eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
56 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک کانال روانشناسی ما👇 @Roghaye_nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر مرو.__🥀___مادر مرو___🥀___مادر مرو🥀🥀
مادر چرا.mp3
8.93M
🌼 نوحه بسبار زیبای 🎧 کربلایی جواد مقدم ◾️ واحد بسیار زیبا ❤️ مادر چرا چشمات یکی اشک و یکی خونه 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
4_5898005221518346771.mp3
6.99M
🏴 ویژه ایام فاطمیه ⚡️ بسیار شنیده‌ایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باشیم... - مگر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای امامش چه کرد؟ - منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمی‌دانیم؟
16.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیر آمدم در داشت میسوخت هئیت میان وای مادر داشت میسوخت💔 ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود حیدر داشت میسوخت❤️‍🔥 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
🥀به وقت رمان🥀
*🍀﷽‌🍀 رمـان 🍃🌷 الو سلام ؟ -بله بفرمایید ببخشید شما؟ صدا: هستم -إه حاج رضا شمایید خیلی وقته منتظرتونم حاج رضا: نامه شما چندروز پیش دستم رسیده منم تماس گرفتم ........ خب اما من ماهیه منتظر تماستونم حاج رضا: شرمنده اگه قصوری بوده بنده تقصیری نداشتم -😐😐😐😐😐 حاج رضا: چی شد خانم معروفی؟ -هیچی حاج آقا میشه فردا با یه سری از دوستانم بیایم دیدنتون حاج رضا:بله بفرمایید فردا با لیلا و همسرش و زینب و داداشش رفتیم دیدن حاج رضا من یه دسته گل رز قرمز برای حاج رضا گرفتم 🙈🙈🙈 پسرا چه ذوقی میکردن که برده بودیمشون دیدن حاج رضا حاج رضا برامون از خودش گفت متولد 47 بود تو 17سالگی از کمر جانباز شده بود اونروز موقعه برگشت از حاج رضا خواستم بازم باهمدیگه درتماس باشیم باورم نمیشد حاجی قبول کنه😊 از اونروز به بعد ما چندین بار در هفته تماس داشتیم یا من میرفتم دیدن حاجی تا اینکه شش ماه گذشت و ...... .... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍀﷽‌🍀 50 (پارت پایانی) تو شش ماه من از گذشته ام به حاج رضا گفتم گاهی تحسینم میکرد گاهی اخم گاهی گریه.... اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر کرده ..... امروز است به عادت همیشگی اول راهی مزار دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا یکی برای ... اول رفتم قعطه سرداران بی پلاک و آخر مزاری که به یاد بود.... از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه دیدن حاجی کردم 🙈🙈🙈 تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم مستقیم رفتم اتاقش .... -سلام 😍😍😍 رضا: سلام چرا زحمت کشیدید 🙈🙈 -زحمتی نیست رضا: مادر شمارو فردا ناهار دعوت کردن دلم میخاست جیغ بکشم از خوشحالی .... وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم تا ده شد با ذوق حاضر شدم ..... وسط راه یه سبد گل رز قرمز🌹 و سفید خریدم بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خونه ی حاجی اینا یکی، دوساعتی طول کشید ..... مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن انگار خونه ای خودم راحت بودم 🙈🙈🙈 پایان. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
؛••﷽•• 🦋چادرش همیشه بوی بهشت می داد اما آن روز بوی خون وخاکستر همه جا پیچیده بود.صدای ناله ملائک برخاست و او از پا ننشست تا رو سفید نزد پدر برگردد و از ثقل ها سخن بگوید. 🥀"تک نوشت"🥀
20.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درب چوبین آتش سوزان بانویی میان درب ودیوار مسمارتیز شد برسینه ی یاس بیمار