فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تو برای حسین(ع) چه کردی؟
❤️ خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است ...
#تصویری
@Panahian_ir
نور مۍ بینم_۲۰۲۲_۰۸_۰۳_۰۹_۱۴_۳۹_۴۴۵.mp3
8.29M
نور مۍ بینم💫
#حضرت_عبداللّٰھ_بن_الحسن'ع'🖤
کربلایی محمدحسین حدادیان
#استودیویۍ🎼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه های ماریه
قسمت پنجم
🏴حساب وکتاب در دستگاه امام حسین علیه السلام عجیبه زیارتش هزار حج مقبول وگریه اش ...
پاداش یاد حضرت حسین بن علی علیهما السلام و لعنت بر قاتلین آن حضرت در هنگام نوشیدن آب*
✍داوود رَقّی گفت: نزد حضرت امام صادق علیه السلام بودم. آن حضرت، آب طلب کردند و نوشیدند. در این هنگام حالت گریه بر چهره ایشان ظاهر شد و چشمان مبارکشان پر از اشک شد. پس فرمودند: ای داوود! خداوند متعال قاتل حضرت حسین بن علی علیهما السلام را لعنت کند، بنده اى نيست كه آب بنوشد و حضرت حسين عليه السّلام را ياد کند و قاتلش را لعنت نماید، مگر آن که خداوند متعال صد هزار کار نیک در پرونده اعمال وی می نویسد، و صد هزار کار بد از پرونده اش محو می کند، و مقامش را صد هزار درجه بالا می برد، و گويا صد هزار بنده آزاد كرده است، و روز قيامت، خداوند متعال او را با قلبى خنک(آرام و مطمئن) محشور مى كند.
📚( كامل الزيارات، ص106-107)
https://eitaa.com/joinchat/4020764681C9173e34a19
#چای_روضه_کودکانه☕️
آقای سید علی اکبر کوثری، یک سال، ظهر عاشورا، به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف می برند، بچّههای آن محله به رسم کودکانه ی خود خاله بازی می کردند و به جهت تقلید از بزرگترها، با چادرهای مشکی مادرانشان، حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی، در گوشهای از محله برای خودشان درست کرده بودند.
بعد از اتمام جلسه که از در مسجد بیرون می روند، یکی از دختر بچه های👧 محله جلو میآید و میگوید:
آقای کوثری برای ما هم روضه می خوانی؟
آقای کوثری می گوید: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تأخیری در حضورم نداشته باشم.
دختر بچّه هر چقدر اصرار می کند: آقای کوثری توجّهی نمیکنند،
تا این که آن دختر بچّه، عبای آقای کوثری را می گیرد و با چشمان گریان می گوید: مگر ما دل نداریم!؟ 😢چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
آقای کوثری پیش خودش می گوید: دل این کودک را نشکنم و قبول کردم. بنابراین به دنبال آن دختر باعجله می رود، تا به او می رسد.
آن کودکان، حسینیهی کوچک و محقّری داشتند که به اندازهی سه تا چهار نفر بچّه بیشتر داخل آن جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیهی کوچک روی خاک های محله نشستم و بچههای قد و نیم قد، روی خاک دور و اطرافم نشستند.
سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردند: السلام علیک یا ابا عبدالله…
بعد دو جمله روضه خواندند و یک بیت شعر…
و نهایتاً دعایی کردند و آمدند که بلند شوند و با عجله بروند،
یکی از بچّه ها گفت: تا چای روضه را نخورید، امکان ندارد اجازه بدهیم بروید.
بنابراین آقای کوثری نشستند .
آن ها یکی از استکانهای پلاستیکی بچهگانهاشان را آوردند و داخل آن، چای☕️ سردی که رنگ خوبی نداشت ریختند،
ایشان با بیمیلی و اکراه، استکان را بالا آوردند و برای اینکه بچهها ناراحت نشوند، بی سر و صدا آن را پشت سرشان، روی زمین ریختند و بلند شدند و رفتند…
شام عاشورا، خسته به منزل رسیدند و از شدّت خستگی، فوراً به خواب رفتند.
ایشان، وجود نازنین صدیقه کبری حضرت زهرا سلام الله علیها، را در عالم رؤیا دیدند که بالای سرشان آمده است. به گونهای که متوجّه حضور ایشان شدند.
حضرت به ایشان فرمودند: آ سید علی اکبر، مجالس روضهی امروز قبول نیست.
آقای کوثری گفتند: چرا خانم جان؟
حضرت فرمودند: نیّتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیّات دیگری روضه خواندی.
فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم، و آن روضهای بود که برای آن چند تا بچّهی کوچک دور از ریا و خالص گوشهی محلّه خواندی.
آ سید علی اکبر، ما از تو گلّهای هم داریم!
آقای کوثری گفتند: جانم خانم، بفرمایید چه خطایی از من سر زده؟
خانم حضرت زهرا سلام الله علیها با اشاره فرمودند: آن چای را من با دست خودم ریخته بودم، چرا روی زمین ریختی!؟
آقای کوثری از خواب بیدار شدند و از آن روز فهمیدند که توجّه و عنایت اهل بیت علیهم السلام به مجالس با اخلاص و بیریاست و بعد از آن هر مجلس کوچک و بیبضاعتی بود قبول می کردند و اندک صله و پاکتی که از آن ها برایشان عاید و حاصل می شد، برکتی فراوان داشت و برای همهی گرفتاریها و مخارجشان کافی بود.
منبع : سایت حوزه و پیج هنر هیأت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر جدید بچه های شیرازی به سبک سلام فرمانده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ #استوری
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
Javad Moghadam - Ey Bivafa Zamoone Akbare Man Javoone [Musicbazi] [128].mp3
9.45M
نوحه حضرت علی اکبر علیه السلام😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 شهیدی که حج را در جنگ به جا آورد..!
با این فرماندهان جنگ را بردیم...
"خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست."
#محرم
1_1146997551.mp3
12.27M
🕊🌿🕊🌿
🌿🕊🌿
🕊🌿
🌿
#خانواده_آسمانی ۹
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفیپور
♨️ عجیب نیست؟
خودکشیها ، حیوانپرستیها، شیطانپرستیها، قتلها، فتنهها ...
از همان آدمیزادی سَر میزند که خداوند او را اَشرف مخلوقاتش، نامیده است ...
※ کجای کار خراب شد؟؛
که بشر تا اینجایِ درهی حیوانیّت سقوط کرد.
#من_و_خانواده_آسمانی
#ریشه_حقیقی
#عشق_حقیقی
🕊
🌿🕊
اربا اربا شد قدِِ
زیبا جـ💔ـوانِ آن حرم
جَـ💔ـدّتان برخاکِ آن صحرا
نمی آیی چرا؟؟؟
سلام صاحبـ💔ـ عزا؛
آجرک الله مولا ...
#سلام
Kashani-14010512-KodamHussain-Hkashani_com~1.mp3
15.14M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔊 #فایل_صوتی کامل سخنرانی
📋 «کدام حسین؛ کدام کربلا» - جلسه ششم
📌 چهارشنبه 12 مرداد 1401
🆔 ble.ir/kashani1395/
🆔 eitaa.com/kashani1395/
🆔 telegram.me/kashani1395/
🆔 instagram.com/hamedkashani__4/
🌐 www.hkashani.com
Kashani-14010513-KodamHussain-Hkashani_com.mp3
47.32M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔊 #فایل_صوتی کامل سخنرانی
📋 «کدام حسین؛ کدام کربلا» - جلسه هفتم
📌 پنجشنبه 13 مرداد 1401
🆔 ble.ir/kashani1395/
🆔 eitaa.com/kashani1395/
🆔 telegram.me/kashani1395/
🆔 instagram.com/hamedkashani__4/
🌐 www.hkashani.com
فرشته های نازنینم قصه امروز با بقیه قصه ها فرق داره😊 و اون اختصاص داره به یه نازدانه سه ساله به اسم رقیه😍
دوستای عزیزم این رقیه خانم سه ساله ما دختر مرد آزاد هست😊
راستی میدونید مرد آزاد چه کسیه؟🤔
مرد آزاد، امام حسین علیه السلام هستن🌹 امام سوم ما 🌹حتما اسمشون رو شنیدید و حتما توی مجالس هاشون هم شرکت کردید🌷
قصه امروز ما هم در مورد دختر آقا امام حسین علیه السلام 💞هست🌷
پس اسم قصه مون رو میذاریم
🌹دردانه امام حسین🌹
میخوایم ببینیم امروز چه اتفاق هایی برای رقیه جونمون خانم میفته پس با ما همراه باشید💐
~~~~~~~🥀
#محرم
#کودکان_حسینی
رقیه خانم قصه ما دختر امام حسین علیه السلام بود🌷 این پدر و دختر همدیگر رو خیلی دوست داشتن😊 امام حسین علیه السلام همیشه با رقیه جون بازی میکرد😍 و قصه های قشنگ براش میگفت🌷
رقیه خانم قصه ما یک گردنبند خیلی قشنگ هم از پدرشان هدیه میگیرن🎁 که اون رو خیلی دوست داشت😍
رقیه قصه ما یک عمو داشت به اسم عمو عباس🌷 که خیلی دوستش داشت😍
عمو عباس یک مرد مهربان و زیبا و قوی بود👏
همه بچه ها هر وقت کاری داشتن عمو عباس رو صدا می زدن💐 چون عمو عباس هم قوی بود هم بچه ها رو خیلی دوست داشت😍
اگر رقیه و یا بقیه بچه ها یک روز عمو عباس رو نمیدیدند ناراحت میشدند و همه جا دنبالش میگشتند🌷
یک روز امام حسین علیه السلام بابای رقیه کوچولو گفت🌷 ما باید بریم شهر کوفه🏘 چون مردم اونجا برای ما نامه نوشتن که بریم کمکشون کنیم 📜
آخه پادشاه اونجا خیلی مردم رو اذیت میکنه 😡
رقیه کوچولو گفت بابا شهر کوفه چه طور جایی هست🌷
اونجا قشنگه ؟🤔
اونجا بچه هم هست که من باهاشون بازی کنم ؟😍
امام حسین علیه السلام گفتن آره مردم اونجا خیلی ما رو دوست دارن🌷 منتظرن که ما بریم اونجا و کمکشون کنیم🌷 مردم اونجا بچه هم زیاد دارن که میتونی باهاشون بازی کنی😊
رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد😍 گفت آخ جون آخ جون میخوایم بریم مسافرت 😍می خوایم بریم جایی که کلی بچه هست و میتونم باهاشون بازی کنم 😍خدایا شکرت 🤲
رقیه پرسید بابایی عمو عباس هم باهامون میاد❤️
امام حسین علیه السلام گفتن بله عمو عباس هم باهامون میاد👌
رقیه خوشحال شد و گفت آخ جون خدایا شکرت که عمو عباس باهامون میاد 😍
ادامه دارد....
🥀☘🥀☘🥀☘🥀
#نجات_اهل_عالم_با_حسین_است
#محرم
#کودکان_حسینی
امام حسین علیه السلام همراه خانواده و یارانش حرکت کردند که به کوفه برسند💐
اما اتفاق دیگه ای افتاد😔
اونجا هیچ بچه ای نیامد با رقیه بازی کنه😔 و هیچ کس از دیدن اونها خوشحال نشد😔 سربازهای حاکم بد اومدن که با اونا بجنگن😱
رقیه کوچولو اینها رو که دید تعجب کرد و گفت بابا چرا اینا میخوان با ما بجنگن 😭
مگه ما چکار کردیم که میخوان با ما بجنگن😭
بابا بابا من خیلی تشنه هستم داداش علی اصغر هم خیلی تشنه هست💧 چرا اینها به ما اجازه نمیدن بریم آب بخوریم💦
امام حسین علیه السلام گفتن دختر گلم نگران نباش الان به عمو عباس میگم تا بره برامون آب بیاره😍
رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد و گفت خدایا شکرت عمو عباس حتما برامون آب میاره😍 خدایا شکر که عمو عباس همراهمون هست🤲
ادامه دارد...
🥀☘🥀☘🥀☘🥀
#نجات_اهل_عالم_با_حسین_است
#محرم
#کودکان_حسینی
عمو عباس مشک آب رو برداشت و گفت بچه ها نگران نباشید😍 من میرم و براتون آب میارم💦
اینجا بمونید و منتظر من باشید 🌷
رقیه کوچولو گفت باشه عمو عباس من و داداشام اینجا منتظر میمونیم شما برو ولی زود برگرد 🌹
بچه ها وقتی عمو عباس رفت سربازهای دشمن به سپاه امام حسین حمله کردن😱 و تمام خیمه ها رو آتش زدن ☄
رقیه کوچولو خیلی ناراحت بود و خیلی غصه میخورد که چرا مردم کوفه اینکار رو میکنن😭 رقیه گفت مگه اینها ما رو دعوت نکردن پس چرا خیمه هامون رو آتیش میزنن🔥❓🤔
رقیه قصه ما ناراحت و غمگین از دست مردم کوفه یه گوشه نشسته بود و منتظر عمو عباس بود و میگفت کی عمو عباسم میاد😔
نازنینای امام حسین💖 در روزهای بعد میگیم چه اتفاق هایی برای عمو عباس افتاد 🌷
🥀☘🥀☘🥀☘🥀
#نجات_اهل_عالم_با_حسین_است
نازدونه های امام حسین علیه السلام💞عزاداریهاتون قبول باشه🤲
نازنین های من امروز داستان ما دو بخش داره؛
بخش اول ادامه داستان رقیه جون☘ دردونه امام حسین علیه السلام رو برا شما عزیزای دل میگیم🌿 در ادامه ش بخشی از ادامه داستانی که روز دوم گفته بودیم رو تقدیم شما میکنیم😊
بریم با هم بخونیم و بشنویم❓
~~~~~~~🥀