eitaa logo
بام هنر ایران
137 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
35 فایل
ارتباط با ادمین کانال @setayesh120 شماره تماس ادمین ۰۹۱۳۲۷۱۷۱۶۵ لطفاً آثار هنری ،ادبی و... و همچنین نظرات و پیشنهادات و انتقادات خود را با این شماره به اشتراک بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
. ♨️ شبکه NTV ترکیه: ایران اقتدارش را به نمایش گذاشت خبرنگار شبکه NTV ترکیه گزارش داد: 🔹ما حضور بی نظیر مردم در‌ نماز جمعه تهران را شاهد هستیم . آیت الله خامنه ای خطبه های ظفر و پیروزی ایراد کرد. 🔹پیام آیت الله خامنه ای به دنیای اسلام پیام وحدت بود. آیت الله خامنه ای تاکید اگر بار دیگر لازم باشد، این بار با شدت پاسخ می دهیم. 🔹خبرنگار این شبکه سخنرانی امروز مقام معظم رهبری با حضور گسترده مردمی و سفر وزیرخارجه ایران به بیروت را نمایش اقتدار  جمهوری اسلامی ایران توصیف کرد.
هدایت شده از صابر
⭕️ واکنش کاربر عرب زبان به خطبه عربی رهبرانقلاب:‌ فصاحت او در زبان عربی و بلاغت او از همه حاکمان عرب بهتر است. 🇮🇷🇮🇷
🔴امام خامنه‌ای: رژیم صهیونیستی هرگز بر حماس و حزب‌الله پیروز نخواهد شد. ✍این وعده فرمانده وعده صادقه،این وعده صادق ترین و شجاع ترین رهبر جهانه ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 نماز عصرش را هم با آرامش خواند ، بعد از نماز نشست و تعقیباتش رو خواند، بعدشم با تک تک مسئولان احوالپرسی کرد ،خیلی با متانت و گام های کوتاه رفت، خدا به همرات... تهدیدات اسرائیل، به کف نعلینشم نبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
428.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ♨️ ویدئویی که در رسانه‌های عربی پس از سخنرانی رهبر انقلاب دست به دست می‌شود اسرائیل جنایتکار را به نعلین حضرت آقامان هم حساب نمی کنیم👌👌✌️✌️✌️
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی تحلیلگر اسرائیلی هم دربرابر اُبهت و کاریزمای رهبر ایران سر تعظیم فرود می‌آورد؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، آیت‌الله امام علی خامنه‌ای!
🔴 شهیدی که دیر به سید حسن نصرالله رسید اما درکنارش شهید شد این آقا که عکسش اینجاست اسمش علاء است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن می‌گوید، محمد است. محمد می‌گوید می‌خواهد قصه‌ی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد. علاء یکی از افرادی‌ست که که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمباران‌ها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران‌ حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند. ساعت‌ها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من می‌خواهم بروم پایین، نمی‌خواهم استراحت کنم. گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد. برنگشت چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بی‌ماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد
# نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 ابواسحاق به سمت ماامد عماد ولیلا ازترسشان به دوطرف من چسپیده بودند,قلبم شکست اخر درعین بی پناهی ,تکیه گاه دیگری شده بودم. باخود فکرکردم اگر خواهروبرادرم دلشان به من خوش است پس بگذاراین دلخوشی کوچک راازانها نگیرم ,میباید هرگز خودرانشکنم وخودرا ضعیف نشان ندهم تا این کورسونور امید دردل این بیچاره ها خاموش نشود. اهسته گفتم:عماد,لیلا,اصلا نترسید....همراه من بیایید... حرفی رابه بچه ها میزدم که خودم خیلی اعتقادی نداشتم اخه تمام وجودم مملوازترس واضطراب بود اما توکل کردم برخدایم ,همانکه بنده نوازاست ومن هم تازه بااین خدای مهربان ودین زیبایش,کاملترین دین دنیایش, اشنا شده ام.... باهم از درخانه بیرون رفتیم,اولین چیزی که توجهم راجلب کرد ,لبخند تمسخرامیز ابوعمر بود ونگاه پیروزمندانه ی خاله هاجر,خدای من اینها چه حقیرند که راضی وخشنودند از حقارت همسایگانی که تاچندی قبل عمووخاله ,صدایشان میکردند... کوچه ومحله ,مملواز دختران وزنان وکودکان ایزدی بود که به اسارت داعشیها درامده بودند,اهسته به عماد ولیلا گفتم:اصلا نترسید,ببینید ما تنها نیستیم ,توکل کنیدبه خدا...عماد که باز اشکهایش جاری شده بود وبی صدا گریه میکرد خودش رامحکم تر به من چسپانید وبا پاهای کوچکش,قدمهای بزرگی برمیداشت تا مبادا از خواهرانش جدا شود...برادرکم انگار عمق خباثت این شیاطین داعشی راخوانده بود وضمیر ناخوداگاهش از خطری دیگر اگاهاش میکرد ,که حتی نمیخواست قدمی از من دور شود. ازمحله ی ایزدیها خارجمان کردند وهمه رابه صف نمودند تا ماشینهایشان برای تحویل برده هایشان برسد... بالاخره امدند دوتا ماشین ,یه تیوتای مسافری بایک بنز باری از راه رسید... ازجلوی صف همهمه ی زنانی رامیشنیدم که گریه وآه وناله والتماسشان باهم قاطی شده بود. لیلا:سلما چه خبره چکارمیکنن؟؟ نمیدانم عزیزم ,صبرکن ببینیم این خبیثان باز چه نقشه ای درسردارند. ...🌷 https://eitaa.com/bamehonar313 💠💠💠💠💠💠
خانم ط_حسینی 🎬 خدای من, پسربچه هایی را که ازسه سال بالاترداشتند ازخانواده شان جدا وسوار تویوتا میکردند,یعنی چه هدفی ازاینهمه خباثت دارند؟؟ محکم عماد راچسپیدم وسعی کردم زیر چادرم پنهانش کنم,اخه این طفل معصوم کشش,اینهمه زجر راندارد,اول که کشتن پدرومادرش درجلوی چشمانش وحالا جدایی.... عمادهم که انگار احساس خطر میکرد,هیچ صدایی ازخود درنمیاورد وتاجای ممکن خودرا درپناه چادر خواهرک بیچاره اش پنهان نموده بود. داعشی حرامی به سمتم امد انگار برامدگی جسم نحیف عماد را دیده بود ,با قنداق تفنگش برسر ورویم میزد وناسزا میگفت ودریک آن دستان لرزان برادرم از دستان بسته ام ول شد... عمادرا سمت خودکشید ,لیلا بااشک وناله التماسش میکرد که عمادرانبرد.. اما ان حرامی تفنگ رابالا برد که برفرق لیلا فرود اورد,خودم رامیان داعشی ولیلا انداختم,تفنگ به پیشانی ام خورد وگرمی خون را روی صورتم احساس کردم اما ازپا ننشستم ودست عماد را گرفتم وفریاد زدم:پسرم است ,عزیزم است,تورا به خدایی که میپرستید رحم کنید اورا ازمن جدا نکنید... التماسهای من انگاراین حیوانات خون آشام را جری تر کرده بود دوباره به سمتم هجوم اورد ومشت ولگد حواله ام کرد....کاش میزد اما عماد رانمیبرد. عماد ازچهار گوشه ی چشمش اشک میریخت,انگار میخواست چیزی بگوید اما نمیتوانست.... ...🌷 https://eitaa.com/bamehonar313 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌💠💠💠💠💠💠