eitaa logo
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
2.6هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
7.8هزار ویدیو
45 فایل
خوش آمدید〰️مهمان شهداهستین🌱 کپی آزاد🔑 به شرط صلوات برای ظهور امام زمان عجل‌الله و دعا برای شهادت خادمین کانال ❤ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا این دل داغدیده ارام نمی گیرد..؟! به قربان دلت سوخته ات رباب ..💔
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را آقای من از دل من سراغی بگیر ..❤️ . . . @bandegibaEshgh 🍃
موبایل را قطع می کنم و ذهنم مشغول صحبت های دوست پدر می شود .. که گفت باید به او همه چیز را بگویم اما چطور.....؟! نگاهش می کنم با تعجب به حرکات من چشم دوخته است .. نزدیکش می شوم قبل از اینکه شروع به صحبت کنم با سختی و لنگ لنگان از ماشین پیاده می شود . چادرش را محکم می گیرد و با صدای نسبتاً بلندی داد می زند : _ میشه به من بگین اینجا چه خبره؟؟؟ منظورتون از اینکه گفتین همه اش کشکِ چیه؟؟ چی میدونین که به من نمیگین..؟؟؟ این ماجرا چه ربطی به بی خبر بودن از پدر هامون داره ؟!!!؟؟؟ چرا هیچی به من نمیگین..؟؟!! سرم پایین است چند ثانیه ایی می گذرد احساس می کنم آرام تر شده است . سرم را بالا می گیرم و دنبال جایی هستم تا بتوانم برایش توضیح دهم مسجدی در روبه رو می بینم ؛ +اگر اجازه بدین بریم توی حیاط مسجد تا همه چی رو براتون توضیح بدم . بی هیچ صحبتی ؛ به سختی راه می افتد ماشین را قفل می کنم و به سمت مسجد می روم. روی نیمکتی در حیاط مسجد می نشینیم .. نگاهش می کنم سرش پایین است . و با دستش با کناره ی چادرش ور می رود.. نفس عمیقی می کشم و دردی درون سرم احساس می کنم . علیه السلام 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
+ من هم اخیراً از ماجرا باخبر شدم چند روز بعد از رفتن پدر هامون مادرم متوجه ی ماشین های مشکوکی شد که اطراف خونه مون و محل کار مادرم کشیک می دادن البته مطمئناً خونه ی شما هم تحت نظر بوده ...!! بی انکه صحبتی کند به سمتم برمی گردد و نگاهم می کند. با سر پایین ادامه میدهم : + همون روزهایی که از پدرها بی خبر بودیم دو تا مرد وارد منزل ما شدن و گفتن که از دوستان علی آقا و پدرم هستن گفتن افرادی که نباید اطلاع پیدا می کردن از اعزام ۳۰ نفر به منطقه اطلاع پیدا کردن و اون ۳۰ نفر و خانواده هاشون رو شناسایی کردن و قصد ضربه به اون افراد و خانواده هاشون رو دارن .. که پدر من و شما هم جزء اون ۳۰ نفر هستن و طبیعتا ما هم جزء خانواده هایی هستیم که قصد ضربه بهشون دارن که این یه طرف ماجراست و طرف دیگه اینه که .. سکوت می کنم. با تعجب می پرسد : _چی؟! + هدف اونها دقیقاً من و شما هستیم.. _چرا؟؟ + اول اینکه خانواده هامون همدیگر رو می شناسن پس به راحتی میتونن از این رفت و امد ها سوء استفاده بکنن و به هر دو خانواده نزدیک بشن .. دوماً من و شما هر دو در یک دانشگاه تحصیل می کنیم و در فاصله ی سنی نزدیک به هم هستیم و این کار اونها رو راحت تر کرده در واقع این ها میخوان با یه تیر دو نشون رو بزنن ... چند روز پیش توسط یکی از پسر ها و دخترهای دانشگاه ماجرایی برای من پیش اومد که .... بماند.. این دزدی امروز و تلفن دیروزی هم که به شما بوده همه کار اونها بوده در واقع اصلا تماس از سپاه با شما گرفته نشده بلکه اونها خودشون رو همکارهای پدرتون جا زدن تا بتونن به یه سری مدارک دست پیدا کنن و حالا میخوان چیکار کنن و چی تو سرشونه .... الله و اعلم.!! سکوت کرده و به نقطه ایی مبهم در روبه رو خیره شده .. +شنیدین چی گفتم ..؟ _بله لطفا منو برسونید خونه +باشه ... ولی حالتون خوبه؟ _خوبم لطفا منو برسونید خونه اگر کار دارید تا خودم ماشین بگیرم .؟! +نه.. می رسونمتون بفرمایید از مسجد تا خانه حرفی نمی زند و درب منزل بی خداحافظی پیاده می شود و می رود .. از رفتارش متعجبم نمیدانم درون ذهنش چه می گذرد که اینگونه آشفته اش کرده... علیه السلام 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
و هیچ اندوهی برطرف نشود ، مگر تو آن را از دل برانی خدا❤️ 🌱 @bandegibaEshgh
الهی به حق مادر و عمه جانم زینب ظهور کن آقا یارت باشیم ان شاءالله ❤️ عجل الله @bandegibaEshgh
"سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره تین توحیدفلق ناس @bandegibaEshgh
🌱 از‌آیت‌اللٰھ‌بھجت‌پرسیدن آیا‌ادم‌گنــاهکار‌هم‌میتونہ‌امام‌زمانش‌رو‌ببینه؟! جواب‌دادند: شمر‌هم‌امام‌زمانش‌و‌دیدامــا‌نشناخت....! @bandegibaEshgh
امروز برای ظهور مولامون بیشتر صلوات بدیم 👌🌱 🌿
دلم برایت تنگ شده یاابن الحسن ای نهایت تمام آرزوها ای مقصد نهایی تمام اهداف ها .. بی تو زندگی مرگی بیش نیست‼️😭 بی تو روزها یک به یک غروب می شوند 🌉 این مِن آلوده به گناه غرق در مرداب می شود و هر روز غیبتت را طولانی تر می کند تو هستی کاش چشمان من لایق دیدار شما می شد...... @bandegibaEshgh 🛤
سلام پدر مهربان ای کاش قلبهای همه ی ما بخاطر التهاب نیامدنت تندتر میزد، ای کاش چشم های همه ما به راه دوخته می شد، ای کاش جانهای همه ما ازبیقراری انتظار تو گُر میگرفت... آن وقت حتما می آمدی... ❤️ ❤️لبخند امام زمان روزی شما ❤️ @bandegibaEshgh❤️
تنها جایگزین نظام، حکومت حضرت مهدی(عج) است. @bandegibaEshgh
سلام مادر جان 4.mp3
17.6M
سرود به سبک 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮 مادر جان، فدای تو جانم مادر جان! 🍃🍃 توو سنگر تواییم، با تو بستیم عهدی تا آخر بمونیم، پای انقلاب، فرزند تو مهدی 🍃🍃🍃 سلام مادرجان، سلامی از جنس لطافت باران سلام مادرجان، ما اومدیم که بگیم، می‌مونیم با تو سر پیمان، سلام مادرجان  🍃🍃 ببین، پای چادرم، تا هرجا می‌تونم، تا سر حد جونم، همیشه می‌مونم خودمو به مهدی می‌رسونم با همین چادر پوشیدن منم، مرد میدونم 🍃🍃 سلام مادرجان، سلامی از جنس لطافت باران سلام مادرجان، ما اومدیم که بگیم، می‌مونیم، با تو سر پیمان سلام مادرجان 🍃🍃🍃 توو سنگر این چادر، هر چی دارم و فدا امام می‌کنم توو سنگر این چادر، مثه زینب می‌مونم کارو تمام می‌کنم توو سنگر این چادر، با حجابم برای مهدیِ تو قیام می‌کنم چادر که می‌پوشم، زیر سایه‌ی تو ام رو لطف تو حساب می‌کنم چادر که می‌پوشم، توی این شهر گناه آلوده من ثواب می کنم چادر که می‌پوشم، همه‌ی نقشه‌های دشمنارو خراب می کنم 🍃🍃🍃 سلام مادرجان، سلامی از جنس لطافت باران سلام مادرجان، ما اومدیم که بگیم، می‌مونیم، با تو سر پیمان سلام مادرجان 🍃🍃🍃 عهد می‌بندم، که بمونم پا رکاب، عهد می‌بندم، جون بدم برا حجاب عهد می‌بندم، عهد فاطمی، که بمونیم ما دخترها، پای انقلاب عهد می‌بندم، تو زندگیم، زینت شما بشم این پرچم رو، تا آخر من به دوشم بکشم به یاد همه اونایی که توی راه فاطمه جون دادن ناهیدِ فاتحی و آرامش قوربون حجابزهرا شدن سلام مادرجان، ما اومدیم که بگیم، می‌مونیم، با تو سر پیمان سلام مادرجان ❥✾@bandegibaEshgh✨💕
به ماشین ها که یک به یک دور می شوند چشم می دوزم ‌. دستم روی فرمان ضرب می گیرد سرم را بر روی بالشتک پشت سرم میگذارم . به مادر فکر میکنم ؛ تکیه گاه امن من به استقامتش‌ ، به صبوری اش به اینکه یقیناً ستون خانه است .. به محکم بودن محمدحسین که شبیه هیچ کداممان نیست و به مادر رفته به شکندگی حوراء و جوانی اش به احساساتی بودن رقیه و نوجوانی اش به پدر پدر پدر ..... دلم لک زده برای خنده هایش ... میدانم ان رژلب را در ماشین دیده بود ولی خم به ابرو نیاورد و قضاوتم نکرد البته که در و تخته خوب به هم می آیند ؛ یعنی حالش چطور است زینب را می گویم البته که با خودم تکرار میکنم فقط از این بابت ذهنم درگیرش هست که با حرف هایم مسبب پریشانی اش شدم ؛؛ وگرنه ذهنم بیخود میکند به نامحرم فکر کند ! سوئیچ را می چرخانم و به راه می افتم. 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
به کارگاه می رسم یک به یک کارهای بچه ها را نگاه میکنم +آفرین سعید فقط این گوشه رو بیشتر بتراش که گوشه ی چوب نما داشته باشه +خسته نباشی آقا جواد عالی شده بده تحویل آقا رضا تا با مشتری هماهنگ کنه بیاد ببره . رضا دست راستم در کارگاه هست من که یا دانشگاهم یا مشغول مجوز گرفتن برای بزرگتر کردن کارگاه همه ی هماهنگی ها را رضا انجام می دهد پسر هیئتی و چشم و دل پاکی است چیزی هم از خانه بخواهم آنقدر مورد اعتماد هست که او را راهی منزل میکنم وارد اتاقم می شوم " اتاق مدیریت " اگر به من بود میخواستم این سردر اتاق را بکنم مگر دنیا را خریده ام ؛؛ که ادعای مدیریت دارم کارگاهی بزرگ که کنار هم برای نان و رزق حلال تلاش میکنیم ولی حیف که این مجوز و دید وبازدید و غیره دست و پایم را بسته اند ... سیستم را روشن می کنم و مشغول چک‌کردن ایمیل ها می شوم . _‌تق .. تق +بفرمایید _سلام داداش خسته نباشی کجایی تو ؟ +سلام داداش درگیر کار بودم شرمنده _مگه تو امروز دانشگاه کلاس نداشتی پس چی شد؟ +چرا ...ولی اصلا باورت میشه کلاس نرفتم یعنی تا دانشگاه رفتم ولی قسمت نشد برم کلاس نفس عمیقی می کشم : + الان این استاده باز میخواد گیر بده بگه ترم اخری از قصد نمیای _خب داداش ... چرا نرفتی اخه؟ +داستانش مفصله بیخیال ...از کارها چخبر؟ _خودت که تو کارگاه دیدی کارهای مشتری های این ماه تموم شده هماهنگ می کنم بیان ببرن کارهای ماه بعد رو هم چوپ هاشو سفارش دادم عصری میرسه +باشه داداش کارهای نمایشگاه هم سپردم به بچه های دانشگاه این روزها انقدر ذهنم درگیره واقعا نمیرسم _حق داری..از اون پسره با اون دختره چخبره؟ +هیچی... فعلا که مشغول سوژه ی دیگه ان !! _زینب خانم ، دختر علی آقا ؟ +آره تا ببینم چه برنامه ایی برای من دارن .... الله و علم _خیره داداش.. رو کمک من حساب کن من برم فعلا... کار نداری ؟ +نه به سلامت صدای تلفن همراه بلند می شود چشم از مانیتور می گیرم شماره ایی ناشناس روی گوشی نقش می بندد. +الو صدای نفسی می پیچد درون گوشی +الو....بفرمایید _سلام صدایش آشناست .. +سلام زینب خانم حال شما خوبه؟ با صدایی که از ته چاه در می آید می گوید : _بله ممنون . +بفرمایید در خدمتتون هستم _اون روز تو دانشگاه گفتین حال پدرم خوبه درسته؟ +بله چطور؟ بغضش را می خورد و با صدای نسبتاً آرامی می گوید : _ توی مجازی یه خبرهایی پخش شده درباره ی چند نفر از مدافعان حرم که مورد هدف ترور قرار گرفتن +نمیدونم راستش محل کارمم و اصلا امروز مجازی رو چک نکردم ولی نمیشه به مجازی اعتماد کرد خیالتون راحت ... اگر اتفاقی هم افتاده باشه از منابع موثق پیگیری می کنم _ممنون بی خبرم نذارین . +چشم _خدانگهدار صدای ممتد بوق ....نشان از قطع شدن میدهد ... سرم را روی میز می گذارم .... """ الا بالذکر الله تطمئن القلوب """ . . . 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
با کلید در را باز میکنم و وارد می شوم +سلام همه در سکوت دور تلویزیون جمع شده ومحو شبکه ی خبر هستند در را می بندم و نزدیک صفحه ی تلویزیون می شوم . مجری خبر می گوید : _امروز باخبر شدیم چند تن از مدافعان حرم که به تازگی به سوریه اعزام شده اند توسط فردی ناشناس ترور بیولوژیک شده اند. با تلاش های مسئولین این مدافعان حرم که در بیمارستان بیروت برای مداوا بستری شده اند برای اعزام به وطن خویش فردا راهی می شوند. اسامی این افراد فعلا اعلام نشده است اما به محض اعلام به اطلاع مخاطبان خواهد رسید. حورا سرش را تکان می دهد و عقب عقب روی مبل می نشیند. محمدحسین به اتاقش می رود و رقیه به جایی مبهم چشم دوخته است. مادر به سمتم می اید و کیف دستی ام را می گیرد. _ خسته نباشی پسرم +ممنون بی رمق به سوی آشپزخانه می رود و مشغول آوردن میوه برایم می شود. مبهوت به اوضاع روی مبل می نشینم و دستی لای موهایم می برم پس زینب خانم راست میگفت شایعه نبود ...! یعنی پدر هم جزء آن افراد هست علی آقا چطور ... 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
صبح شده خوشحالم که ان روز بد دیروز تمام شد و امروز طلوع جدید خورشید نشان از روز دیگری دارد ... روزی که می تواند با بی خبری یا خبر خوب و یا بَ...د بگذرد نه خدا نکند ........ با مادر به سمت سپاه ناحیه می رویم تا از انجا خبری از احوال پدر بگیریم تلفنم زنگ می خورد : +بله _الو سلام خوبین؟ +ممنون _زینبم +خوبین؟خانواده خوبن؟ _ممنون. از پدرتون خبری گرفتید؟ +دیروز به دوستان تماس گرفتم اطلاعات اونها هم همونی بود که منابع رسمی اعلام کردن یا انقدر سری که اونها هم نمیدونن یا باز انقدر سری که نمیخوان به ما بگن . نفس عمیقی از روی ناراحتی می کشد . +ما داریم میریم سپاه یه پرس و جویی بکنیم شاید تا الان خبری شده باشه اگر میتونین بیاین ؛ تا بیام دنبالتون ، نزدیک منزلتون هستم؟ _بله میام . الان میام جلوی درب .. تماس قطع می شود مادر از چشمانش معلوم است فهمیده زینب بود اما چیزی نمی گوید . +زینب خانم بود ، نگران پدرشه گفتم بیاد تا اون هم ببریم . مادر چیزی نمی گوید کم حرف شده بیشتر تو خودش هست میدانم همه ی هوش و حواسش پیش پدر است. جلوی درب می رسیم . دستی تکان می دهد و سوار می شود . _سلام سلام خوبین؟ ببخشید مزاحم شدم +سلام صدای مادر بلند می شود ؛ _سلام عزیزم نه مزاحم چیه ما تا اونجا میریم شما هم میبریم مسیرمون یکیه _ممنون. _فاطمه خانم نمیاد ؟ _نه راستش خبر نداره از دیروز نذاشتم تلویزیون رو ببینه به داداشا هم سپردم نگن _بنده ی خدا .. ان شاء الله که چیزی نشده و پدر شما هم نباشه _ان شاء الله همسر شما هم نباشه و برای همرزم هاشون هم اتفاقی نیفتاده باشه. زیرلب ان شاءاللهی می گویم و در دل با خدا نجوا میکنم که پدر من نباشد (چرا از خدا نخواستم علی آقا هم نباشد) به سپاه ناحیه می رسیم و خانم ها پیاده می شوند . تا جای پارک پیدا کنم و برسم به خانم ها آنها می روند. پشت اتاق می نشینم. منتظر تا بیایند.... روی صندلی نشسته ام و مجازی را زیر و رو می کنم . هیچ خبری نیست به جز همان خبر دیروز که اخبار گفت . در دلم شروع به ذکر گفتن میکنم .. خانم ها از اتاق خارج می شوند . مادر با فردی که درون اتاق است خداحافظی می کند اما زینب نای سخن ندارد ، رنگ به صورت ندارد و مادر زیر بغلش را گرفته است. از روی صندلی بلند می شوم مادر دست زینب را رها می کند تا در را ببندد زینب نگاهم می کند هیچ وقت اینطور بی پروا نگاهم نکرده است.... قطره اشکی از چشمش می چکد و ناگهان خودش روی زمین می افتد ..... 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 یاعلی ... با همان خونی که از فرق تو بر محراب ریخت بر برات منتقم بهر فرج امضا بزن ... @bandegibaEshgh🌱🤍
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__معجزه ای از که تازگی رخ داده است!💔 لطفا تا جایی می تونید نشر دهید 📎 ❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
🖇 🌱 از شیطان پرسیدند: گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد؟! 👹گفت: امامِ اینها کـه بیایـد روزگـارمـن سیاه خواهد شد! اینهاکه گناه مۍڪنند امامشان دیرتر می آید. 💔😥 ❥‹°@bandegibaEshgh⇢♡🌙›
ودرایـن‌شلوغـی‌های‌دنیـافراموشـش‌ نکنیم💙🙂! ❥‹°@bandegibaEshgh⇢♡🌙›
آقا بیا که بدتر از این ما نمی شویم دگر حریف پنجه دنیا نمی شویم😔💔"
این جمعه هم آمده باز تو نیامدی 😔
بسم رب العشق ✨ صلی الله علیک یا صاحب الزمان عجل الله 🌾 و من تو را صدا میزنم ای گمشده ی جهان '' ♡یاحضرت حجت ارواحنا فداه ..◇○