eitaa logo
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
2.6هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
7.8هزار ویدیو
45 فایل
خوش آمدید〰️مهمان شهداهستین🌱 کپی آزاد🔑 به شرط صلوات برای ظهور امام زمان عجل‌الله و دعا برای شهادت خادمین کانال ❤ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اگه این اتفاق توایران می افتاد الان همین منافقین بزدل کف پای سپاه و اطلاعات سپاه رو لیس می‌زدند...😏 @bandegibaEshgh❤️
زیبا بود🚶🏽‍♂. . @bandegibaEshgh❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 ✅ حضرت آیت‌اللّٰه بهجت قدس سره: 🌟برای تثبیت در دین و بودنِ بر صراط مستقیم، این دعا را در زمان غیبت، همه بخوانیم: 🔸«يا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك‏؛ ای خدا، ای رحمت‌گستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و ثابت بدار.» 🔹وقت خواندن این دعا همین روزها می‌باشد. اگر این روزها این دعا را نخوانیم پس کی می‌خواهیم بخوانیم؟!. 📚 کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٣۶ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر(عج) @bandegibaEshgh❤️
هدایت شده از Aminikhaah_Media
8163077814.mp3
10.47M
📣جلسه چهاردهم * صحنه پنجم : شهردار جدید و روح شهردار سابق * دلیل ناسزا دادن شهردار سابق * زندگی کردن با واقعیات * بی قراری خوبان نسبت به مرگ * آبادی دنیا توسط افرادیکه به آن تعلق ندارند. * آخرین دام شیطان، نشان دادن تعلقات * صحنه هفتم: رقص شیاطین در اطراف مرد مست متکبر * احوال مؤمنین در دنیا و عقبی * احوال ارواح پلید و نمود غضب ایشان * حضور شیاطین در همه لحظات * فعالیت شیاطین در بزنگاه ⏰ مدت زمان: ۳۱:۰۱ 🔔@Aminikhaah_Media
هدایت شده از Aminikhaah_Media
8163077825.mp3
9.87M
📣جلسه پانزدهم * برگشت از حالت کما * قبض روح مردی ۴۰ ساله * شروع گرفتن روح از شصت پا * چهار صورتی که هنگام مرگ بر هرکسی وارد می شود. * تنها صورت اعمال همراه انسان است. * قبض روح توسط ملائک،عزرائیل و خداوند * علت عشق امیرالمؤمنین به مرگ * علت نگرانی سید علی آقا قاضی بعد از مرگ * فایده خواندن سور مسبحات ،سوره اسرا و واقعه * مکان بهشت برزخی * جنس و نحوه استراحت در بهشت برزخی * داستان تلاوت قرآن در شب * نصیحت مهندس به خودش * همه دنیا یک لحظه است. * تجربه مختصر نویسنده کتاب ⏰ مدت زمان: ۲۸:۴۵ 🔔@Aminikhaah_Media
رفقا فعلا جلسه جدید رو ارسال نکردند🎀 ارسال شد براتون میفرستم🌷
رفقا فعلا جلسه جدید رو ارسال نکردند🎀 ارسال شد براتون میفرستم🌷 . . رفقا حلال بفرمایید بابت اینکه نتونستم رمان رو بزارم🌷✨
بریم ر‌م‌ا‌ن♥️✨
🎀 قسمت = پنجاه و ششم♥️ ✨•《مشقات》•✨ در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه زندگي در شهر نجف براي طلبه ّ هاي علوم ديني همواره با تحمل مشقات و سختي ها همراه است. برخيها معتقد بودند كه اگر كسي ميخواهد همنشيني با مولا متقيان اميرالمؤمنين علیه السلام داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند. هادي نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتي به نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند. تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي نجف ميگفت. همان ايام يک شب توي مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادي ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد: من وقتي وارد نجف شدم نه آن چنان پولي داشتم و نه كسي را ميشناختم كمي زندگي براي من سخت بود. دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در نجف هماهنگ كند. روز اول پاي درس برخي اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم بيرون. كمي در خيابان هاي نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي حرم، جايي كه براي مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم! 🎀
🎀 قسمت = پنجاه و هفتم♥️ روز بعد كمي نان خريدم و غذاي آن روز من همين نان شد. پاي درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم. مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به زبان عربي نداشتم. بايد بيشتر تلاش ميكردم تا اين مشکلات را برطرف كنم. چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت ميخوردم و در كلاس های درس حاضر ميشدم. شبها را نيز در محوطه ي اطراف حرم ميخوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچههاي نجف روي زمين خوابيدم! سختي ّ ها و مشقات خيلي به من فشار ميآورد. اما زندگي در كنار موال بسيار لذت بخش بود. كمكم پول من براي خريد نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم و خوردم. زندگي بيشتر به من فشار آورد. نميدانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولا متقيان شدم و گفتم: آقا جان من براي تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگي در كنار شما را داشته باشم. انشاءاالله آنطور كه خودتان ميدانيد مشكل من نيز برطرف شود. مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئوالن سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ي اسلامی در نجف بود، ديدم. ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلي به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد. شرايط يكباره براي من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه ي نجف پذيرفته شدم. همه ي اينها چيزي نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين علیه السلام 🎀
🎀 قسمت = پنجاه و هشتم♥️ هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم. خيلي ها جرئت نميكردند در اين خانهي تاريك و قديمي زندگي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شبهاي بسياري در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبي بود... هادي حدود دو ماه پيش ما در تهران بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي نجف تنگ شده بود. انگار او را از بهشت بيرون كردهاند. كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آمادهي بازگشت به نجف شد. بعد از آن به قدري به شهر نجف وابسته شد كه ميگفت: وقتي به زيارت كربلا ميروم، نميتوانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف. 🎀
🎀 قسمت = پنجاه و نهم♥️ ✨•《ساکن نجف》•✨ ميگفت: آدمي كه ساكن نجف شده نميتواند جاي ديگري برود. شما نميدانيد زندگي در كنار مولا چه لذتي دارد. هادي آنچنان از زندگي در نجف ميگفت كه ما فكر ميكرديم در بهترين هتل ها اقامت دارد! اما لذتي كه به آن اشاره ميكرد چيز ديگري بود. هادي آنچنان غرق در معنويات نجف شده بود كه نميتوانست چند روز زندگي در تهران را تحمل كند. در مدتي كه تهران بود در مسجد و پايگاه بسيج حضور مييافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتي نميكرد! يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفتهاي؟ گفت: خيلي از وضعيت حجاب خانم ها توي تهران ناراحتم. وقتي آدم توي كوچه راه ميره، نميتونه سرش رو بالا بگيره. بعد گفت: يه نگاه حرام آدم رو خيلي عقب مياندازه. اما در نجف اين مسائل نيست. شرايط براي زندگي معنوي خيلي مهياست. هادي را كه ميديدم، ياد بسيجي هاي دوران جنگ ميافتادم. آنها هم وقتي از جبهه بر ميگشتند، علاقه ی به ماندن در شهر نداشتند. ميخواستند دوباره به جبهه برگردند. 🎀
🎀 قسمت =شصت♥️ البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حال قابل گفتن نيست! خوب به ياد دارم از زماني که هادي در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي دقت ميكرد. شروع كرده بود برخي رياضت هاي شرعي را انجام ميداد. مراقب بود كه كارهاي مكروه نيز انجام ندهد. وقتي در نجف ساکن بود، بيشتر شبهاي جمعه با ما تماس ميگرفت. اما در ماههاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان ميخواست خود را از تعلقات دنيا جدا کند. شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. ميخواست دلبستگي به دنيا نداشته باشد. ميگفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگيرند. ميخواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم. خواهرش ميگفت: هادي براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نميگفت در نجف سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف ميکرد که انگار هيچ مشکلي ندارد. فقط از لذت حضور در نجف و معنويات آنجا ميگفت. آرزو ميكرد كه روزي همه با هم به نجف برويم. يک بار در خانه از ما پرسيد: چطور بايد ماکاروني درست کنم؟ ما هم يادش داديم. طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبهاش ماكاروني درست كند. شرايطش را به گونه اي توضيح ميداد که خيال ما راحت باشد. هميشه اوضاع درس خواندن و طلبگي اش را در نجف آرام توصيف ميکرد. 🎀
🎀 قسمت = شصت و یکم♥️ وقتي به تهران مي آمد، آنقدر دلش براي نجف تنگ ميشد و براي بازگشت لحظه شماري ميکرد كه تعجب ميكرديم. فکر هم نميکرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد. هادي آنقدر زندگي در نجف را دوست داشت كه ميگفت: بياييد همه برويم آنجا زندگي کنيم. آنجا به آدم آرامش واقعي ميدهد. ميگفت قلب آدم در نجف يک جور ديگر ميشود. بعضي وقتها زنگ ميزد ميگفت حرم هستم، گوشي را نگه ميداشت تا به حضرت علي علیه السلام سلام بدهيم. او طوري با ما حرف ميزد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيال مان آسوده ميشد. ً اصال فکر نميکرديم شرايط هادي به گونه اي باشد كه سختي بكشد. فکر ميکردم هادي چند سال ديگر مي آيد ايران و ما با يک طلبه با لباس روحانيت مواجه ميشويم، با همان محاسن و لبخند هميشگياش. 🎀
🎀 قسمت = شصت و دوم♥️ ✨•《اهانت به رهبر》•✨ از زماني كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش خاصي به موضوع واليت فقيه پيدا كرد. به ما كه در تهران بوديم ميگفت: شما مانند يك ماهي كه قدر آب را نميداند، قدر واليت فقيه را نميدانيد. مشكل كار در اينجا ُردهي اين مردم سوار است و هر نبود بحث واليت فقيه است. لذا آمريكا بر گ طور ميخواهد عمل ميكند. خوب يادم هست كه ارادت هادي به ولي فقيه بسيار بيشتر از قبل شده بود. هر بار كه ميآمد، پوسترهاي مقام معظم رهبري را تهيه ميكرد و با خودش به نجف ميبرد. در اتاق شخصي او هم دو تصوير بزرگ روي ديوار بود. تصوير مقام معظم رهبري و در زير آن پوستر شهيد ابراهيم هادي. هادي در آخرين سفري كه به تهران داشت ماجراي عجيبي را تعريف كرد. او به نفوذ برخي از عمامه هاي انگليسي و افراد ساده لوحي كه از دشمنان اسالم پول ميگيرند تا تفرقه ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتي قبل شخصي ميآمد نجف و به جاي ارشاد طلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به مقام معظم رهبري اهانت کند! او انگار وظيفه داشت تا همهي مشکلات امت اسلامی را به گردن ايشان بيندازد. من يکي دو بار تحمل کردم و چيزي نگفتم. 🎀
🎀 قسمت = شصت و سوم♥️ بعد هم به جهت امر به معروف چند كلامی با ايشان صحبت كردم و او را توجيه كردم، اما انگار اين آقا نميخواست چيزي بشنود! فقط همان جمالتي كه اربابانش براي او ديكته كرده بودند تكرار ميكرد! من درباره ي خيانتهاي آمريكا و انگليس، به خصوص در عراق براي او سند آوردم اما او قبول نميكرد! روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به صحبت كرد. دوباره مشغول اهانت شد، نميدانستم چه كنم. گفتم حاال ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا برخورد كنم، چون او ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا خراب ميكند. استخاره کردم با اين نيت كه ميخواهم اين آقا را خوب بزنم، آيا خوب است يا نه؟ خيلي خوب آمد. وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا اهانت کند، از جا بلند شدم و ... حسابي او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آنجايي که من هيچ گاه با هيچ کس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول درس بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه عجيب به نظر آمد. هر کس من را ميديد ميگفت: شيخ هادي ما شما را تا به حال اينگونه ً نديده بوديم. شما که اصالاً اهل دعوا و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر عصباني شدي؟ مگر چه اهانتي به شما کرده بود؟ من هم براي آنها از بحث تفرقه و كارهايي كه برخي عالم نماها براي ضربه زدن به اسلامی استفاده ميكنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهوارهاي وابسته به يك عالم در كشور انگليس فعال است و تنها كاري كه ميكند ايجاد وهن نسبت به شيعه و تفرقه بين فرقه هاي اسلامی است. 🎀