🔸عطا ادامه داد:
«من خیلی حرف برای گفتن آماده کرده بودم. از حرف های آخوندا گرفته تا مداحان هیئت های تهران و مشهد و چند تا شهر دیگه هم رصد کرده بودیم تا بتونیم اگر بحث گیر کرد، بزنیم تو دهنش و بگیم اینا... آخوندا و مداحان خودتون هم که دست پرورده خودتون هستند بعضیاشون همین حرفها را میزنند و حتی حرف هایی میزنن که ما تا حالا جرات گفتنش نداشتیم!
🔹اون بانو به من گفت که : «این خوبه که حالت خوبه!» بهم گفت «امیدوارم شاداب زندگی کنی و کم نیاری!» بهم گفت «لابد به من اطلاعات غلط دادن!» بهم گفت «حرف و اقرار خودت برام مهم هست!»
🔸خب کدوم آدم ساده ای میتونه باور کنه که داشت این حرف ها را بدون تیکه و طعنه بارم میکرد؟!
احساس کسی داشتم که دوس داره یکی بهش تیکه بندازه و سوسکش کنه!
من آدم احساسی نیستم ... اوج لاو ترکوندنم اینه که یه دخترو اسکل کنم و ازش عکس و فیلم بگیرم و بعدش اذیتش کنم! اما اون لحظه که اون داشت اون حرفا را میزد، احساس میکردم به این حرفا نیاز دارم. دوس دارم یه نفر مشت و مالم بده!»
🔹به عطا گفتم: «چون فهمیدی زن هست و همجنست نیست چنین احساساتی بهت دست داد؟!»
🔸عطا گفت: «اولش همین فکرو کردم... گفتم شاید بخاطر اینه که فهمیدم زن هست و اون موقع تا حالا با یه زن داشتم میچتیدم، اینجوری بهم پیچیدم اما بعدش فهمیدم که نه! کلا فازم جوری شده که دوس دارم ادامه بدم.»
🔹گفتم: «خب! بعدش چی شد؟»
🔸گفت: «من قفل کرده بودم ... کلی اساتیدمون بهم پی ام دادن و مثلا تقویتم کردن اما چندان فایده ای نداشت... بالاخره طبق برنامه پیش رفتم... قرار بود اونشب تیر خلاصمون بزنیم... تیر خلاص خودم که خیلی تا حالا جواب داده، مسئله «شر» هست.»
🔹گفتم: «بیشتر توضیح بده!»
🔸گفت: «مسئله شر ینی اینکه نگاه کنیم و ببینیم چقدر تعداد بد بیاری ها و ضعف ها و بیچارگی ها و مشکلاتمون زیاده و از اون همه مشکل و شر، نتیجه بگیریم که یا خدا نیست که این همه مشکل پیش اومده و یا اگر هم هست، دیگه صلاحیت خدایی نداره و اوضاع از دستش کنده شده!»
🔹گفتم: «خب... اون خانمه چه جوابی داد؟»
🔸عطا گفت: «اون خانمه بر خلاف هر شب که شروع میکرد و استدلال های منطقی و برهانی کوتاه میچید و دهن منو میبست، اون شب اصلا یه جوری بود... جوری که حال منم یه جوری کرد... مثلا درباره مسئله شر گفت: «اگه از خدا بپرسی، فورا میگه من که احسن الخالقین هستم و همه چی اینجا ردیفه و مشکل از این بالا نیست... تو کدوم کتابش گردن گرفته و گفته ببخشید اینجوری خلقتون کردم و دیگه همین قدر از دستم برمیومد و به بزرگواری خودتون ببخشید؟! خب تو هیچکدوم! پس فکر کنم مسئله شر و تمام بدبختی هایی که اینجا وجود داره، گردن من و تو هست. پس بیا خودمون حلش کنیم و هی توپ را تو زمین خدا نندازیم! موافقی؟!»
🔸براش نوشتم: «بچه گیر آوردی؟! ینی چی؟ من میگه اون بد خلق کرده که مدام سیل و زلزله میاد، تو میگی ولش کن و نندازیم گردن اون؟! مثلا من و تو درباره پیش نیومدن سیل و زلزله چه غلطی میتونستیم بکنیم که نکردیم؟»
🔹اون نوشت: «من نگفتم تقصیر من و تو هست که سیل و زلزله میاد. من میگم آخه تو که قرآنو قبول نداری... اصلا تورات و انجیل و هیچ کتابی قبول نداری... داری کسی (خدا) را متهم میکنی که نمیخوای حرفاش را بشنوی و نمیذاری از خودش دفاع کنه! منم که مثل تو آدم هستم و از تو چه پنهون، دوس دارم همه چی بندازم گردن خدا تا دلم خنک بشه! اما حالا که چی؟ وقتی دهنش را بستیم و حرفاش را نمیخونیم تا بفهمیم چه دفاعی از خودش داره، دیگه چرا بحث کنیم؟!»
🔸کنج رنگ گیر کردم... اگر میگفتم خدا اجازه داره از خودش دفاع کنه و تو از طرف اون قرآن بخون و بگو خدات چه دفاعی از خودش کرده که هیچی! همه چیزو میباختم و آبروم میرفت! از طرف دیگه هم باید مسئله شر را میزدم تو دهنش تا پیروز بشم...
نمیدونستم چیکار کنم...
🔸یکی از اساتیدمون گفت: براش بنویس بالاخره مسئله شر را قبول داری یا نه؟
🔹نوشتم... اون خانمه جواب داد: بعله که قبول دارم... بالاخره مسائل و مشکلاتی تو عالم وجود داره که یکی باید گردن بگیره... آتا کاش اجازه میدادی خدا از خودش دفاع کنه ... اگر نتونه قانعمون کنه، منم آتئیست میشدم و میومدم تو تیم شما!»
🔸داشت عصبیم میکرد... خیلی عصبی شده بودم... راس میگفت... ما از اول گفته بودیم قرآن را قبول نداریم... حالا هم مسئله را مطرح کرده بودیم که باید قرآن را میخوندیم که ببینیم بالاخره داستان چیه؟
عصبی تر شدم مخصوصا وقتی یکی دیگه از اساتیدم تو صفحه شخصیم نوشت: عطا نذار قرآن بخونه... اگه قرآن خوند، ینی قبول کردیم قرآن از طرف خداست!
🔸برای اون استادم نوشتم: باشه... پس این دختر از خودش دربیاره که نظر خداش چیه؟! چرا قصه میگی استاد؟!
🔸استادم نوشت: این دختر خیلی رندانه داره حرف میزنه... میخواد همین شب آخری تو زیر بار قرآن خوندنش بری تا هر چی شب های اول بحث کردی، پنبه کنه
🔸نوشتم: حالا چه غلطی بکنم؟!
همه منتظرن! چرا همتون لالمونی گرفتین!
🔸نوشت: بگو عقلانی بحث کنه!
🔸به استادم نوشتم: میدونم جوابش چیه اما باشه.. مینویسم... تبعاتش با خودت!
🔸برای اون دختر نوشتم: ول قرآن و تورات و انجیل کن! اگر میتونی عقلانی بحث کن!
اون خانمه فورا... ینی دو سه ثانیه بعدش... متنی ارسال کرد که مشخص بود که از قبل نوشته بود و آماده کرده بود که بگه!
🔹نوشت: «آخیش... خیالم راحت کردی... اگر منظورت از عقلی اینه که از نظر علم تجربی بحث کنیم، باید بگم که علت همه این پدیده ها سالهاست که کشف شده... مثلا علت زلزله، حرکت طبیعی صفحات و لایه های میانی و درون زمینی است و علت سیل هم، به افزایش باران و قطرات تشکیل شده از تغییرات وضع ابرها و بارهای الکتریسته موجود و این حرف هاست.... بعلاوه هزار تا دلیل دیگه! خب حالا که چی؟ چه ربطی به خدا و وجود نداشتنش و بد مدیریتیش داره؟! همه اینا دارن کار خودشونو میکنن و سیل و زلزله هم زندگی خودش داره!»
🔸گفتم: این وسط، کو خدا؟!
🔹نوشت: ببخشید فکر کردم خدا هست... نمیدونستم ابر و سیل و زلزله و اینا کلا جزو تشکیلات خودگردان هستن و خیلی شادمان، هروقت دوس داشتن میان و هر وقت دوس نداشتن نمیان! دیگه این حرفو نزن که فکر نکنم تحصیلات فلسفی و اینا را که گفتی خالی بندی بوده و ده تا دلیل فلسفی شب دوم و سوم هم به همین زودی یادت رفته!
🔸فقط براش نوشتم پس چیه که امامان شما ....
🔹فورا نوشت: لطفا از امامان ما حرفی نزن که خودت شب اول خرابش کردی و رفت! خودت قرار گذاشتی که از حدیث و قرآن حرفی نزنیم... وگرنه اگر بخوام از امامانمون دلایل سوانح طبیعی و سیل و زلزله و عذاب و این حرفا را بیان کنم، همه تون کف میکنین! حالا هم دیر نشده... رخصت بده تا از امامانمون چیزایی بگم که اساتیدت هیچوقت نذاشتن به گوش تو و بچه های کلاستون برسه!
هیچی دیگه...
🔸داشتیم بیچاره میشدیم که اتفاق خاصی افتاد... وقتی اوضاع به اینجا کشید و منم دیگه ندونستم چی بگم، همه اساتیدمون ریختند وسط و قیامتی شد که نگو...
ادامه دارد...
🔴کپی ممنوع
@banooye_dameshgh
ترورهای دهه شصت 5.mp3
8.84M
🔰 سلسله جلسات #بصیرتی و #سیاسی با موضوع #تاریخ_انقلاب
🌀 بررسی دولت ها و وقایع بعد انقلاب جهت روشنگری سیاسی
🎬 جلسه ۵
✳️ #ترورهای_دهه_شصت
🔰 پیوند منافقین و بنی صدر
🎤 #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ معاصر و انقلاب
@banooye_dameshgh
❌یه راهنمایی میخواستم از اعضای گرانقدری که تجربه دارند در زمینه پیگیری مطالبات:
مثه بی حجابی
مثه سیگار کشیدن دختر ها و پسرها خیلی راحت تو پیاده روها
عکاسی عروس بدون حجاب توی روستاهای تاریخی
یا لباسهای نامتعارف و خارج از شأن و عرف
و خلوت نامحرمها با رفتار غیر عرف و با آرامش و اطمینان کامل ،توی مغازه های پاساژهای لوکس شهر
اگر هست جایی که مطالبات را سریع و بدون وقت پیگیری و برخورد قاطع داشته باشد رو لطف کنید بفرمایید تا برای اطلاع بقیه اینجا درج کنم
البته موارد بالا برای شهرای بزرگ عادیه
اما برای شهرای کوچیک زنگ هشدار رد شده و به مرحله فاجعه اجتماعی تبدیل شده
که خواهش میکنم
خواهش میکنم
خواهش میکنم کاری کنید محض رضای خدا آی مسئولین این مملکت😔😔😔😭😭😭
🖤کرونا شاید از همه جهات منفی و سیاسی و کلی پشت پرده داشت اما شاید دقت نکرده باشین که یک ویروس ناچیز چقدر راحت عیار شیعه بودن مارو حداقل برای خودمون محک زد
و اونم وقتی بود که هرشب شبکه دو بعد از اخبار بیست و سی دعای فرج به نیت تعجیل و شفا پخش کرد و با فروکش کردن کرونا اما تمام.......
🖤فقط برای ایام سختی و شفا امام زمان رو لازم داشتیم😔😔😔
🖤حاشا به غیرت تک تکمون😭😭😭