[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 45 📄 "کارنامه ات را بیاور" 🔹 تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 46
🌷 "گمانی فوقِ هر گمان"
🔹اصلاً نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کارِ خودش رو کرد ...
✅ اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهنِ دیگران، چیزی در نمی اومد ...
با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ....
💢 وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یادِ خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغِ زینب ... امّا ازش خبری نشد...
🦋 دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ... توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ... 👏🏼👏🏼
🌺 هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ...
خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرتِ تمامِ دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جوابِ رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ... 😊
🔹امّا باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلاً باورم نمی شد ... گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ...‼️
زینب، مدیریتِ پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...👌🏼
🚸 سال 75، 76 ... تبِ خروجِ دانشجوها و فرارِ مغزها شایع شده بود ...
🎓 همون سال ها بود که توی آزمونِ تخصص شرکت کرد...
و نتیجه اش ... زینب رو در کانونِ توجه سفارتِ کشورهای مختلف قرار داد ...
🔶 مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ...
✅ ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصدِ خروج از ایران رو نداشت ... اما خواستِ خدا ... در مسیرِ دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم .....
ادامه دارد...
@banatoolmahdii313
هیچگاهمستَقیمبہنامحرمنگاهنمیکرد
وبہشدتمقیدوچشمپاڪبود.
اوقاتیکہدرمھمانیهایخانوادگیبود،
اگربانوانحضورداشتندحریمشرعیرا
رعایتمیکرد.
اگرجمعبابتموضوعیمیخندیدندسرش
راپایینمیانداختومیخندید..! :)
شبتون شهدایی💛💫
#شھید_محمد_رضا_دهقانِ_امیری
@banatoolmahdii313
سلام_بر_مهدی
هر روز خودمون رو با سلام بر امام زمان عجل الله شروع کنیم..
زمزمه ي دلهاي عاشق،گواه صبح صادق فجرآفرين عصرظلمت
وبهارآفرين قرنهاي خزان.
سلام برمهدي عزيز،🌿🌸
گل فاطمه(س)وعده ي سربه مهر پروردگار...
جلوه گاه رحمت آفريدگار...
اميدآفرين عصر انتظار...
سلام پناه بی پناهی ام
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ
التماس_دعای_فرج
#امام_زمان
@banatoolmahdii313
🔆آنگونه باش که اگر تو را ندیدند
هوایت بیقرارشان کند،
و اگر حضورت را به دست آوردند
غنیمت بشمارند،
اگر غایب شدی به سراغت بیایند،
و اگر مُردی و رفتی
جای خالی تو را احساس بکنند ..
• استاد صفایی حائری(ره) •
@banatoolmahdii313
هرچهبیشتربهگناهفکرکنی،رفتهرفتهبه
سمتانجامهمانگناهمیروی..!
_مولاعلی(ع)
#حدیث
@banatoolmahdii313
آقای من!
میدانم
گناه و معصیت من مانع دیدار تو گشته،
اما با همه گناهانم، تو را دوست دارم.
کرم نما و لطفی کن که با توبه خود، موفق به دیدار تو گردم.
#منتظرانه💔
#امام_زمان
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 46 🌷 "گمانی فوقِ هر گمان" 🔹اصلاً نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کارِ
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 47
"سومین پیشنهاد"
🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته امّا رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ...
🔷 با صدای زنگِ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خوابِ همین طوریه ... پذیرشِ چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ...
🌌 چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... امّا این بار خیلی ناراحت ...
- هانیه جان ... چرا حرفم رو جدّی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ...
خیلی دلم سوخت ...
🔶 - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بِکَنم و جدا بشم ... برام سخته ... 😔
🌹با حالتِ عجیبی بهم نگاه کرد ...
- هانیه جان ... باور کن مسیرِ زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعتِ من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ...
🔹 گریه ام گرفت ... ازش قولِ محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شبِ اوّلِ قبرم ...
💖 دوری زینب برام عینِ زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ...
🌺 حدودِ ساعتِ یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دمِ در استقبالش ...
- سلام دخترِ گلم ... خسته نباشی ...
با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ...
- دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به دردِ اتاقِ تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...😊
🔸 رفتم براش شربت بیارم ...🥃
یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ...
- مامانِ گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ...
❇️ ناخودآگاه دوباره یادِ علی افتادم ... یادِ اون شب که اونطور روشِ رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عینِ علی بود ...
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحدِ ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ...
خندید ...☺️
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم ...
🔹بغض گلوم رو گرفت ...
- زینب ... سومین پیشنهادِ بورسیه از طرف کدوم کشوره؟...
دست هاش شل شد و من رو ول کرد.
ادامه دارد...
@banatoolmahdii313
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ...
سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام🤍🌿
صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها🌸
#امام_زمان
#ماه_شعبان
#شعبان
@banatoolmahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شب و روز و ماه و سالام
تیره و تاره، بیا...
#امام_زمان ♥️
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 47 "سومین پیشنهاد" 🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو اندا
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 48
"کیش و مات"
🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ...
- چرا اینطوری شدی؟ ...
💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ...
- ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ...
شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ...
🔸رفت سمت گاز
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ...
✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ...
🔹- خیلی جای بدیه؟ ...
🔸- کجا؟ ...
🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ...
🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ...
📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ...
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ...
✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ...
💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ...
- زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ...
🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ...
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ...
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ...
🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ...
ادامه دارد...
@banatoolmahdii313
#مولایِمن💙
#بیاآرامِدلها🌸
*إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین*
🌸⃟ قیام آقاصاحب الامر عج خیلی نزدیک است به فضل الهی🌸⃟
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@banatoolmahdii313
یہسلامبدیمبہ
آقامونصاحبالزمان😍"!
روبہ قبلہ:
السَّلامُعلیڪَیابقیَّةَاللّٰہ
یااباصالحَالمَهدےیاخلیفةَالرَّحمن
ویاشریڪَالقرآن
ایُّهاالاِمامَالاِنسُوالجّانّسیِّدے
ومَولاےالاَمانالاَمان . . .💚☘
@banatoolmahdii313
🌱روز جمعه که میشود، منتظر امام زمان ارواحنافداه انتظارش بیشتر میشود. قلبش بیشتر میزند. میگوید: «الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»؛ آقا جان، امروز روزی است که انتظار ظهور و فرج شما میرود.
#امام_زمان ♥️
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🌱روز جمعه که میشود، منتظر امام زمان ارواحنافداه انتظارش بیشتر میشود. قلبش بیشتر میزند. میگوید: «
آقا جانم آخرین جمعه ساله یعنی میشه بیاین
وسال جدید رو با حضور خودتون شروع کنیم💔
أَیْنَ الْحَبِيبْ
أَیْنَ صاحِبُنا
عَهْداً وَ عَقْداً وَ
بَيْعَةً لَهُ فِى عُنُقِى ...
گردن می نهم ؛
به راهی که تو را می آورد ...🤍🍃
اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
@banatoolmahdii313
🔘سید بن طاووس به فرزندش محمد مینویسد:
🔻مبادا فکر کنی #امام_زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف به دعای تو محتاج است،
🔻هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است،
🔻این که میگویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است،
🔻و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده میشود،
🔻زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بستهای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست،
🔻به احترام او باب اجابت به رویت گشوده میشود و آنگاه خود و همهی کسانی که در حقشان دعا میکنی بر خوان احسان او مینشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی میشوید، چون خود را به او مرتبط کردهاید!
📚 فلاح السائل، سید بن طاووس
💠صبح صادق مهدوی
@banatoolmahdii313
میگفت:
سربـٰازامامزماناهلتوجیہنیس!!
راستمیگفت..!
یہعمرخودمونروباسربـٰاربودن
ازسربـٰازبودنتبرعہکردیم ..
توجیہکافیہدیگھمشتۍ
باید بلندشیم وقتِعملِ!
شعارروبزاریمکنار!
⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─⋅⊰
#امام_زمان
#یک_درصد_طلایی
#لحظه_طلایی
@banatoolmahdii313
امام رضا علیه السّلام:
اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما
مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ
خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیدهاى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان🌱
#امام_زمان
#ماه_شعبان
@banatoolmahdii313