فراخور فصول ، مهمانان و کوچندگان از قاره های دیگر هم می آیند و میپرند .
" گذری و نظری "
به آبادان که پا بگذاری ، خرمشهر هم ترا فرا میخواند . خرمشهر و شلمچه دستشان در گردن هم است . برای آنها که هم سن و هم نسل منند ، شلمچه حکایتهای گفتنی و ناگفتنی ِ خارج از شمار دارد . آنهایی که میدانند ، میفهمند چه میگویم . شلمچه برای آنهایی که تجربه ی ملموسی از جنگ ندارند ، فقط تفرجگاه کوچکی ست که چندتا ادوات اسقاطی جنگی دارد . همین . اما برای من ( گر چه خود ِ شلمچه نبودم ) آلبوم عکس ِ خاطرات ِ ویژه ای گشوده میشود بنام ،" زمان جنگ " .
" گذری و نظری "
هندیجان ...
اگر روزی گذرت به هندیجان افتاد ،
" ... تو فقط بخند ... "
هندیجان عجین شده با ؛ لنج و ته لنجی . لنج ها که دایم کالاهایی را میبرند و مییییییی آورند . یعنی بیشتر می آورند تا اینکه ببرند . و در نهایت انواع کالاهای خارجی را بصورت جزیی می آورند و با عنوان ته لنجی عرضه می کنند . از لوازم خانگی گرفته تا آرایشی و خوراکی و ... اما ، در ازدحام خرید نوروز و هیاهوی بده بستان پول و کالا ، روی در فروشگاهی که وسایل ورزشی میفروخت ، چشمم به نوشته ای افتاد
:" میان اینهمه فاجعه تو فقط بخند "
ناگهان مجذوبش شدم . اجازه خواستم و عکسی گرفتم . این جمله فهمش ساده است اما درک اش ، خیلی فهم میخواد و عمل کردنش ، خیلی خیلی درک و فهم میخواهد . صفای سعید .
احمد فرهادی پور
" گذری و نظری "
بندر دیلم
برای رفتن و سفر کردن چه چیزهایی نیازمندیم ؟ هر کس برای رفتنش ، شرطی دارید و یا شروطی . پول و زمان و اسباب و همسفر و .... عموما ، شرایط ِ عموم مردم است . برخی هم روی نوع وسیله ی سفر تاکید بیشتری دارند . امروزه ، هواپیما و قطار و کشتی و اتومبیل و سیکلت و دوچرخه ، در نوعهای گوناگونش ، هم دغدغه سفر است و هم اطمینان ِ سفر . منهم مثل خیلی ها ، آنروزها ، یعنی قبل ترها ، دنبال همین ها بودم . کم کم بر این باور رسیدم که برای سفر ، فقط یک همسفر نیاز است . اما اینک میگویم :
" برای رفتن ، فقط ، راهی بس است . "
این موتور سیکلت از آن یک خانم و آقای جوان بود که سرشار بودند از انرژی و لبخند .
( آقا من حالم خوب نیست مریض شدم . حال ندارم پست بذارم 😥😥😥 )