فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔چگونه به عمر خودمان برکت دهیم⁉️💯
🌻با ترفندی بسیار ساده، میتوان حدود یک سوم عمر خودمان را از هدر رفتن نجات دهیم✌️🏻
برای سهیم شدن در این برکتی عظیم، 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
(رعد- 28)
« آنها كسانى هستند كه ايمان آوردهاند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد»
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Part02.mp3
10.89M
🔴 بخش دوم - کتاب صوتی «سه دقیقه در قیامت»
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
921020-Panahian-M-Imamsadeq-TanhaMasir2-01-64k.mp3
22.75M
-----------------------------------«🌸»
✔️سلسله جلسات مبارزه با
هــــوای نفس پنهـان
1⃣جلسه اول
استاد پناهیان
.
•
ـ--------------------------------«🌸»
🖇⃟💖¦⇢ هوای_نفس_پنهان
🖇⃟💖¦⇢ استاد_پناهیان
᪥ • 🎀 ݒیوســــٺــݩ •
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
رفقا چالش دیروز که گذاشتم الحمدالله دوستان زیادی شرکت کردند
باز هم فرصت هست
منتظر خاطرات ،داستان تحول ،معرفی شهید
هستیم 🌸
از لاک جیغ تا خدا
رفقا چالش دیروز که گذاشتم الحمدالله دوستان زیادی شرکت کردند باز هم فرصت هست منتظر خاطرات ،داستان ت
اما چون داستان های بزرگوران زیاد هست
از امروز شروع کردم قسمت قسمت خدمت تان بار گذاری می کنم👇
إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ خدا حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند»، (رعد/۱۱)
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸قسمت اول تحول زیبای فاطمه خانم🌸
یکی از اعضای خوووب کانال
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام فاطمه هستم ۱۴ ساله
توی خانواده ای زندگی میکنم که خدا رو قبول دارن و اهل بیت رو هم قبول دارن
اما زیاد به شرط و شروط دین اهمیت نمیدهد
البته به جز مادرم
خب زندگی بد من از ۱۲ سالگیم شروع شد
یعنی سنی که اوایل نوجوانی بود
کلاس ششم دبستان بودم
توی محله ما دبستان پسر و دختر باهم بود
و همین بد بود
یه علاقه ای به پسری که همکلاسی ام بود پیدا کردم
این علاقه ی شیطانی باعث شد
کم کم از راهی که مادرم بهم یاد داده بود دور بشم
نماز دیگه نمیخوندم
البته چادر میپوشیدم ولی بخاطر عادت
چون توی محله برای همه ی خانم ها حکم بود چادر بپوشن
اگر کسی نمی پوشید یعنی زن خوبی نیست (استغفرالله)
همین باعث شده بود چادر بپوشم اما از روی اجبار و عادت
اما شیراز که میرفتم بی حجاب بودم
گاهی اوقات که حوصله نداشتم و موهام رو درست نمیکردم روسریم رو میکشیدم جلو و جوری بود که موهام معلوم نمیشد
رقاص اصلی مجالس ها (من ) بودم😔
کسی که رقصش واقعا قشنگ بود من بودم
توی عروسی ها ستاره بودم بخاطر رقصم
مادرم مدام بهم میگفت کارت درست نیست
ولی گوش نمیکردم
فکر میکردم هنوز بچه ام و مشکلی نداره
😔😔😔😔😔
از این ها بخوام بگذرم کلا دختر بدی بودم
😔😔😔😔😔😔😔
ماه محرم بود
به اون پسر از علاقه ام گفته بودم و با کمال ناباوری پس زده شدم
(حالا که فکر میکنم همش از مهربونی امام حسین بود))
توی حسینیه مدام چشمام دنبالش بود
فقط به اون توجه میکردم
وقتی میخواستم برم حسینیه کرم میزدم با کمی رژ لب😭(خدا من و ببخشه)
فقط میخواستم در برابر چشمان اون پسر زیبا باشم
و به خدا و اخرت و اهل بیت فکر نمیکردم
حتی به شهدا
اصلا شناختی روی شهدا نداشتم
همه این ها گذشت
زندگی من همین طوری میگذشت و توجهی به اعمالم نداشتم
فقط فکرم مدام روی اون پسر بود
یک سال گذشتم
من ۱۳ ساله شدم و رفتم کلاس هفتم (اول راهنمایی)
فکر میکردم بزرگ شدم
اول راهنمایی بود که خواهرم گوشیش را داد به مادرم
یه جورایی اون گوشی برای من بود .
چون مدام دست من بود
هر روز بعد از ظهر ها کارم شده بود
دیدن فیلم های عاشقانه ❌💔
خواندن رمان های عاشقانه 💔😭
دادو بیداد سر خانواده ام مخصوصا مادرم
مغرور شده بودم
جوری که فقط میخوردم و میخوابیدم
دست به هیج کاری نمیزدم
گذشت اون روز ها با کوله باری از گناه گذشت
نمیدونم عنایت خانم حضرت زهرا س بود
یا مهربونی امام حسین
نمیدونم
اما یه روز از همون روز هایی که رفته بودم تا کلیپ عاشقانه ببینم😔
دیدم لذتی دیگه برام ندارع
اصلا انگار تکراری بودن برام
احساس خستگی میکردم
احساس آدمی رو داشتم که ۵۰ سالشه و از زندگی خسته هست
به زمین و زمان گیر میدادم
بدبین شده بودم
اصلا نامحرمی برام وجود نداشت.
میگفتم میخندیدم
حاضر جوابی میکردم
باهاش والیبال میکردم و بی حجابیم اصلا مهم نبود برام
یه روزی از همون روز ها
رفتم زدم کلیپ همین فقط سرچ کردم کلیپ
لابه لای اون کلیپ ها نگاهم به یه کلیپ افتاد
یه کلیپی که مثل اهن ربا من و جذب کرده بود
دلم میخواست ببینمش و نگاهش کردم
اول تحولم با همون کلیپ شروع شد😭
داستان کلیپ این بود
(((پسری بوده که از هیچ گناهی نمی گذشته
وهمراه دوستاش یه خونه مجردی داشتن که بد بوده
یه شب که ماه محرم بوده میره تا یه دختری رو پیدا کنه و ببره
اون شب یه دختر چادری را با هزار زحمت سوار میکنه
دختره هی گریه میکرده و میگفته از مادرم زهرا خجالت بکش😭
میگفت من اهمیتی به حرفاش نمیدادم
وقتی با زور میبردمش داخل خونه
یه حرفی زد
گفت : من دختر ساداتم
تو رو به مادرم زهرا قسم میدم که بزاری برم
میکفت اگر بزاری برم از مادرم میخوام کمکت کنه
میگفت انقدرگفت و گفت و عصبی شدم و گفتم
چادرت و بپوش تا ببینم این مادری که میگی میخواد چه جوری من و کمک کنه
خلاصه اون دختر و میبره و کنار یه هیت پیاده میکنه
پسره میگفت اون دختر وقتی پیاده شد
گفت مطمین باش چون ابروی من و نبردی مادرم زهرا برات جبران میکنه
میگفت برگشتم خونه
منی که هیج وقت با روضه گریه نمیکردم اون شب با روضه ی تلوزیون هق هق میکردم
میگفت نمیدونم چرا ولی فقط گریع میکردم
میگفت حدود ساعت ۲ بود که خانواده ام از هیت امدن
میگفت وقتی مادرم واردشد زد زیر گریع گفت کجا بودی پسرم😭😭
اینجا بوی مادرم زهرا رو میده
میگفت خانواده ام رو بغل کردم فقط گریه کردم
بخاطر همون یه بار که به حرمت مادر سادات س دختره رو بی آبرو نکردم
مادر سادات کمکم کرد و برگشتم
حتی با همون دختره که اون شب میخواستم بی ابروش کنم ازدواج کردم
اون دختره خواب دیده بود که حضرت زهرا سفارش این پسرو کرده بوده وگفته بوده رفیق پسرم حسین ع رو رد نکن))))))
همین کلیپ اشکام رو در آورد
🌸ادامه دارد🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Shabihe To - Hamed Zamani.mp3
4.65M
اونکه با چادر خاکیش گناهای همه رو می پوشونه😭
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━