eitaa logo
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
2.6هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
7.8هزار ویدیو
45 فایل
خوش آمدید〰️مهمان شهداهستین🌱 کپی آزاد🔑 به شرط صلوات برای ظهور امام زمان عجل‌الله و دعا برای شهادت خادمین کانال ❤ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
-مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما را مستجاب کنم. 📚سوره - 10 @bandegibaEshgh
💠 امام صادق عليه السلام: خداوند عزّوجلّ فرموده است هر كه بنده مؤمن مرا بيازارد، به من اعلان جنگ مى‌دهد. 📚 الكافی، جلد ۲، صفحه ۳۵۰ @bandegibaEshgh
وقتی بخاطر دنیا از خدا رو برگردونی، دنیا هم دیر یا زود ازت رو برمیگردونه! 🕋 @bandegibaEshgh❤️
سلام علی آل یس سلام پدر مهربانم [اَلسَّلاَمُ‌عَلَيْكَ حِينَ‌تُصَلِّي‌وَتَقْنُتُ اَلسَّلاَمُ‌عَلَيْكَ حِينَ‌تَرْكَعُ‌وَتَسْجُدُ..] برتوهنگامےکہ نمازمےخوانےوقنوت‌بجامےآورۍ، برتوزمانےڪہ ركوع‌وسجودمےنمایۍ... ...💔 🤲 @bandegibaEshgh❤️
💔⃢🕊↫ تلنگرانھ 🚫 خیلی‌جاهامی‌بینیم‌که‌نوشته کپی‌ باذکر ۱۰۰ صلوات‌مجازاست ⛔️ کپی‌ بیو‌حرام ان‌فالو‌حق‌الناس. . بابادست‌بر‌دارین‌تو ر‌و قرآن‼️ مگه شما‌ها ‌مرجع‌تقلیدین‌ که‌ حکم‌میدین‌ چی‌حرومه چی‌حلال❓ مذهبی‌هامونم‌دارن‌به‌فنا‌میرن میدونید‌ما‌ دوازده‌ملیون‌ سایت‌🔞داریم🔪 که‌کپی‌ازشون‌کاملا‌ازاده💣 بعد‌اونوقت‌ جوون‌ما‌ مثلا ‌اومده‌ برا‌ی امام‌ زمانش‌ کار کنه اسمشم گذاشته سرباز ‌گمنام‌امام‌زمان بعد‌نوشته‌ کپی‌حرام (حالاخودشم‌ پستو‌ از یه‌ کانال‌ دیگه کپی‌کرده) در‌ مقابل ‌اون‌ دوازده‌ سایت‌ مستهجن‌ یه‌ کانال‌ خوب‌ و‌آموزنده‌ هم‌که‌ داریم ‌کپی‌ازش‌حرومه دیدم‌ک‌میگما🔍 دوست‌عزیز‌پخش‌کردن‌یه‌مطلب‌خوب‌ خودش‌صدقه‌جاریست‌... 👊انـقــــــــــلابــیــون👊🇮🇷 اینجا.گنـاه.ممــنوع📗🖇 برای ترک گناه، هنوز 💥💪 @bandegibaEshgh❤️
*گنآه‌میکنہ‌بعدمیگہ:قراره‌توبہ‌ڪنم،* *ببخشیدولي‌عزرائیل‌قبلش‌باهآتون* *همآهنگ‌نمیکنہ💔...!* *-!📿* 🖐🏻.. اینجا.گناه.ممنوع برای ترک گناه، هنوز 💥💪 @bandegibaEshgh❤️
یه‌چیزی‌بگم؟!' میگم‌کہ‌ بیاین‌فقط‌‌بچھ‌مذهبیہ‌فضای‌مجازی‌نباشیم✌️🏻 درعالم‌واقعی‌هم ‌جوری‌رفتارکنیم‌که‌بگن اوه‌بچھ‌مذهبی🙂🍃 اونجاست‌کہ‌بخودت‌میبالی‌و دل‌امام‌زمانت‌شادھ♥️(: ؟ @bandegibaEshgh❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[📿✨] دلتون ڪہ گرفت! تسبیح بردارید و استغفار ڪنید براے قضاوت هایـے ڪہ ڪردید براے دلایـے ڪہ شڪستید براے همہ‌ے گناھ هاے خواستہ و ناخواستہ استغفار کنید! ꜄💔📿꜂ @bandegibaEshgh❤️
مراقب باش... که شیطان گناه را برایت می‌آراید و خود را پناهت معرفی می‌کند... 📖 سوره انفال، آیه ۴۸ @bandegibaEshgh❤️
دلتنگ توام جانا،تاباد چنین بادا.... @bandegibaEshgh❤️
بخوان دعای فرج را دعـا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را کـه یـوسـف زهـرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظـر دارد. اللهم عجل لولیک فرج 🙏 @bandegibaEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه خدای خوبی داریم! حتی برای دلتنگی هایمان‌هم‌آیه نازل‌ڪرده‌است... وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ ﴿٩٧﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ ﴿٩٨﴾ وَمامی‌دانیم‌ که سینه ات‌ازآنچه آنها مےگویندتنگ‌مےشود، (برای دفع‌ناراحتی آنان‏)پروردگارت‌را تسبيح‌وحمدگو! وَازسجده‏‌ڪنندگان‌باش‏!🌱•. @bandegibaEshgh❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌آیت‌الله‌ جاودان: یکی از راه‌هایِ نجات انسان از گناه، پناه‌ بردن به علیه‌السّلام است! ايشان به انتظار نشسته‌اند تا كسی دستش را به سمتشان دراز كند، تا ايشان او را هدايت كنند... @bandegibaEshgh❤️
بریم که چهار قسمت بعد رمان رو بذاریم☺️ @bandegibaEshgh❤️
🎀 قسمت = پنجم♥️ ✨•《 راوی پدر شهید 》•✨ خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در خانه ی خودش رقم زده بود! راخدا لطف كرد و ده سال در مسجد فاطميه در محله ی دوالب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعاليت شديم. حضور در مسجد باعث شد كه خواسته يا ناخواسته در رشد معنوی فرزندانم تأثير مثبتی ايجاد شود. فرزند اولم مهدی بود؛ پسری بسيار خوب و با ادب، بعد خداوند به ما دختر داد و بعد هم در زماني كه جنگ به پايان رسيد، يعنی اواخر سال 1367 محمدهادی به دنيا آمد. بعد هم دو دختر ديگر به جمع خانواده ی ما اضافه شد. روزها گذشت و محمدهادی بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسه ی شهيد سعيدی در ميدان آيت الله سعيدی رفت. هادی دوره ی دبستان بود كه وارد شغل مصالح فروشي شدم و خادمی مسجد را تحويل دادم. هادی از همان ايام با هيئت حاج حسين سازور كه در دهه ی محرم در محله ی ما برگزار ميشد آشنا گرديد. من هم از قبل ، با حاج حسين رفيق بودم. با پسرم در برنامه های هيئت شركت ميكرديم. پسرم با اينكه سن و سالی نداشت، اما در تداركات هيئت بسيار زحمت ميكشيد. بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هيئت وقت ميگذاشت. يادم هست كه اين پسر من از همان دوران نوجوانی به ورزش عالقه نشان ميداد. رفته بود چند تا وسيله ی ورزشی تهيه كرده و صبح ها مشغول ميشد. به ميله ای كه پرده به كنار درب حياط نصب شده بود بارفيكس ميزد. با اينكه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزيده شد. 🎀
🎀 قسمت = ششم♥️ ✨•《آن روز ها》•✨ ✨•《راوی مادر شهید》•✨ در خانوادهای بزرگ شدم كه توجه به دين و مذهب نهادينه بود. از روز ِ اول به ما ياد داده بودند كه نبايد گرد گناه بچرخيم. زماني هم كه باردار ميشدم، اين مراقبت من بيشتر ميشد. سال 1367 بود كه محمدهادی يا همان هادی به دنيا آمد. پسری بود بسيار دوست داشتنی . او در شب جمعه و چند روز بعد از ايام فاطميه به دنيا آمد. يادم هست كه دهه فجر بود. روز 13 بهمن. وقتی ميخواستيم از بيمارستان مرخص شويم ، تقويم را ديدم كه نوشته بود: شهادت امام محمد هادی براي همين نام او را محمدهادی گذاشتيم. عجيب است كه او عاشق و دلداده ی امام هادی شد و در اين راه و در شهر امام هادی يعنی سامرا به شهادت رسيد. هادی اذيتی برای ما نداشت. آنچه را ميخواست خودش به دست مياورد. از همان كودكی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و اين ، در آينده ی زندگی او خيلي تأثير داشت. زمينه ی مذهبی خانواده بسيار در او تأثيرگذار بود. البته من از زمانی كه اين پسر را باردار بودم ، بسيار در مسائل معنوی مراقبت ميكردم. هر چيزي را نميخورد. 🎀
🎀 قسمت = هفتم♥️ خيلی در حلال و حرام دقت ميكرد. سعی ميكردم كمتر با نامحرم برخورد داشته باشم. آن زمان ما در مسجد فاطميه بوديم و به نوعی مهمان حضرت زهرا سلام الله علیها من يقين دارم اين مسائل بسيار در شخصيت او اثرگذار بود. هر زمان مشغول زيارت عاشورا ميشدم ، هادی و ديگر بچه ها كنارم مينشستند و با من تكرار ميكردند. وضعيت مالی خانواده ی ما متوسط بود. هادی اين را ميفهميد و شرايط را درك ميكرد. برای همين از همان كودكی كم توقع بود. در دوره ی دبستان در مدرسه ی شهيد سعيدی بود. كاری به ما نداشت. خودش درس ميخواند و... از همان ايام پسرها را با خودم به مسجد انصارالعباس ميبردم. بچه ها را در واحد نوجوانان بسيج ثبت نام کردم. آنها هم در کلاس های قرآن و اردوها شرکت ميکردند. دوران راهنمايی را در مدرسه ی شهيد توپچی درس خواند . درسش بد نبود ، اما كمی بازيگوش شده بود. همان موقع كلاس ورزش های رزمی ميرفت. مثل بقيه ی هم سن و سال هايش به فوتبال خيلی عالقه داشت. سيكل را كه گرفت ، برای ادامه ی تحصيل راهی دبيرستان شهدا گرديد. اما از همان سال های اوليه ی دبيرستان ، زمزمه ی ترك تحصيل را كوك كرد! ميگفت ميخواهم بروم سر كار ، از درس خسته شده ام ، من توان درس خواندن ندارم و... البته همه اين ها بهانه های دوران جوانی بود. در نهايت درس را رها كرد. مدتی بيكار و دنبال بازی و... بود. بعد هم به سراغ كار رفت. ما كه خبر نداشتيم ، اما خودش رفته بود دنبال کار . مدتی در يک توليدی و بعد مغازه ی يكی از دوستانش مشغول فلافل فروشی شد. 🎀
🎀 قسمت = هشتم♥️ ✨•《راوی یکی از جوانان مسجد》•✨ کارفرهنگی در مسجد موسی ابن جعفر گسترده شده بود سید علی مصطفوی برنامه های اردویی زیادی ترتیب میداد و همیشه برای این جلسات و اردوها فلافل میخرید.میگفت هم سالم است هم ارزان.یک فلافل فروشی به نام جوادین درپشت مسجدبودکه ازانجا خرید میکرد. شاگرد فلافل فروشی یک پسر باادب بود که معلوم بود زمینه ی معنوی خوبی داردبارها که به فلافل فروشی میرفتیم سید میگفت این پسر باطن پاکی دارد باید او را جذب مسجد کنیم. رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بودتا اینکه برای اولین بار یادواره شهدا برگزار شد.در پایان مراسم دیدم ان پسرک فلافل فروش اخر مجلس نشسته است به سید گفتم رفیقت آمده! سید به گرمی از او استقبال کرد و بعد او را به جمع بچ ها وارد کرد و گفت:ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید.خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. سید ازاو پرسید:چی شد این طرفا اومدی؟ او هم به صداقتی که داشت گفت داشتم رد میشدم دیدم مراسمه گفتم ببینم چه خبره که شما رو دیدم. سید خندید و گفت:پس شهدا تو رو دعوت کردن . بعدهم شروع کردیم به جمع آوری وسایل مراسم . یک کلاه اهنی مربوط به دوران جنگ انجابود که دوست مابه تعجب ! به آن نگاه میکرد سید گفت:اگه دوست داری بزار روسرت. اوهم کلاه را روی سرش گذاشت وگفت به من میاد ؟ سید به شوخی گفت دیگه تموم شد شهدا برای همیشه کلاه سرت گذاشتن. همه خندیدیم اما واقعیت همانی بود که سیدگفت . این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند . پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بودکه سید علی مصطفوی او را جذب مسجد کردوبعدها اسوه و الگوی بچهای مسجدی شد. 🎀
یه صوت عالیییییی❤️👇