eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از این به بعد هر هفته یه کتاب خیلییی خوش مزه 😋بهتون معرفی می کنم فقط دوستان خوبم یه شرطی داره بخاطر زحمتی کی می کشم کتاب های که معرفی میکنم رو بخونید پل ارتباطی می گذارم هر جا گیر داشتی بیا ازم بپرس ولی حیفه نخونی چون خیلییی خوش مزه است 🌸🍁 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
و اما کتاب این هفته 👇
معرفی: محمد ساکن آمریکاست، پولدار، خوش تیپ و… پا تقش بار های معروف و رستوران های خاص و تورهای گردشی ویژه است.. با دوستانش… تا این که می رود برای تجربه یک کارناوال رقص پرهیجان و متفاوت در برزیل!.. اما در این سفر یک اتفاق منحصر به فرد براش میفته!! چی؟؟ عاشق میشه.. عاشق چی؟؟ یه کتاب!! تولد در لس آنجلس را «عمیق و جذاب» خواهید یافت! با محمد در سفر برزیل همراه شوید. خلاصه: محمد، پسری ایرانی است که پس از سال ها زندگی در آمریکا، چیزی از دین و فرهنگش را همراه ندارد… هم پولدار است و هم خوش گذران، از مشروب‌ و نواختن موسیقی و تفریحات دریایی، تا سفرهای خارجی و دانسینگ های آخر هفته و رابطه… همه چیز را تجربه کرده و حالا به دنبال یک هیجان جدید! راهی برزیل می شود… برای دیدن طولانی ترین و پر سر و صدا ترین کارناوال رقص دنیا! … که فقط سالی یکبار راه می افتد.. در این سفر، ناگهان!؛… با یک کتابِ اعجاب برانگیز مواجه می شود… ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
من چیزی نمی گم می ذارم به عهده خودتون فقط می‌خوام بگم تکلیف خودت رو مشخص کن می‌دونم سخته ولی تو میتوووونی 💪 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
می‌خوام قسمت از این کتاب رو براتون بذارم👇 بریده کتاب(۱): بعدها تو راه «بلیم» به «منائوس» هم یک گروه جوان اسرائیلی برخوردم. همه سرباز بودند، تازه سربازی شان تمام شده بود. با سنجاق هایی عرقچین ها را به مویشان وصل می کردند… یکی شان از من پرسید: «کجایی هستید؟» با همان افتخار گفتم: «من ایرانی هستم.» گفت: «این چیست دستت؟» گفتم: «این قرآن است» بعد بقیه را صدا زد و گفت: «بیایید! یک نفر دارد توی این کشتی قرآن می خواند!» همه شان تعجب کردند. آمده بودند من را تماشا می کردند و می گفتند: «نگاه کن! توی این کشتی قرآن می خواند!» این را مدام تکرار می کردند و با هم می خندیدند. من می رفتم بالاترین نقطه کشتی و قرآن می خواندم. جایی بود که کل جنگل آمازون، رفت و آمد کشتی ها، میمون ها و پرنده ها را می توانستم از آنجا ببینم. بریده کتاب(۲) آن روزها دین برایمان یک چیز خرافی بود، حتی بقیه ی دین ها. ارتباط من با دین ها بر اساس دخترانی بود که با آن ها دوست می شدم، چون از هر یک از قوم ها و دین های مختلف چند نفر دوست داشتم، اگر دوست دختری پیدا می کردم که مسیحی بود، همراهش می رفتم کلیسا و دعاهایشان را گوش می کردم… همراه یکی دیگر از دوست هایم رفتم جایی که بودایی بودند. پیش بودایی ها می نشستم با آئینش آشنا می شدم، ولی خودم را جزء آئینشان نمی دانستم… ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
سلااام خدمت همه بزرگوران فک نکنید پیام هاتون رو نخوندم اتفاقا کلی پیام گذاشتید دستتون درد نکنه حرف ها، پیشنهاد،انتقاد تون رو اینجا بهم بگید بزودی یه راه ارتباطی دیگه هم می گذارم فقط ممنونم که حوصله می کنید ان شاءالله در اسرع وقت پاسخ میدم🍁🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول خانم سحر بهرامی🍂🍂💐💐🌷🌷🌺🌺🌹🌹🌸🌸🍃🍃 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
بدرک واصل شد😄 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━