همه دلتنگن...
کربلا رفتهها یهجور،
کربلا نرفتهها یهجور.
ولی اونی که رفته کربلا، با تمام وجود میفهمه،
#کربلا یه جای دیگهاست...
اگه نگاهت به گنبد بیفته، دیگه بقیه راه رو
باید با دید تار بری!
ولی وقتی رفتی، دیگه تحمل فراق خیلی سختتره...
انگار میخوای جان به جان آفرین تسلیم کنی...
چون میدونی اونجا چهخبره!
دوری از کربلا باشد همچو فراق از بهشت...
انگاری بینالحرمین به بهشت وصله🙃💔
دریایی از عشاق تو بینالحرمین و
فرشتگانی که به حالشون غبطه میخورن!
خود اباعبدالله میاد خوشآمدگویی😭
انگار تک تک کاشیها هم دارن سینهزنی میکنن...
اون شب جمعههایی که مادر ارباب
روضهی گلوی بریده میخونه...😭
اصلا مگه میشه وصفش کرد💔!
از لاک جیغ تا خدا
همه دلتنگن... کربلا رفتهها یهجور، کربلا نرفتهها یهجور. ولی اونی که رفته کربلا، با تمام وجود میف
اما اونی که نرفته،
یه بغض عجیب، هرساله مهمونشه...
هرکی میره کربلا با خودش میگه
"اونام رفتن و من یهبارم...💔"
آخه کربلا رو فقط از تو فیلم و عکسا دیده🙂
برای همین با دیدن هرکدوم، تو دلش میگه:
😍یعنی کربلا این شکلیه...؟😭💔
سخته هرسال بهت بگن
انشاءالله سال دیگه!
و سال دیگه هم نشه...
خیلی سخته...!💔😭
امروز ميخوایم تا آخر شب حداقل 2 میلیون نفر به امام حسين سلام بدن ...
خودم شروع ميکنم:
السلامُ عَلَیکَ یا اباعَبْدِاللّه وَ عًلی الاَرواح الّتی حَلَت بِفنائک عَلَیکَ مّنی سلامُ اللّه ابداً"
ما بَقیتُ وَ بَقیَ اَلیلِ وَ النهاروَ لا جَعَلَ اللّهَ آخِرَ اَلعَهدِ منی لزیارَتکُم
اَلسلامُ عَلی الحُسین و َعَلی علی بن الحُسین و َعَلی اُولاد الـحسین و عَلی اَصحاب الحُسین.
به اندازه ارادتت ارسال کن
اصلا هم خبر خوش و اینا قرار نیس بهت برسه
👈هر کس بیشتر ارادت ب امام حسین (ع) داره بیشتر به دوستانش بفرسته....
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#حدیث
امـامحسین علیه السلام میفرماینـد :
من کشته اشکم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر اینکه «به خاطر مصیبتهایم» گریه میکند.
ــ بحارالأنوار،ج۴۴،ص۲۷۹
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Mohammad Hossein Poyanfar - Man Iranamo To Araghi (320).mp3
15.01M
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی....
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمک مامور به پلیس به پیرزنی که در سیل گیر کرده بود
کجای دنیا چنین پلیسهای باشرافتی پیدا میکنید ؟
چرا این فیلمها رو منوتو و مصی علینژاد نشون نمیده ؟
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
بـگـومُعـجـزاتــفـقـطـبهـفرمانــخُداسـتــ❤️
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌱 نخستین اثر طبیعی و خودبهخودی عزاداری محرم بر انسان، افزایش محبت نسبت به خانواده است.
وقتی انسان در معرض روضههای کربلا قرار میگیرد، از آنجایی که اکثر روضههای کربلا خانوادگی هستند، اوّلین اثر آن تقویت عواطف در خانواده است.
با توجه، این اثر بیشتر هم میشود.
◾️علیرضا پناهیان
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
قسمت چهلم
سفره رو پهن کرده بودیم داخل پذیرایی که در خونه باز شد
رضا اومده بود و تو دستش سه تا شاخه گل داشت
نرگس: سلام داداشی
- سلام
رضا: سلاااامم بر خانومهای عزیز این خونه
نرگس:
داداش داری به در میزنی دیوار بشنوه دیگه
رضا: ععع نرگس
خندم گرفت
رضا هم اول رفت پیش عزیز جون دستشو بوسید و یه شاخه گل داد به عزیز جون
عزیز جون: دستت درد نکنه مادر
بعد رفت سمت نرگس: بفرمایین تقدیم به خواهر گلم
نرگس هاج و واج مونده بود
نرگس: داداش رها اونجاستااا،من نرگسم
رضا: نمک نریز دختر ،بگیر
نرگس: دستت درد نکنه
بعد اومد سمتم گلو گرفت به سمتم
تو نگاهش پر از حرفای قشنگ بود ولی جلوی عزیز جون و نرگس حیاش اجازه گفتن نمیداد
رضا: بفرمایید
- خیلی ممنونم
رضا: خوب بریم ناهار بخوریم که خیلی گشنمه
بعد از خوردن ناهار ،با نرگس سفره رو جمع کردیم و شستیم
بعد از شستن ظرفا رفتم توی اتاق
رضا در حال خوندن کتابی بود که روی تخت گذاشته بودمش
- ببخشید حوصله ام سر رفته بود گفتم کتاب بخونم
رضا: عع ببخشید چرا ،کل اتاق واسه شماست خانوووم
حالا خوشت اومد ؟
- زیاد نخوندم ولی تا جایی رو که خوندم خیلی قشنگ بود
- رضا جان؟
رضا: جانم
- مامان صبح زنگ زد واسه شام دعوتمون کرد ،میریم ؟
رضا: چرا که نه ! مگه میشه به مادر خانوم گفت نه
- دستت درد نکنه
(به مامان زنگ زدمو گفتم که امشب میایم )
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
قسمت 41
ساعت ۷ بود که رضا اومد دنبالم با هم رفتیم سمت خونه ما
رسیدیم خونه ما زنگ درو زدیم
در باز شد
رضا: حیاطتون چقدر قشنگه - مگه اون شب اومدین ندیده بودی ؟
رضا: نه اون شب اینقدر استرس جواب تو رو داشتم که هیچ چیزو نمیدیدم
- چه جالب ،یعنی اون شبم چایی نصفه تو فنجونت و هم ندیدی؟
رضا: چرا اون چون تو دستای زیبای تو بود و که دیدم ،البته چایی خالی و ندیدم ،لرزش دستات بیشتر خندم میگرفت ،انگار مثل من بودی
- جدی، منو باش که فکر میکردم به خاطر چایی خندت گرفت
مامان: نمیخواین بیان داخل
رضا: سلام - سلام مامان جون ،چشم الان میایم
مامان: سلام
وارد خونه شدیم و بعد از احوالپرسی رضا رفت سمت پذیرایی منم رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کنم
بابا هنوز نیومده بود
لباسمو عوض کردم از اتاق اومدم بیرون رفتم تو اتاق هانا
هانا تا منو دید جیغ کشید
- دیونه اون هد فون و بردار از گوشت ،صدای جیغت و خودت هم بشنوی
هانا پرید تو بغلم : کی اومدی ؟
- سه چهار روزی میشه
هانا: لوووس، دلم برات خیلی تنگ شده بود - منم همینطور
هانا: آقا رضا هم اومده ؟
- اره
هانا: امشب میری همراش؟
- اره
هانا: نمیشه نری؟
- نوچ ،بدون رضا خوابم نمیبره
هانا(زد به بازوم):
آها همین دو روزی فهمیدی نه
- اره دقیقن، اصلا هیچ حسی به اتاق خودم ندارم،ولی اتاق رضا،بوی زندگی میده ،بوی آرامش میده،حرفاش ،خنده هاش ،مثل ویتامین میمونه
هانا: خانم ویتامین ،باشه ،حالا برو پایین آقای ویتامین تنهاست
- دیونه
رفتم پایین کنار رضا نشستم
رضا هم با نگاهش براندازم میکرد
مامان: رها جان ،یه لحظه بیا - چشم( لبخندی به رضا زدمو بلند شدم)
همین لحظه در باز شد و بابا اومد تو خونه
رفتم بغلش کردم: سلام بابا جون
بابا: سلام بابا ،خوبی؟
- مرسی
بابا رفت سمت رضا و منم رفتم تو آشپزخونه - جانم مامان
مامان: بیا این چایی رو ببر - چشم
سینی چایی رو برداشتم
داشتم میرفتم که مامان گفت: رها میدونی نوید به هوش اومد؟
(تمام تنم یخ کرد و بی حس شد ،سینی از دستم افتاد زمین ،استکان ها هزار تیکه شدن و همه پخش شدن تو آشپز خونه ، بابا و رضا هم تن تن اومدن آشپز خونه
بابا: چی شده ؟
رضا: رها جان خوبی؟
حرکت نکنیاا ،شیشه میره تو پات ( من چشمامو دوخته بودم به رضا و چیزی نمیگفتم)
مامان که فهمید حالمو:چیزی نشده ،سینی یه دفعه سر خورد از دستش، برین عقب ،شما آقایون برین تو پذیرایی ما خودمون تمیز میکنیم
رضا از گوشه سالن یه دمپایی آورد داد به مامان: اگه میشه بدین رها بپوشه ،شیشه داخل پاهاش نره
مامان: چشم شما برین
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#دلنوشته
نمیدونم الان توچه سنی هستی ...
چه شرایطی هستی ...
روی صحبتمم فقط با مذهبی ها نیستا باهمه است..
اما میخوام یه لحظه همه چیو رها کنی وبشینی به این فکر کنی که ...
من کیم ؟بارها پرسیدیا بارها
مثلا من یه آدم گناهکارم
یه آدم غیر منطقیم
قضاوت میکنم بد اخلاقم...
هرچی برای خودت بگو
با خودت حرف بزن
رفیق من وقتی اینا رو میگم خودم احساس شرم میکنم چون هرچقدر مخفی کنم از خلق خدا از خود خدا نمیتونم پنهان کنم....
با خودم میگم احساس شرم فایده نداره باید جبران کنم
تصمیم به جبران میگیرم به تغییر
یهو یادم میفته الان محرمه
یهو یه اسم حسین (ع)
آره اسم حسین (ع) یادم میاد ،
با خودم میگم چرا به حسین ابن علی توسل نکنم به سالار شهیدان چرا ازش نخوام میدونی چرا اینا رو میگم ؟
رفیق همه اینا رو گفتم به این نکته برسم
که محرم فرصت خوبیه برای تحول برای حسینی شدن
#خادم_المهدی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#تلنگرانه
خونه تکونی یعنی چی ؟
خونه تکونی در معنای ساده یعنی پاک کردن تمیز کردن
خونه تکونی داریم تا خونه تکونی
یه خونه تکونی همون معلومه وخیلی دیدیم همون نظافت منزل از کثیفی هاست
یه خونه تکونی برای دل هست اون چطوریه خادم المهدی ؟
خونه تکونی دل یعنی دلتون رو از هر کثیفی مثل کینه دروغ تهمت قضاوت ..
پاک کنید
خونه که تمیز میشه دیدی چقدر لذت داره برات
از لذت دوبرابر خونه تکونی دل نگم برات ...
خونه تکونی منزل فقط یه نظافت کوتاه مدته وتکرار میشه
خونه تکونی دل فقط به یه جا میرسه
وقتی دلت پاک شد حضورخدا رو کنارت احساس میکنی اون موقع است که زندگیت رنگ وبوی الهی به خودش میگیره😍
رفیق تو رو به این محرم حسین(ع) قسم زود تصمیم بگیر و عوض شو چون ما از یک ثانیه دیگه امون خبر نداریم 😉
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━