از لاک جیغ تا خدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت 52 عزیز جون اصرار داشت که وسیله ها رو باز نکنم ولی من تصمیمو گر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
پارت 53
چشمامو باز کردم ،یه گنبد طلایی رو به رو بود
با اینکه اولین باری بود که می اومدم امام رضا، با دیدن گنبد اشکم سرازیر شد
تو دلم سلامی دادم به آقا
بعد از چند دقیقه رسیدیم به هتل
رضا از قبل دو تا اتاق نزدیک حرم رزرو کرده بود منو رضا رفتیم توی یه اتاق ،مرتضی و نرگس هم رفتن تو یه اتاق که کنار اتاق ما بود
بعد از کمی استراحت ،یه غسل زیارتی کردیم رفتیم پایین هتل منتظر نرگس و آقا مرتضی شدیم ،رفتیم سمت حرم
با هر لحظه نزدیک شدن به حیاط حرم
توی دلم غوغای بود که هیچ کس نمیفهمیدش غیر از خوده آقا
رضا گوشیشو بیرون آورد یه آهنگی گذاشت «آمدم ای شاه پناهم بده ،خط امانی ز گناهم بده»
«ای حرمت ملجأ درماندگان ، دور مران از در و راهم بده»
«ای گل بیخار گلستان عشق ،قرب مکانی چو گیاهم بده» «لایق وصل تو که من نیستم ، اذن به یک لحظه نگاهم بده»
«ای که حریمت مَثل کهرباست ،شوق و سبک خیزی کاهم بده» «تا که ز عشق تو گدازم چو شمع،گرمی جانسوز به آهم بده»
«لشکر شیطان به کمین منند ، بیکسم ای شاه پناهم بده»
«از صف مژگان نگهی کن به من ،با نظری یار و سپاهم بده»
«در شب اول که به قبرم نهند، نور بدان شام سیاهم بده»
«ای که عطابخش همه عالمی ،جمله حاجات مرا هم بده»
«آن چه صلاح است برای حسان، از تو اگر هم که نخواهم بده»
اشکام مهمون صورتم شده بودند
یه گوشه ای ایستادیم و فقط گریه میکردیم
من شکر میکردم به خاطر اینکه آقا مارو برای تولدش طلبید حرم
دستای رضا رو گرفتم و به گنبد نگاه میکردم - شکر که این آقا شده سایه سرم ،شکر که این آقا شده تمام نفسم ، شکر که این آقا شده زندگی من...
آقا جان خودت مواظب این زندگیم باش
رضا آروم زیر گوشم زمزمه کرد:
شکر که این خانم شده تاج سرم...
شکر که این خانم شده بند بنده دلم...
برگشتم سمتش و نگاهش کردم و اشک از چشمهای هر دومون جاری شد
رضا: بریم زیارت؟ - بریم
منو نرگس : رفتیم وارد حرم شدم
الله و اکبر به این ازدحام
نرگس: رها جان نمیتونیم بریم زیارت - ولی دلم میخواد یه بارم شده دستم به ضریح بخوره...
نرگس: رها جان امشب شب تولده آقاست ،واسه همین خیلی شلوغه، بزار فردا بیایم شاید خلوت باشه...
- ولی من سعی خودمو میکنم ،شاید تونستم
نرگس: باشه ،پس من میرم روی اون فرش میشینم ،نماز و قرآن میخونم تا تو بیای - باشه
نرگس: رها ،دیدی نمیتونی بری برگرد ،زیر دست و پا له میشی...
- باشه مواظبم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 تسبیح فیروزه ای💗
پارت 54
وارد محوطه ضریح شدم نمیدونستم کجا باید برم جسمم در بین ازدحام یه این سمت و آن سمت میرفت ولی من چشم دوخته بودم به ضریح آقا جان بعد از ۲۳ سال اومدم حرمت،بزار دستم به ضریحت بخوره یکبار فقط ،یکبار در آغوش بگیرم ضریحت و برام کافیه نفهمیدم چی شد که یه دفعه دستم کشیده میشد یه خانمی بود انگار عرب بود ،زبونش رو نمیفهمیدم نزدیک ضریح بود ،دستمو میکشید
و منو به سمت خودش میکشوند نفسم بند اومده بود ،یه لحظه به خودم اومدم که دستام روی ضریحه
آخ که چقدر تو مهمان نوازی
مهمان نوازی ات شهره شهر شده
اما من گناه کار ،کر بودمو نشنیدم
یا امام رضا ،آمدم تا برایت بگویم راز های بزرگ دلم را بر ضریحت دخیلی ببندم ،تا کنی چاره ای مشکلم را
آمدم با دلی تنگ و خسته ،تا به پای ضریحت بمیرم
یا که ای ضامن آهو از تو حاجتم را اجابت بگیرم
خودت مواظب زندگیم باش آقا جون
خودمو از جمعیت رها کردم و از ضریح دور شدم رفتم سمت نرگس ،نرگس در حال نماز خوندن بود منم یه مهر برداشتم و اول دو رکعت نماز شکرانه خوندم بعد دو رکعت نماز زیارت
بعد از کمی خوندن نماز و قرآن با نرگس رفتیم بیرون
آقا مرتضی و رضا ،بیرون حیاط روی فرش نشسته بودن ،رفتیم کنارشون
رضا(نگاهی به من کرد): زیارت قبول بانو
-زیارت شما هم قبول،آقااا یه کم تو حیاط حرم نشستیم و چند تا عکس هم گرفتیم،من که اینقدر از هر مدل ژست عکس میگرفتم با رضا که نرگس میگفت: رها حیف شدی باید میرفتی کلاس عکاسی...
- عع مثلا اومدیم ماه عسلمونااا ،به جای اینکه بریم آتلیه هزینه کنیم ،همینجا از گوشیمون عکس میگیریم
رضا: اره عزیزم بیا عکس بگیریم ،اینا حسودن
بعد از کلی عکس گرفتن رفتیم سمت هتل ،ناهار خوردیم و یه کم استراحت کردیم که غروب زودتر بریم حرم چون پنجشنبه هم بود ،مراسم دعای کمیل بر گزار میشد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
قسمت 55
اینقدر خسته بودم که خوابم برد
رضا: رها جان ،خانومم
( چشمام نصفه باز شد): جانم
رضا: پاشو بریم نزدیک اذانه هاا
( یعنی مثل موشک بلند شدم از جام)
- وااایی چقدر خوابیدم من، الان آماده میشم ،زنگ بزن واسه نرگس اینا آماده شدن؟
رضا: خانم گل، نرگس و مرتضی خیلی وقته که رفتن...
- ای واییی پس چرا زودتر بیدارم نکردی؟
رضا: دلم نیومد،الان به خاطر مراسم بیدارت کردم وگرنه میزاشتم بخوابی
- چقدر تو ماهییییی
زود آماده شدم چادرمو سرم کردم ،تسبیح فیروزه ای رو دور دستم پیچیدم رفتیم
صدای اذان می اومد
تن تن راه میرفتیم
نفس نفس میزدیم و همدیگه رو نگاه میکردیم و میخندیدیم وارد حیاط شدیم جای سوزن انداختن نبود ،رضا اول منو برد یه جایی
رضا: رها جان، تو همینجا بشین منم میرم سمت آقایون، جایی نریااا خودم بعد نماز میام پیشت - چشم نشستم با تسبیح ام ذکر میگفتم
صدای اقامه نماز اومد ایستادم که نماز بخونم فهمیدم مهر ندارم چند قدم اون طرف تر دیدم یه بچه داره با مهر بازی میکنه رفتم نزدیکش شدم
- خاله به من یه مهر میدی نماز بخونم
&( با دستای کوچیکش یه مهرو انتخاب کرد گرفت سمتم )بفلما - خیلی ممنونم عزیزم
برگشتم سر جام ،نمازمو اقتدا کردم و الله و اکبر گفتم
بعد از خوندن نماز
جمعیت بلند شدن و رفتن ،بعضیاا رفتن سمت حرم بعضیا هم از صحن حیاط خارج میشدن
بعد از مدتی رضا اومد سمتم
رضا: قبول باشه - قبول حق باشه
نشست کنارمو یه کتاب مفاتیح باز کرد ،شروع کردیم به خوندن زیارت امین الله ،بعد هم زیارت عاشورا خوندیم
بعد مراسم دعای کمیل شروع شد
رضا میگفت ،حاج مهدی میر داماد میخواد بخونه ،ولی من نمیشناختمش
بند بند دعای کمیل و که میخوند ،دلمو به آتیش میکشوند
تو بند بند دعاش از حسین و کربلا گفت
از حسین و قتلگاه گفت
از ،زینب و اسارتش گفت
هر حرفی که میزد بیشتر شرمسار میشدم که چقدر گناه کار بودم که چقدر راه و اشتباه رفتم
هر دفعه الهی العفو که میگفت ،انگار راه بازگشت به سویم باز میشد....
انگار نوری بود توی تاریکی دلم
بعد از مدافعین حرم گفت ،با آوردن اسمش صدای زجه های رضا رو میشنیدم
حتمن یاد دوستاش افتاده
بعد از تمام شدن دعا
رضا رو کرد به من
رضا: خانومم
- جان دلم
رضا: میشه برای منم دعا کنی؟
- من دعا کنم، من که پر از گناهم ؟
رضا: اره تو دعا کن ،تو دلت پاکه ،از خدا و امام رضا بخواه حاجتمو بده
- چه حاجتی ؟
رضا: رو کرد سمت گنبد ،و اشک میریخت ،اینکه منم برم
- کجا بری؟
رضا: سوریه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هدایت شده از رقیه نورزاده|روانشناس و مشاور خانواده
✅آدمها واقعا زیادند
بی شمارند
همین حالا که من دارم اینها را می نویسم
و شما احتمالا دارید می خوانید
من و شما فکر می کنیم همه لم داده اند پای اینترنت یا تلویزیون اما اینطور نیست
خیلی ها الان سر کار هستند
خیلی ها توی اطاق عمل
خیلی ها بالای برجک نگهبانی
خیلی ها تو جاده
خیلی ها گرسنه اند و دنبال جای خواب
خیلی ها آخرین شبی ست که زیر یک سقف هستند
خیلی ها عروسیشان است
خیلی ها عزادارند
خیلی ها همین امروز اخراج شده اند
خیلی ها اولین شب خانه دار شدنشان است
خیلی ها نو رسیده دارند
خیلی ها ذوق مرگ رابطه ي جدیدشان
خیلی ها تصادف کرده اند
خیلی ها اولین شبشان در آسایشگاه سالمندان است
خیلی ها تو فرودگاه اند و در چند قدمی مهاجرت
خیلی ها با لبخند جواب سونوگرافی دستشان است
و خیلی ها غمگینانه جواب پاتوبیولوژی.
خیلی ها پیش صاحبخانه گردن کج کردند این ماه مهلت بدهد.
خیلی ها اولین روز مواد مخدر را تجربه می کنند
خیلی ها گم شده اند
خیلی ها پیدا شده اند و ...
خیلی ها درست در لحظه ای که شما خواندن این متن را تمام میکنید
می میرند...
تا دیر نشده زندگی کن👌
انقدر ذهنت را به اینکه دیگران در مورد تو چه فکری میکنند درگیر نکن.
یک روزی میفهمی اینها اصلا مهم نبود و کاش زندگی میکردی!!
کاش درست زندگی میکردی...❤️
@Roghaye_nurzade
🔷یا الله یا زهرا سلام الله علیها🔷 👆
🔆بخـــــوان 🍀 #جوشن_کبیر #فراز ۵۰ 🍀
🌼 به نیت رفع موانع ظهور و تعجیل در فرج مولا صاحب العصر و الزمان
🌷سُبْحانَکَ یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ .🌷
🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»
🤲 ما به « الله » اعتماد داریم 🤲
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖عشق بازی یعنی این😍😍
حتما این کلیپ رو ببینید👌
[البته اینو باید تو گوشی ذخیره کرد و هر روز دید]
🍃 آقا درباره نوشتههای او فرمودن چندین بار مرور میکنم و هربار بهره و فیض تازه ای از آن گرفته ام...
🙏🙏💚🙏🙏
الهی توفیق این جنس عشق بازی را به ما هم مرحمت فرما
آمین یا رب العالمین
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
💚ذکر استغفار آخرین ساعات روز پنجشنبه💚
مستحبّ است كه در آخر روز پنجشنبه به اين نحو استغفار كنند:
اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ، وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ
تَوْبَةَ عَبْدٍ خاضِعٍ مِسْكينٍ مُسْتَكينٍ،
لا يَسْتَطيعُ لِنَفْسِهِ
صَرْفاً وَ لا عَدْلاً،
وَ لا نَفْعاً وَلا ضَرّاً،
وَ لاحَيوةً وَ لا مَوْتاً وَ لا نُشُوراً،
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ الْأَخْيارِ الأَبْرارِ،
وَ سَلَّمَ تَسْليماً.
قبل از غروب بخوانید
👆👆👆
📚:مفاتيح الجنان در اعمال شب جمعه
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستورالعمل علامه برای ورود به ماه مبارک رمضان...
#انتشار_صدقه_جاریه_است
#ماه_شعبان
#اَلْحَمْدُالِلّٰهِکَمٰاهُوَاَهْلُه
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🔷یا الله یا زهرا سلام الله علیها🔷 👆
🔆بخـــــوان 🍀 #جوشن_کبیر #فراز ۵۱ 🍀
🌼 به نیت رفع موانع ظهور و تعجیل در فرج مولا صاحب العصر و الزمان
🌷سُبْحانَکَ یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ .🌷
🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»
🤲 ما به « الله » اعتماد داریم 🤲
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بابت جریمه بیحجابی مستقیما ۳ میلیون تومان از حساب بانکی افراد کم خواهد شد
🔹بانکیپور، نماینده مجلس: این قانون بعد از عید اجرا خواهد شد
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
رهبر انقلاب: ماه شعبان ماه تطهیر دلها با استغفار و مناجات برای ورود در برکات بینهایت ماه مبارک رمضان است
رهبر انقلاب در دیدار اخیر:
🔸ماه شعبان ماه بشارتهاست، ماه شادیهاست، ماه تطهیر دلها و نورانی کردن دلهاست با استغفار، با دعا، با مناجات. ماه آماده شدن برای ورود در برکات بینهایت و بیپایان ماه مبارک رمضان است.
🔸باید عرض کنیم اللهم ان لم تکن غفرت لنا فی ما مضی من شهر شعبان فاغفر لنا فی ما بقی منه انشاءالله. از این چند روزی که باقی مانده خداوند کمک کند و استفاده کنیم، شاید انشاءالله خدای متعال تفضلی بکند به ما. ۱۴۰۲/۱۲/۱۷
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 امتحان وسط خیابون!
⭕️ از مردم پرسیدیم ببینیم میدونن ایران توی چی از خیلی از کشورها مثل آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، ترکیه و... بهتره⁉️
جوابشو میدونی؟
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
در این زمان
بیایید فکر کنیم
از خود سوال کنیم!
در زندگی کردن ، تبعیت مطلق از کی داریم که
که حالمون گاهی خوب خیلی موقع ها خوب نیست...
تیک بزن
□ تبعیت مطلق از عقل یا دلم
□ تبعیت مطلق از اطرافیان
□ تبعیت مطلق از خالقم
یقین کن اگر سومی ۱۰۰ در ۱۰۰ باشه نه دیگه غمی هست نه هیچ ترسی
چون او بر همه چیز مسلطه و روش درست زندگی کردن را بهتر از هرکس و هر چیز می دونه ، من نمی تونم خودمو متقاعد کنم به خیلی باید ها و نباید ها باید اینقدر تحقیق کنم تا توجیه بشم موضوع چیه
هرچند که بدون تحقیق هم قانون نه حرف من _ نه حرف تو _ حرف خدا همه ی مسائل کلی و جزئی رو واقعا می گم واقعا می گم به طور جدی اوکی می کنه.
https://eitaa.com/shdbash
به #ستاره_ساز بپیوندید☝️
از لاک جیغ تا خدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 قسمت 55 اینقدر خسته بودم که خوابم برد رضا: رها جان ،خانومم ( چشمام ن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
قسمت56
(انگار حکم جونمو از من میخواست، چند لحظه پیش دلم میخواست ای کاش اون موقع کنار بی بی زینب بودمو همراهیش میکردم ،ولی راست میگفت،حرف و عمل با هم فرق میکنه ،من که دلم به رفتن رضا نرم نمیشه ،چطور اون فکر اومد سراغم )
چشمامو بستم و رو به سمت حرم کردم : یا امام رضا، من رضای خودمو به تو میسپارم اگه ضامنش میشی که به نزد من برگردونیش،خودت حکم رفتنش و صادر کن
دستای رضا اشکای صورتمو پاک میکرد - رضا چه سخته بین حرف و عمل یکی باشی ،چه سخته از یه طرف دلت بخواد همراه بی بی باشی ،از یه طرف دلت نیاد عشقتو راهی این سفر کنی
رضا پیشونیمو بوسید : الهی قربون اون دلت بشم ،دستت درد نکنه که دعا کردی برام
زمان برگشت رسیده بود و دل کندن از این بهشت درد آور ای کاش میشد هر موقع دلتنگت میشدم مثل این کبوترای حرم پرواز میکردم و میاومدم روی گنبدت مینشستم و یه دل سیر نگاهت میکردم
افسوس که هیچ چیزی امکان پذیر نیست
آقا جان باز بطلب ،بیایم به پابوست اما دفعه بعد سه نفری
حالم زیاد خوب نبود ،سرمو تکیه داده بودم به شیشه ماشین و بیرون تماشا میکردم که کم کم خوابم برد
چشمامو باز کردم دیدم همه جا تاریکه
به عقب نگاه کردم ،نرگس و آقا مرتضی هم خواب بودن...
- رضا جان ،بزن کنار یه کم استراحت کنی
رضا: نه فعلن که هنوز چشمام خسته نشده
یه کم جلوتر ایستادیم برای نماز و شام
دوباره حرکت کردیم
نزدیکای ظهر بود که رسیدیم
عزیز جون هم به بهونه نگرفتن عروسی یه مهمونی تدارک دید
بابا و مامان و هانا هم اومده بودن
از یه طرف خیلی خوشحال بودم ،زندگیمون شروع شده ،از طرفی نگران ...
چند ماهی گذشت و به خاطر کار رضا ،هر چند وقت باید میرفت سمت مرز مأمویت ،
دوریش خیلی سخت بود ولی برای امنیت و آرامش کشور باید میرفت ،هر دفعه که میخواست بره احساس میکردم نکنه داره میره سوریه ولی داره بهونه میاره
باز به خودم میگفتم امکان نداره رضا بدون خبر بره دوهفته ای میشد که مرتضی رفته بود مأموریت من هم هر روز میرفتم کانون و سرمو با بچه ها گرم میکردم روزی سه چهار بار رضا زنگ میزد برام چون از نگرانیم باخبر بود،میدونست که چقدر سخته این جدایی ها...
به مناسبت روز مادر از طرف آموزش و پرورش یه مراسمی گرفته بودند که از بچه ها میخواست تا شعر مادر رو بخونن
من با کمک مریم خانم خیلی زحمت کشیدیم تا بچه ها بتونن همراه آهنگ بخونن .
روز آخر تمرین بود واقعن بچه ها با استعداد بودن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای💗
قسمت57
روز جشن رسید ،صبح زود از خواب بیدار شدم
دست و صورتمو شستم رفتم تو آشپز خونه - سلام عزیز جون
عزیز جون: سلام دخترم بیا صبحانه اتو بخور
- چشم، نرگس اومده؟
عزیز جون: اره دیشب ،آقا مرتضی رسوندش
صبحانه مو خوردم رفتم تو اتاق نرگس،تو عمق خواب بود محکم به در کوبیدم ...
مثل سربازای که تو پادگان بر پا میزدن پرید
نرگس: ها ها ها چی شده...
- پاشو پاشو دشمن حمله کرده ...
یعنی مثل موش و گربه دور خونه می چرخیدیم ،یه بالشت گرفت تو دستش و مثل یه موشک پرت میکرد به سمتم
عزیز جون : ای وااای از دست شما هااا ،زشته، در و همسایه میشنون
نرگس:عزیز جون ببین عروس دیونه اتو ،نمیزاره بخوابم
- به جای این حرفا،پاشو بریم دیر میشه مراسم
نرگس: کوفت و دیر میشه،الان آماده میشم
رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدم ،چادرمو سرم کردم،مثل همیشه تسبیح فیروزه رو دستم پیچوندم و رفتم
به همراه نرگس به سمت کانون حرکت کردیم
یه دفعه درد شدیدی توی شکمم احساس کردم
ولی به روی خودم نیاوردم
فقط ذکر میگفتم تا کمی آروم بشم
گوشیم زنگ خورد
رضا بود -سلام رضا جان
رضا:سلام به عزیز تر از جانم -خوبی؟
رضا: مگه از دوری شما هم میشه خوب بود؟
نرگس:(باصدای بلند میخندید و میگفت )داداش بیا که خانمت از نبودت دیگه رسمأ دیونه شده
رضا:رها جان .بهش بگو دیونه اون آقا مرتضی است که نمیدونم چیکار کرده با بدبخت که چند وقته هوش و هواسش سر جاش نیست...
( با حرفش خندم گرفت)
نرگس:چی میگه داداش ،رها بزار رو اسپیکر بشنوم -بابا،شوهرمون بعد چند وقت زنگ زده ،بزار حرف بزنم باهاش دیگه
نرگس:آها چند وقت منظورت دیشب بوده دیگه
-رضا جان ،اینو ول کن، کی میای؟
دلم برات تنگ شده !
رضا: الهی قربون اون دلت بشم -خدا نکنه،
نرگس:رها گفتی به داداش امروز اجرا دارن بچه ها؟
-اره گفتم,ولی ایکاش اینجا بودی رضا
رضا:انشاءالله ،دفعه بعدی -انشاءالله
رضا: کاری نداری خانومم؟
- نه عزیزم ،مواظب خودت باش
رضا: تو هم همین طور ،یا علی
-علی یارت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تسبیح فیروزه ای 💗
پارت 58
رفتیم کانون ،بچه هارو سوار اوتوبوس کردیم و حرکت کردیم بعد نیم ساعت رسیدیم به محل مراسم وارد سالن شدیم از سمت سالن همایش ،رفتیم داخل یه اتاق لباسای بچه ها رو عوض کردیم ، یه لباس ست براشون پوشیدیم
لباس خودمم با بچه ها ست بود
نزدیکای ساعت ۱۰ بود که رفتیم روی سکو
جمعیت زیادی اومده بودن
منم رفتم کنار پیانو نشستم
پیانو رو رو به روی بچه ها گذاشتیم که با دیدن جمعیت هول نشن و فقط به من نگاه کنن
هم ذوق داشتم هم استرس چون اولین تجربه بچه ها توی جمع بود
یه لبخندی به بچه ها زدم
- عزیزای دلم آماده این ؟
بچه ها : بهههههله
شروع کردم به آهنگ زدن ،بچه ها هم شروع کردن به خوندن
مادرِ من! مادرِ من!●♪♫
تو یاری و یاورِ من…●♪♫
مادر چه مهربونه… دردِ منو می دونه…●♪♫
بی عذر وُ بی بهونه؛ قصه برام می خونه●♪♫
مادرِ من! مادرِ من!●♪♫
تو یاری و یاورِ من…●♪♫
مادرِ مهربونم؛ قدرِ تورو می دونم…●♪♫
تو، با منی همیشه…●♪♫
من؛ برگم و تو ریشه…●♪♫
مادرِ من! مادرِ من!●♪♫
تو یاری و یاورِ من…
بعد از تمام شدن ،همه ایستادن و برای بچه ها دست زدن،منم رفتم کنار بچه ها ایستادم و شادی خودمو باهاشون تقسیم کردم،تو بین جمعیت چشمم افتاد به آخر سالن،باورم نمیشد ،رضا بود آخر سالن،تعدادی دسته گل تو دستش بود و دست میزد اشک از چشمام جاری شده بود ،چه غافلگیری قشنگی بعد از در پشتی رفتیم بیرون چند دقیقه بعد رضا وارد اتاق شد
بچه ها با دیدن رضا پریدن تو بغلش
رضا هم به هر کدوم از بچه ها یه شاخه گل داد بعد اومد سمتم...
رضا: روزت مبارک بانوی من (با مشت آروم زدم رو سینه اش): خیلی دیونه ای نرگس:داداش رضا ،پس من چی، منو جزء آمار حساب نکردی؟رضا: مگه تو روز خواستگاریت ،خانوم منو جزء آمار حساب کردی؟
نرگس: ععع داداشیی ،من اینقدر استرس داشتم که اصلا حواسم نبود چند تا استکان گذاشتم...
رضا: خوب پس برو از همون آقا مرتضی گل بگیر...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🔷یا الله یا زهرا سلام الله علیها🔷 👆
🔆بخـــــوان 🍀 #جوشن_کبیر #فراز ۵۲ 🍀
🌼 به نیت رفع موانع ظهور و تعجیل در فرج مولا صاحب العصر و الزمان
🌷سُبْحانَکَ یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ .🌷
🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»
🤲 ما به « الله » اعتماد داریم 🤲
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ایران در آخرالزمان🇮🇷
💯 انقلاب اسلامی در روایات اهلبیت
✅ استاد حسن رحیمپور ازغدی:
✔️ پرچمهایی از #خراسان در کوفه مستقر خواهند شد و با #امام_زمان (عجل الله فرجه) بیعت خواهند کرد و به لشکر حضرت خواهند پیوست...
✅بسیار شنیدنی
جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج #امام_زمان صلوات #ماه_شعبان
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فلسفه حجاب بدون استفاده از آیات و روایات
جاذبه های جنسی رو بپوشون انسانیتت وهنرت رو بیرون بریز
#حجت الاسلام عالی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
27.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔹ترویج سگ فرزندی 😱
تجمع سگ بازان در پارک تندرستی فردیس کرج :
لطفا" این کلیپ را که در رابطه با خطرهای سگ گردانی برای صاحب سگ و (بویژه عموم مردم) هست را ببینید و نشر دهید.
نشر این کلیب قطعا" صدقه جاریه خواهد بود.
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Panahian-Clip-GhezavatMamnoo.mp3
2.34M
🎵قضاوت ممنوع!
🔻آدمها باهم متفاوتند!
#سبک_زندگی
#استاد_پناهیان
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Ramezan-nowrouz- 1402.12.16.mp3
23.65M
🔉 بشنوید| توصیهها و دستورات ویژه ماه مبارک رمضان و تقارن آن با تعطیلات نوروزی
⚡️بیانات استاد فیاضبخش در آخرین جلسه شرح حدیث معراج (۱۶ اسفند ۱۴۰۲)
▫️این تقارن ماه مبارک رمضان با تعطیلات هم فرصت است هم خطر...
▫️توصیههای عبادی ماه رمضان
▫️دستورات عملی برای نفی خواطر
▫️مراقبات ویژه این ماه
☑️ کانال جلوه نور علوی
@jelvehnooralavi
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━