2.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیالتم که تخت تخت خدا همین حوالیه
سلام 🌺
صبحتان به خیر🌺
آهنگی بسیار زیبا تقدیم شما همراهان همیشگی🌺
دوازده روز دیگر تا عید غدیر
دوستان عزیز برای جشن عید غدیر روی کمکهای نقدی و غیر نقدی شما عزیزان کلی حساب کردیم💖🌺
ما را تنها نذارید حتی اگه شده با ۱۰ هزارتومان یا کمتر
در نظر داریم غذای گرم را بسته بندی کنیم و در بین مردم پخش کنیم 😄😍
چون از طعام عید غدیر همه باید استفاده کنن ، ما در این مورد بحث نیازمند و بی نیاز را اصلا در نظر نمی گیریم ، غذا به همه ی اقشار تعلق می گیره🙋♀
دوستان عزیز اگه مایلید کمکهای نقدی خودتون را به شماره کارت
۶۲۷۳۸۱۱۱۶۴۳۸۱۱۱۰
به نام کانون بسیج هنرمندان فریدونشهر «فاطمه موسوی»
واریز کنید و یا می تونید اقلامی مثل برنج ، رب گوجه فرنگی، روغن را هم به مسجد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهای مسکن مهر تحویل بدین
ولی قبل از اون با شماره ۰۹۱۳۲۷۱۷۱۶۵ تماس بگیرید و هماهنگ بفرمایید
ممنونم از همراهی شما بزرگواران
https://rubika.ir/setayesh6471
@bamehonar313
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
#تا_انتها_بخوانید
گل فروش سر کوچه میگفت:
ما بچه بودیم.
بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت.
گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب.
شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...
اما چشممون گشنه نبود.
یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود.
ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.
مادرمون ماهی یک بار میبردمون خونه ی دایی.
زنش، زن خوبی بود.
آبگوشت مشتی بار میذاشت و همه سیر میخوردیم...
سه تا بچه هم سن و سال من داشت. به خدا ما یک بار فکر نکردیم باباشون وضعش توپه و بابای ما یخ فروش.
از بس مردم دار بودن، انسان بودن، خودنمایی و پز دادن تو کارشون نبود.
اونا هم میامدن خونه ما...
داییم دو سه کیلو گوشت و برنج می آورد یواش میداد دست مادرم و سرشو می آورد دم گوش مادرم و آهسته میگفت آبجی ناقابله.
تا مادرم میخواست تشکر کنه با چشماش اشاره میکرد که چیزی نگه.
مادرم هم ساکت میشد.
الان دیگه اینطوری نیست.
مردم دنبال لذت بردن از زندگی نیستن.
دنبال این هستن که مدام داشته هاشون رو به رخ دیگران بکشن.
دلیلشم اینه که تازه به دوران رسیده ها، زیاد شدن.
تقی به توقی خورده، یه پول و پله ای افتاده دستشون، دیگه نمیدونن اصالت رو نمیشه با پول سیاه خرید...
حتی بچه ها هم، اهل دک و پز شدن.
بچه یه وجبی، به خاطر کیف و کفش قر و فریش، همچین پزی میده به دوستاش که بیا و ببین.
اینا بچه ان، تربیت نشدن، ننه و باباش، ملتفتش نکردن که این کار بده.
اگه همکلاسیش نداشته باشه، باید چکار کنه؟
لابد میدونن که میره خونه، بهانه میگیره، و باباش شرمنده میشه تو روش.
قدیم اگه کسی ناهار اشکنه میپخت، تیلیت میکرد و یه کاسه هم واسه همسایه اش میفرستاد و میگفت شاید بوی غذام همسایه ام رو به هوس بندازه و اونم غذا نداشته باشه.
اگه یه خانواده توی محل تلویزیون ۱۴ اينچ میخرید، همه جمع میشدن توی خونه اش واسه تماشا...
دک و پز نبود.
نهایت صفا و صداقت بود.
الان طرف پسته میخوره پوستشو قاب میگیره!
میخواد بگه آهای مردم من وضعم خوبه، دیگه نمیگه شاید همسایه اش نداشته باشه و حسرت بخوره.
قدیم مردم صفا داشتن، الان بی وفا شدن.
ربطی هم به پیشرفت علم و اینجور چیزا نداره.
این رفتارا که پیشرفت نیست اینا افت اخلاقه...
#كاش_دنيا_مثل_قديما_بود...
@bamehonar313
.
*📌داستانی بسیار شنیدنی وپند اموز
حتما بخونید👌*
🔸 در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و فراموشی شده بود و فقط پسرش را می شناخت و مدام میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد .
🔹 اين امر مرد را آزار میداد و فكر میكرد در چشم مردم حقیر و کوچک شده است .
🔸 هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت : مادرم را نیاور ، بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا به زودی طعمه درندگان شده و برای همیشه که از شرّش راحت شوم !!!!!!
🔹 همسرش گفت : باشه آنچه میگویی انجام میدهم !
🔸 همه آماده کوچ شدند ، زن هم مادرشوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند .
🔹 آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود ، مرد به پسرش علاقه فراوانی داشت ، اوقات فراغت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد .
🔸 وقتی مسافتی را رفتند و هنگام ظهر برای استراحت ایستادند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند ، مرد به زنش گفت : پسرم را بیاور تا با او بازی کنم .
🔹 زن به شوهرش گفت : اونو پیش مادرت گذاشتم !!
🔸 مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا این کار را کردی ؟؟!!
🔹 همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعدها او هم همانطور که تو مادرت را گذاشتی و رفتی ، او هم منو خواهد گذاشت تا بمیرم !
🔸 حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد ، سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگها به سمت آنجا میآمدند تا از باقیمانده وسایل جامانده شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند .
🔹 مرد وقتی رسید ؛ دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگها دور آنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند .
🔸 مرد گرگها را دور کرد و مادر و فرزندش را باز گرداند و از آن به بعد ، موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و مقام زنش نیز در نزدش بالا رفت .
🔹 " انسان وقتی به دنیا میآید ، بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه میماند تا فراموش نکند که برای حیات و تغذیه و زندگی به یک زن بزرگ وصل بوده است ..."
🔸 اگر مادری در قيد حيات داريد ؛ حداقل روزانه يک تماس با اوگرفته و جویای حالش شوید تا صدای كودكی كه سالها عاشقانه بزرگش كرده را بشنود و از ته دل شاد شود 😔😒
🔹 و اگر "مادران آسمانی" داريد ؛ برای شادی و آرامش روحشان فاتحهای بخوانید .
♻️ لطفا مادرتان را از یاد نبرید... زیرا هرگز نخواهید توانست حتی یک ذرّه از زحماتی که در دوران حمل وکودکی و بیماری برایتان کشیده را جبران کنید ..
🏵️ امیدوارم با نیکی به آنها ؛
خیر و برکت همیشگی در زندگی هامون ماندگار بشه
🌼🏵️🌼 *دوستان مراقب باشیم.. چون خیلی زود.. دیر میشود*
# *همه_مبلغ_غدیر_باشیم*
💫🌺🍃
❇️ *اهمیت نشر فضائل حضرتعلیعلیهالسلام*
💠 پیامبر صلی الله علیه وآله:
✨مَنْ كَتَبَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِكَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَا بَقِيَ لِتِلْكَ الْكِتَابَةِ رَسْمٌ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالاسْتِمَاعِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى كِتَابَةٍ فِي فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالنَّظَرِ✨
♦️ *هرکس یکی از فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام را بنویسد، مادامی که اثری از آن نوشته باقی باشد فرشتهها برایش استغفار میکنند.*
♦️ *و هرکس یکی از فضائل او را بشنود خدا گناهان گوش او را میآمرزد.*
♦️ *و هرکس به نوشتهای درباره فضائل او نگاه کند خدا گناهان چشمش را میآمرزد.* 🔺
📚الامالی شیخ صدوق، ص۱۳۸
#غدیر
# *تبلیغ_غدیر_واجب_است*
#فقط 11روزتا_برترین_عید
@bamehonar313
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد یادگار کربلا آقا و مولایمان امام محمد باقر علیه السلام
تمام مدینه شدآقا سرای غمت
بقیع اشک ،می بارد امشب به پای غمت
زدرد کدامین مصيبت ،بسوزد بقیع
زِ زهر جگر سوز ،یا کربلای غمت
چه شامغریبانه ای سایه انداخته
براین تربت بی حرم ،در هوای غمت
زدم. بوسه ها بر ضریحی که نیست
به یاد شهیدان ِ در نینوای. غمت
ظهور امیر حجازی است ای ماه من
در این روزهای غریبی دوای غمت
تو پرچم بدوش غم کربلایی و ما
همان روضه خوانانِ در روزهای غمت
نه نور چراغی که روشن کند صحن را
نه شمعی که آرام گِریَد به پای غمت
غریبانه ها، نسل در نسل تو ارثی است
غلاف،آتش و هیزم است ابتدای غمت
و زخم تن چاک چاک حسین است ،باز
که سر باز کرده دراین بوریای غمت
تو را می شناسند، شلاق ها،خارها
و جسم کبود تو اَست آشنا ی غمت
چقدر آتش افتاد در خیمه های کبود
که از شعله پرشد تبِ روضه های غمت؟؟
تو آن زخمی کربلایی،که سوزانده است
تمام دل و دیده را، ماجرای غمت
کسی نیست جز مهدی فاطمه زائرت
و جز او کِه شد باز هم مبتلای غمت؟؟!
شهادت مظلومانه ی حضرت امام محمد باقر علیه السلام بر تمام شیعیان تسلیت باد