"شعر در دسٺ ندارم ولے از روے ادب
اَلسَݪام اے همہے دار و ندار زینب♥️"
#صلےاللهعلیکیااباعبدالله
#مهربوناربـاب🌸
#حسینجانم
@bandegibaEshgh❤️
🔴 لباسی از نور بر تن امام زمان علیهالسلام...
🌕 آقا امام رضا علیهالسلام فرمودند:
«عَلَیهِ جُيُوبُ اَلنُّورِ يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِيَاءِ اَلْقُدْسِ»
و بر تن او (مهدی علیهالسلام) لباسهایی از نور میباشد که از پرتو قدس روشنایی می گیرد.
📗الغيبة (للنعمانی)، ج ۱، ص ۱۸۰
📗کمال الدين، ج ۲، ص ۳۷۰
📗الإمامة و التبصرة ج ۱، ص ۱۱۴
#امام_زمان
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🕊
@bandegibaEshgh❤️
🌸هرکسی در جستجوی دانش است
✏️اجر او تا منزلش در زایش است
🌸او قدم هایش در راه خداست
✏️علم نافع مایه ی آرامش است
🌸١٣ آبان
✏️روز دانش آموز،
🌸روز مبارزه با استکبارجهانی،
✏️بر همه دانش آموزان
🌸 و همه دوستداران
سرزمینم ایران مبارک باد💐
.🌸🍃
@bandegibaEshgh❤️
#تلنگرانه
ولۍایندنیاۍمجـٰازی،دنیایِواقعۍ
خیلیـٰاروخرابڪرد!!
بعضیـٰاباهدفمثبتاومدنولۍ
هدفاصلۍشونفراموشڪردن
وخـٰامپیشنھادهاےشیطانشدن!!
زمـٰانۍبہخودشونمیـٰانڪھِ
خودِواقعیشونگمڪردن ..! :(
-بہخودموننگـٰاهڪنیمببینیمڪدومطرفیم!
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪
@bandegibaEshgh❤️
#پسرک_فلافل_فروش🎀
قسمت = بیست و چهارم♥️
بارها ديده بودم كه توي هيئت يا مسجد، كارهايي را انجام ميداد كه كسي
سراغ آن كارها نميرفت؛ كارهايي مثل نظافت و شستن ظرفها و...
من شاهد بودم كه برخي دوستان مسجدي ما به دنبال استخدام دولتي و
پشت ميز نشيني بودند و ميگفتند تا كار دولتي براي ما فراهم نشود سراغ كار
ديگري نميرويم.
آنها شخصيتهاي كاذب براي خودشان درست كرده بودند و ميگفتند
خيلي از كارها در شأن ما نيست!
اما هادي اينگونه نبود. شخصيت كاذب براي خودش نميساخت. او براي
رهايي از بيكاري كارهاي زيادي انجام داد. مدتها با موتور، كار پيك انجام
ميداد. در بازار آهن مشغول بود و...
ميگفت: در روايات اسلامی بيكاري بدترين حالت يك جوان به حساب
ميآيد. بيكاري هزاران مشكل و گناه و ... را در پي خود دارد.
٭٭٭
هادي يك ويژگي بسيار مثبت داشت. در هر كاري وارد ميشد كار را به
بهترين نحو به پايان ميرساند.
خوب به ياد دارم كه يك روز وارد پايگاه بسيج شد. يكي از بچهها مشغول
گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار
آمد.
او خيلي زود كار را ياد گرفت و كار گچ كاري ساختمان بسيج، به سرعت
و به خوبي انجام شد.
مدتي بعد بحث حضور بچه هاي مسجد در اردوي جهادي پيش آمد.
تابستان 1387 بود كه هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله سيد علي
مصطفوي راهي منطقه ي پيراشگفت، اطراف ياسوج، شد.
#کپی_با_ذکر_یک_صلوات_حلال🎀
#پسرک_فلافل_فروش🎀
قسمت = بیست و پنجم♥️
هادي در اردوهاي جهادي نيز همين ويژگي را داشت. بيكار نميماند. از
لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
در كارهاي عمراني خستگي را نميفهميد. مثل بولدوزر كار ميكرد. وقتي
كار عمراني تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول كار فرهنگي
بودند.
به آنها در زمينه ي فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا
ميرفت و...
با آن بدن نحيف اما هميشه اهل كار و فعاليت بود. هادي هيچ گاه احساس
خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان اردوي جهادي به تهران آمديم. فعاليت بچه هاي مسجد
در منطقه ي پيراشگفت مورد تحسين مسئولین قرار گرفت.
قرار شد از بچه هاي جهادي برتر در مراسمي با حضور رئيس جمهور تقدير
شود.
راهي سالن وزارت كشور شديم. بعد از پايان مراسم و تقدير از بچه هاي
مسجد هادي به سمت رئيس جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي احمدي نژاد برساند و از دوركمي با ايشان
صحبت كند.
اطراف رئيس جمهور شلوغ بود. نفهميدم هادي چه گفت و چه شد. اما
هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با رئيس جمهور، يعني بالاترین
مقام اجرايي كشور دست بدهد، اما همينكه دست هادي به سمت ايشان رفت،
آقاي احمدي نژاد دست هادي را بوسيد!
رنگ از چهرهي هادي پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در خفا
باشد و براي كسي حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
#کپی_با_ذکر_یک_صلوات_حلال🎀
✨🤍
#پسرک_فلافل_فروش🎀
قسمت = بیست و ششم♥️
✨•《بازار》•✨
✨•《راوی مهدی ذوالفقاری برادر شهید》•✨
هادي بعد از دوراني كه در فلافل فروشي كار ميكرد، با معرفي يكي از
دوستانش راهي بازار شد.
در حجرهي يكي از آهن فروشان پامنار كار را آغاز كرد.
او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از هادي خيلي
خوشش آمد.
خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول
كارهاي مالي شد.
چكها و حسابهاي مالي صاحبكار خودش را وصول ميكرد.
آنها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چكهاي سنگين و مبالغ بالا را در
اختيار او قرار ميدادند.
كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت.
هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش ميشد و با موتور كار
ميكرد.
درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي
جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت.
يادم هست روح پاك هادي در همه جا خودش را نشان ميداد. حتي وقتي
با موتور مسافركشي ميكرد.
#کپی_با_ذکر_یک_صلوات_حلال🎀
#پسرک_فلافل_فروش🎀
قسمت = بیست و هفتم♥️
دوستش ميگفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به
ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او
وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش
را به اين شخص داد!
از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكالت بسياري از دوستان
و آشنايان باز كرد.
به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس ميدادند و
بعضيها هم بعد از شهادت هادي ...
من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز
كرد، من در سربازي بودم.
دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازهاي برد كه خودش
كار ميكرد. من اينگونه وارد بازار آهن شدم.
به صاحبكار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است
و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد
اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و
رفت براي خدمت.
مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم
يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود.
از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود!
هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب
بازداشت شد.
تا اينكه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد.
#کپی_با_ذکر_یک_صلوات_حلال🎀
هدایت شده از Aminikhaah_Media
03.mp3
7.03M
🔊 #آن_سوی_مرگ
📣 جلسه سوم
🔹️ شرح ضوابط حاکم بر عالم ملکوت
🔸️ شرح داستان اول کتاب آن سوی مرگ
* برزخ محدودیت دنیا را ندارد
* عالم ماده، عالم مزاحمت است
برخلاف عالم معنا و فرا ماده
* قدرت خارق العاده حواس مثالی
* اتصال روح به بدن با رشته های نورانی نقره ای
* چشم برزخی حاصل عدم تعلق به بدن
* قدرت ذهن خوانی ارواح متعالی
* دلیل خوشحالی اموات از حضور در کنار قبرشان
* زندگی در برزخ با عادات دنیوی
* اوج عذاب برزخی، وجود تعلقات دنیوی
* حرکت روح مانند تابش نور
* باز بودن چشم برزخی بچهها تا دو سالگی
* ستاریت خدا، مربوط به عالم ماده
* ستاریت، عصمت می خواهد
* زمان در عالم بالا معنا ندارد
* حقیقت آینده و گذشته، همین الان هست
⏰ مدت زمان:۲۵:۵۶
#روح
#مرگ
#برزخ
#بدن_مثالی
#چشم_برزخی
#آنسوی_مرگ
🔔@Aminikhaah_Media
⚠️ ❌تلنگر❌
💠 از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟
👈 گفت :
👀 میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی!
👀 میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی!
👀 میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری!
👀 میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی!
👀 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی!
👀 میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود!
👀 میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی!
@bandegibaEshgh❤️
#حدیث
✍امام کاظم علیه السلام: مؤمن کم حرف و پر کار است و منافق پر حرف و کم کار
📚 تحف العقول، صفحه ۳۹۷
@bandegibaEshgh❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷غمگین نباشید
🌷 ناراحت نباشید
🌷 متاثر نباشید
🌺 #حاکم_ایران🇮🇷 #حضرتحجتابنالحسن(عج) است. 🌺
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
@bandegibaEshgh❤️
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
امام حسن عسکری(ع): شجاعت نیز اندازه ای دارد، بیش از آن، بی احتیاطی است.
📚بحار؛17:218
@bandegibaEshgh❤️