921104-Panahian-M-Imamsadeq-TanhaMasir2-03-48k.mp3
18.6M
-----------------------------------«🌱»
✔️سلسله جلسات مبارزه با
هــــوای نفس پنهـان
3⃣جلسه سوم
استاد پناهیان
ـ---------------------------------------«🌱»
🖇⃟💚¦⇢ هوای_نفس_پنهان
🖇⃟💚¦⇢ استاد_پناهیان
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸قسمت دوم🌸 🌸 ادامه داستان تحول فاطمه خانم یکی از اعضای کانال از لاک جیغ تاخدا🌸 ____________________
🌸قسمت آخر داستان تحول فاطمه خانم 🌸
یکی از اعضای خوب کانال از لاک جیغ تا خدا
____________________________
یه بار امتحان کردم بعد از نماز قربون صدقه خدا رفتم
انقدر شیرین بود که همه ی حال بدم رو فراموش کردم
بعد از اون سعی میکردم خودم رو نجات بدم
ولی نمیشد
چون شک کرده بودم به دینم😭💔
یه روز بارونی بود
رفتم زیر بارون ظهر بود و همه خواب بودند
یادمه اون روز حسرت اون روز هایی رو میخوردم که گناه نمیکردم
یا اگر هم میکردم
استغفار میکردم
گناهام حال روحی ام رو بد کرده بود
و یه سری مشکلات هم برای خانواده ام بود که اون ها هم باعث بدتر شدن حالم شده بود
خیلی خسته بودم
نگاهی به آسمون کردم و گفتم :😭😭
خدایا تو بهم محبت کردی و دین رو بهم هدیه دادی
من و از دختر بدی که بودم تبدیل به دختر خوبی کردی
من و پیش همه عزیز کردی
بیا و دوباره لطفی بهم کن و من و ببر سمت خودت
گذشت و
ماه محرم آمد و رفت
ماه فاطمیه
اربعین
و تنها دعام شده بود
برگشتن به سمت راه راست
فقط میخواستم فکر های شیطانی ازم دور بشن و خدای نکرده من و به شک این که خدا وجود داره نیندازه
چون میترسیدم
همش میترسیدم از این که از خدا برای همیشه دور بشم
گذشت !
تا اینکه چادرم رفت کنار😭
داد و بیداد کردن هام باز شروع شد
دوباره کلیپ های عاشقانه نگاه میکردم
و...💔
این بار دیگه خیلی خیلی خسته شده بودم از گناه
میدونستم روحم و ذهنم دست شیطان افتاده😭
از نماز صبح نخوندن هام میفهمیدم
حدود دو سه هفته پیش یه شب دلم بدجور گرفته بود
به خودم گفتم دیگه تو ادم نمیشی😭
(((قبل تر از اون روزی که ایمانم سقوط کرد
من با شهدا قهر کرده بودم
بخاطر اینکه سر یه مشکل کمکم نکردن😭💔))))
همون شب
توی ایتا می چرخیدم با یه کانال اشنا شدم😭💔
کانال در مورد طلبه سیده شهیده فاطمه سادات حسینی بود
که از شهدای تشییع شهید سردار سلیمانی بودن 😭
با دیدن اون کانال و مطالب هاش
فهمیدم
شهید ابراهیم هادی شهیده حسینی رو متحول کرده بودن و حتی ایشون رو به مقام شهدا رسوندند
یاد اون روز های خوب خودم افتادم😭روز هایی که ارزوی شهادت داشتم😭
حالم یه جوری بود
حس کسی رو داشتم
که یه چیز با ارزش گم کرده و حالا اون رو پیدا کردع
گمشده ام شهدا بودن😭
و با خوندن متن های شهیده حسینی با شهید ابراهیم هادی
بهش پی بردم
چون اون ها رو گم کردم راهم رو هم گم کردم😭
شاید باورتون نشه
با خوندن دل نوشته های شهیده یه تلنگر خوردم
خیلی ناراحت بودم😭😭
فکر میکردم دیگه شهدا قبولم نمیکنن💔
اما شهدا مهربون تر از این حرف ها بودن
شهید ابراهیم هادی دست من و هم توی دست های خدا گذاشت ومن دوباره برگشتم وچادری شدم و به فکر جبران کاری های گذشته ام افتادم
و حالا خداروشکر با کمک شهدا و اهل بیت پیامبر ص
و لطف و بزرگی خدا راهم رو پیدا کردم
و در حال حاضر تمام تلاش این هست تا سرباز امام زمان عج بشم
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
اینم بگم((( من هنوز هم گاهی اوقات اون شکی که در باره دین و خدا داشتم توی ذهنم میاد و اذیتم میکنه
اما خب یه شب استخاره گرفتم و قران رو باز کردم
و معنی اون صفحه که باز شده بود این بود (خداوند وجود داره و یکتا هست،،آخرت وجود دارد،،خداوند پیامبران را برای هدایت انسان ها افریده)
این معنی ها سندی محکم برام شد
حالا دیگه به افکار های شیطانی ام اهمیت نمیدهم
و ان شالله سعی دارم ایمانم رو قوی کنم))))
🌸سخن اخرم با شما عزیزان:
هیچ وقت دستتون رو از دست شهدا جدا نکنید
و مطمین باشید شهدا زنده هستن و نگاهشون به زندگی ما ادم ها هست
بنده ی حقیر را هم از دعای خودتون محروم نکنید
یا علی خدانگهدار✨
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
1_1121519819.mp3
6.69M
خدا اون روز رو نیاره که برات گریه ام نگیره😭
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱
چالش داریم ☺️
برامون از خاطرات تون بگید
از اینکه چگونه متحول شدید؟
چقدر بخاطر چادر تون اذیت شدید؟
در برابر رفتار های دیگران چیکار کردید؟
با شهدا چگونه آشنا شدید؟👇
@Yazeinab_721
شهادت یعنی.mp3
878.6K
شهادت یعنی..........
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
15.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظهورکن! که به تنگ آمدیم از تزویر
زِ دست منتظرانت خلاص کن ما را...
حسینجنتی
اللهمعجللولیکالفرج
دوباره جمعه های بیقراری🍃
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱 چالش داریم ☺️ برامون از خاطرات تون بگید از اینکه چگونه متحول شدی
🌸پنجمین شرکت کننده بزرگورا مون 🌸
یک خاطره بسیار جالب از چادر و کرامت های چادرشون رو برامون فرستادند
برای شخص خودم بسیار آموزنده بود کاش ماهم به اینقدر معرفت برسیم و اینو درک کنیم
که چادر یعنی ارث حضرت زهرا سلام الله علیها
چادر یعنی تاج بندگی تاج رو روی سر هرکسی نمی گذارند
بزرگوران که همش بین چادرو مانتو گیر می کنید
توصیه می کنم این خاطره رو ازدست ندهید🌸👇
🌸پنجمین شرکت کننده بزرگوار مون🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌿خاطره مریم وچادرش...
.
مدتی بود مریم از ناحیه مچ دست ناراحتی داشت.
درواقع شرایط براش خیلی سخت شده بود.
همه جا اذیت بود.
مدرسه.
در بین اقوام و جامعه.
هر کسی در بحث مچ دست مریم یه نظری می داد.
مریم از این جهت خیلی ناراحت بود و نمی دانست این مشکل را چطور حل کند.
از طرفی هم اجازه نمی دادند عمل شود.
چون این مسئله حل شدنی نبود.
و خیلی ها نتوانسته بودند با این مسئله مشابه کنار بیایند...
به همین دلیل توصیه می کردند که کار به عمل نکشد که فایده ای ندارد..وخوب نمیشود
تقریبا ۶یا،۷ سالی گذشت.
یک روز که مریم داخل بازار مشغول خرید بود.خانمی از او پرسید دستت چه شده.
برای مریم خیلی ساده نبود این پرسش و پاسخ ها.
این پرسش غرور مریم را شکست.
تصمیم گرفت که واقعا به پزشک مراجعه کند.
کتر جراح داخلی دست مریم را معاینه کرد و گفت براتون نوبت عمل می زنم.فردا صبح تشریف بیارید بیمارستان.
ولی از امشب باید بستری بشید.
مریم همراه مادرش به بیمارستان رفت.
قبل عمل لازم بود چند تا تزریق به دستش انجام بشه.
مریم براش خیلی مهم بود که در بحث آمپول روی دست ،نامحرمی از در رد نشود
به پرستار تذکر داد.
لطفا مراقب باشید مرد نامحرمی از اینجا رد نشود.
پرستار خندید وبا شوخی گفت کسی نمیاد.
چقدر سخت میگیری.
پس ما که ته جهنمیم...!!!
بخیر گشت.مریم داخل اتاق رفت .
برای عمل آماده شد.
پوشش اتاق عمل اصلا مناسب نبود.
مریم دغدقه همیشگی اش سر حجابش بود.
باخودش خیلی کلنجار می رفت.
خدایا چکار کنم.
اینهمه خودم را حفظ کردم .
حالا به خاطر یک عمل دست.
بدون چادر چطور بروم داخل اتاق عمل.؟؟؟
خدایا کمکم کن.
چکار کنم.
خدایا یه کاری کن دکتر نیاد.
اصلا عمل نمیخوام...
مریم خیلی نگران بود.
پرستار آمد.
گفت خانم آماده بشید برای اتاق عمل.
مریم نمی داند چشد..
اما دست به دامن خدا شده بود...
بدون اینکه بداند چه میکند.
با چادر راه افتاد.
اصلا وضعیتی داشت....!!
با چادر مشکی
رفت داخل اتاق عمل.😳
🌸صحفه اول🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━