#تلنگر 🕯
نه کم بیار
نه ناامید شو
به وقتش خدا
دستتو میگیره...
کانال عاشقانه ای با خدا
#انگیزشی 🔖
امروز یه روز جدیده که بسازی 💛
جدید.... نو .....تازه 🧡
کینه هات غصه هات هر چی که تو دلت ناراحت ات میکنه بریز دور 🗑
تو باید از فرصت امروز استفاده کنی 😇
فکر کن امروز تو ؛
همون فردای دیروزی بود که دنبالش بودی برسه.. 😎
حالا رسیده تو باید پاشی و از نو شروع کنی 😉
افکارتو دلتو تصمیماتو 🌙🌟
امروز سعی کن یه قدم برای امام زمانت برداری 👞
یه قدم برای اهدافت برداری 👟
تو میتونی بهترین خودت باشی ✅
نه تو چشم دیگران 😒
بلکه برای شخصیت خودت 👌📍
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
امروز #رمان داریم
قسمت های بعدی #رمان_فتاح ...😍.
ایمان خود را قبل از ظهور کامل کنید
چون ایمان ها مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند..
#امام_زمان عج
'عــــاشِــــقانـــﮩ اے بــــا خُـــــــدا'
قسمت های قبلی #رمان ✨👌
ادامه ی #رمان #رمان_فتاح 👇
با سه صلوات ❤️❤️❤️
رمان فـــَتـــٰـــآح
#قسمت_نوزدهم
از پله های حیاط پایین می روم...
انقدر غرق در کتاب شده که متوجه حضور من نمی شود
+ اِهِم
سرش را بالا می گیرد و نگاهش به من می رسد
از جا برمی خیزد و سینی را از من می گیرد
_ زحمت کشیدین..
با لحن بدی می گویم
+ دیگه گفتم دختره ی از خود راضی لجباز که میخاد با تیر بزنه شما رو..
قبل از کُشتن شما یه غذایی براتون آورده باشه .
سرش را پایین می گیرد و چشم هایش را به غذا می دوزد ..
_ خیلی شرمنده ام .....اصلا اهل غیبت نیستم
نمیدونم چرا اون لحظه یهو اون حرف رو زدم ..استغفراللّه ربی
و اتوب الیه ....عذر میخام
نگاهم را به ستاره ها می دهم.
او نیز مشغول غذا خوردن می شود
معلوم است خیلی گرسنه بوده..!
مثل بچه ایی که تنبیه شده و گرسنه مانده ، غذا می خورد ...
به من چه میخواست رو داری نکند ..!
تلفنم زنگ می خورد
👇👇👇👇 ادامه 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
با دیدن نام مادر روی موبایل گل از گلم می شکفد.
کمی فاصله می گیرم و موبایل را پاسخ می دهم
صدای مادر مرا به شوق می آورد..
+ سلام مامان
_ سلام عزیزم...خوبی؟..چقدر دلم برای صدات تنگ شده بود
+ قربونت..دل منم برات یه ذره شده.. خاله خوبه؟
_ اره عزیزم اونم خوب بود...من الان تو جاده ام
میخواستم فردا راه بیفتم
که دیگه ایلیا میخواست بیاد شیراز زحمت کشید منم آورد.
صدایی از ان طرف گوشی می گوید :
_ نه بابا خاله زحمت چیه..سلام برسونید
با شنیدن نام و صدای ایلیا کنار حوض وا می روم.
_ رمیصا جان ، ایلیا سلام میرسونه...
خب من دیگه قطع می کنم حدودا نزدیکای صبح
می رسیم شیراز ....کاری نداری مامان جان ؟
+ نه...مواظب خودت باش...خداحافظ
موبایل را از کنار گوشم پایین می آورم.
چرا یه گرفتاری تمام نشده یکی دیگر شروع می شود...
غرق گذشته ها می شوم
همان وقت ها که با ماشین پدر می رفتیم شمال خانه ی خاله
و با ایلیا از کنار دریا تا بازار ماهی فروشان مسابقه ی دو میزاشتیم...
همیشه او برنده می شد ... اما برای اینکه من ناراحت نشوم
نزدیک بازار نفس نفس می زد و می نشست تا من برنده شوم..
در نوجوانی من ،
خاله با عروسم عروسم.... نگاه همه را به من جلب کرده بود....
خیلی از این عنوان بدم می آمد ...
تا اینکه به خواستگاری آمدند و من ردشان کردم .....
بعد از فوت پدر ، برادرم دگر
ما را به خانه ی خاله نبرد و
تنها راه ارتباطی صحبت های تلفنی مادر با خاله بود..
نگاهم به تکان های آب حوض است
خدایا میدانی من هیچ حسی نسبت به او ندارم
نمی خواهم حالا که برادرم نیست پای این آدم به زندگی ام باز شود ..
ناخودآگاه آبی به صورتم می زنم ...
دگر صدای خوردن قاشق به بشقاب نمی آید....
صدایی از پشت سر می گوید :
_ مشکلی پیش اومده ؟
سکوتم را که می بیند می گوید:
_ ببخشید قصد فضولی نداشتم.
+ نه مشکلی نیست. مادرم بود گفت نزدیکای صبح میرسه شیراز.
میدانم می خواهد علت آب زدن به صورتم را بداند...
+ من باید برم خونه...مامان نزدیکای صبح میرسه کلید نداره.
_ آخه الان که دیر وقته....اون همسایه تون هم
ممکنه تو سوئیت باشه
درست نیست یه خانم تنها این وقت شب بره
تو اون خونه که شاید نامحرم هم باشه..
+ زندگی به من یاد داده.... خودم گلیمم رو از آب بکشم بیرون
بشقاب خالی روبه رویش را می بینم
سینی را از جلویش بر میدارم و به سمت پله ها قدم بر میدارم....
....
وسایلم را جمع می کنم
و به حیاط می رسم
همچنان متفکر به زمین چشم دوخته
+ ببخشید مزاحم فکر کردنتون نمیشم اما
سکینه خانم خواب بود نشد ازش خداحافظی کنم از طرف من ازش خداحافظی کنید..
_ میدونم دوست ندارید به حرف های من گوش کنید..
ولی ازتون خواهش میکنم اجازه بدید باهاتون بیام
این موقع شب خیلی خطرناکه تنهایی برید..
دروغ چرا خودم هم می ترسیدم تنها بروم
اما موضع خود را نباختم و گفتم
+ به خاطر سکینه خانم ، باشه
خوشحال می شود و کفشش را به پا می کند..
#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
💢چرا انقدر از قرآن دوری⁉️
حیف نیست ؟
مگه در طول روز چقدر وقتتو میگیره!❗️
بیا اینجا روزی چند آیه در کنار هم بخوانیم تو ختم کامل قرآن هم شریک بشی ..
👇👇🔴
https://eitaa.com/joinchat/1669202083Cb0d3752b35