eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.6هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
56 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک کانال روانشناسی ما👇 @Roghaye_nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹اذعان کارشناس بی‌بی‌سی به شکست اسرائیل و پیروزی حماس؛ اسرائیل با قبول همه پیش شرطهای حماس برای آتش‌بس، تا اینجا بازنده جنگ است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🔅 ✍️ هر عملی که از روی خشم باشد، محکوم به شکست است 🔹پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت. شاهينش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. 🔸پادشاه عصبانی شد و با شمشير به شاهين زد. 🔹پس از مرگ شاهين، پادشاه در مسير آب، ماری بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود. 🔸وی از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. 🔹مجسمه‌ای طلایی از شاهين ساخت و بر یکی از بال‌هايش نوشت: یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند. 🔸روی بال ديگرش نوشت: هر عملی كه از روی خشم باشد، محكوم به شكست است. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🔻آزادی بیان به سبک غرب...... 🔴وزیر اسپانیایی به خاطر حمایت از فلسطین برکنار شد 🔹یونه بلارا، وزیر حقوق اجتماعی اسپانیا توسط رئیس‌جمهور این کشور برکنار شد. این عضو کابینه در اعتراضات حمایت از فلسطین شرکت کرد و خواستار محاکمه‌ نتانیاهو شده بود. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
چقدر آدم دلش میگیرد وقتی دوستش بخاطر حجاب و چادر از او فاصله میگیرد! دلت میگیرد وقتی بخاطر قبول نکردن عقایدشان باید محکوم شد...! وقتی یکی از آشنایان هم به چادرت گیر بدهد! و تو احساس غریبی کنی! بعد آرام آرام در دلت بگویی: گر نگاهی کند به ما خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بعد آرام شوی..! بگویی ما برای خدا و رضایت خدا زندگی میکنیم نه رضایت مخلوق! حتی اگر بارها و بارها,همان آدمها حرفهایشان را تکرار کنند .. تو لبخند بزن! آرام باش! به حجاب زهراییمان افتخار میکنیم..! ان شاءالله که بتونیم دوستانمون رو هم به حجاب تشویق کنیم..! با تحمل سختی ها خواهران زهرایی مبارکتان باد چادر زهرایی تان! سایه اش مستدام..! در پرتو حجاب فاطمی شهادت نصیبتان..! یازهرا(س) ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
2.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به چنین رهبری میگن دیکتاتور!؟ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هیچ درختی به خاطر پناه دادن به پرنده ها، بی بار و برگ نشد... ببین درخت، چوبه، ازچوب کمتر نباش... پناهِ بی پناهان باش.بخشش کن، بخشنده باش. چه در آشکار چه در نهان.البتّه در نهان بهتر... در آیه ی 271 سوره ی مبارکه ی بقره آمده: إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ : اگر صدقات رو ( یعنی چیزهایی که از سر صدق و صفا انفاق میکنید) آشکارا باشه چه خوب، خوبه. چرا؟ چون دیگران هم یاد میگیرن... ولی تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ : امّا اگه مخفیانه باشه، کسی خبردار نشه، فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ : این برا شما خیلی بهتره... 💜🦋💜🦋 «از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره . صفحه 46» @mrranjbar3 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_سی_و_سوم 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشک‌هایم به مصطفی التم
✍️ 💠 با خبر شهادت ، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه‌خرابش کرده و این دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد :«بچه‌ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!» 💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می‌خواست بشنود، گفتم :«شما برید ، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!» و دل مادرش هم برای حرم می‌لرزید که تلاش می‌کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمی‌شد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت. 💠 سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا می‌زدیم تا به فریاد مردم مظلوم برسد. صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده می‌شد، مصطفی چندبار در روز به خانه سر می‌زد و خبر می‌داد تاخت و تاز در داریا به چند خیابان محدود شده و هنوز خبری از و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود. 💠 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می‌گفت و در شبکه العربیه جشن کشته شدن بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای تعیین شده بود. در همین وحشت بی‌خبری، روز اول رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد. مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد :«شاید کلیدش رو جا گذاشته!» 💠 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند :«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!» تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه می‌کردم و دلواپس بودم که بی‌صبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟» 💠 تروریست‌های را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که قد علم کرد :«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟» لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی می‌بارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می‌گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد :«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟» 💠 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل می‌رفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و می‌دانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید :«رفته ؟» پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان را به چشم دیده بودم که شهادت دادم :«می‌خواست بره، ولی وقتی دید درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!» 💠 بی‌صدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت :«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!» مادر مصطفی مدام تعارف می‌کرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست :«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمی‌توانست شیطنت کند که با لهجه شیرین پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم (علیهاالسلام) راحته!» 💠 با متانت داخل خانه شد و نمی‌فهمیدم با وجود شهادت و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور می‌تواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمی‌کردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت. از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره می‌درخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت :«درگیری‌ها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه‌ها بودن، ولی الان پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمون‌ها هنوز تک تیراندازشون هستن.» 💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بی‌مقدمه پرسید :«راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از گرفت و خنده‌ای عصبی لب‌هایش را گشود :«غلط زیادی کردن!» و در همین مدت را دیده بود که به سربازی‌اش سینه سپر کرد :«نفس این تکفیری‌ها رو گرفته، تو جلسه با ژنرال‌های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و و به خواست خدا ریشه‌شون رو خشک می‌کنیم!»... ✍️نویسنده: ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❏ مصاحبه دختر شهید تهرانی مقدم تا نام آورے پدر موشکی ایران🚀🏅 ❥‌•• طهرانی مقدمی که در خودباوری سرآمد بود:) و گفته: فقط انسان های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می کنند🤨! ،، ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
دلانه✨ •• چشم ها منتظرند، آنگاه که مظلومانه به خانه‌های ویران شده، نگاه می‌کنند. آنگاه که مضطربانه، میان آوارها به‌ دنبال عزیزانشان می‌گردند. و در آن لحظه های دردناک، که شاهد به شماره افتادن نفس‌ها می‌شوند. آری همۀ چشم ها منتظرند. منتظر روزی که به پرچمتان نگاه کنند و از شوق، بارانی شوند. منتظر روزی که ظهورتان، سرنوشت این عالم تاریک را به صبح برساند... یک دنیا، چشم انتظار لحظۀ دیدار است... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج...💚 ✍🏻 ریحانه رضازاده •• ، ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
زن در اسلام . ‌. ‌. +شهید‌دکتر‌بهشتی!🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━