eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
139 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.1هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربابم♥️ مݩ‌ اَز تو‌ دَست‌ نِمیکشَم📿 بی‌تو‌ نَفَس‌ نِمیکِشَم✨ شب‌زیارتےارباب🌹
برادر سیدمهدی حسینی4_5809846228879410670.mp3
زمان: حجم: 9.85M
• حسین‌(ع) تنها‌ تکیه‌گاه‌ من‌ تو‌ روزای‌ وانفسا🌱 شب_زیارتی
|‏الھی‌اَتُحرِقُ‌بِالنّارِعَینی‌وَ‌قَدبَکَتِ‌الحُسَین‌..| ♥️ چشمی کھ بر حسین«؏» گریه کردھ می‌سوزانی؟!...
••• ,,هرکه نان ازعمل خویش خورد,,یک غلط است همه نان ها ونمک ها ز کرمخانه توست خرده فروش نیستم همه را عمده میدهم یکجا جوانی ام نذر تو ,, یا حسین ,,
🔴سخنرانی زنده مقام معظم رهبری در صبح جمعه آیت الله خامنه اي به‌مناسبت ۱۹ دی، جمعه ساعت ۱۱ به صورت زنده از صداوسیما سخنرانی خواهند کرد. 🔸🔹🔸
❤ کم کم دلم از این و از آن سیر میشود باچشم مهربان تو تسخیر میشود این خوابها که همسفر هر شب من است یک روز مو به مو همه تعبیر میشود فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود خدایا برسان مهدی موعودت را... ✨شبت بخیر تنها بهانهءے وجودم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوعِ پرواز تو ما را به خرابات کشید خصمِ وحشت زده را سویِ مکافات کشید در دفاع از حرمین،سعیِ مضاعف کردی.. که حسین آمد و کارت به ملاقات کشید گریه بر حضرت زهرا چه اثرهایی داشت که تو را فاطمیه،مادرِ سادات کشید مرگ در راهِ خدا چون هنرِ مردان است هنرت بود تو را در صفِ خیرات کشید برو آرام شوی در بغلِ خونِ خدا.. نوکری کردی و کارت به مواسات کشید 🌙🕌 را یاد کنیم با ذکر 🌷
🔴 استوری اینستاگرام فاطمه سلیمانی فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود ، می‌رفتن دفتر کارشون من رو با خودشون می‌بردن توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یخچال خیلی کوچک جلسه‌های بابا (حاج قاسم) که طولانی می‌شد به من می‌گفت برو تو اون اتاق و استراحت کن ، توی یخچال آب و آبمیوه و شکلات تافی بود از همون تافی‌ها که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات ، ساعت‌ها توی همون اتاق می‌نشستم تا جلسه بابا تموم بشه و برم پیشش از توی یخچال چنتا تافی می‌خوردم و آبمیوه و آب ، وقتی جلسه بابا تموم می‌شد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق می‌پریدم بغلش منو می‌شوند روی پاهاش ، می‌گفت : بابا چیا خوردی ؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم :) دونه به دونه بهش می‌گفتم حتی آب معدنی و شکلات ، موقع رفتن دستمو که می‌گرفت تو راه کاغذ رو به یه نفر می‌داد و می‌گفت : بده به حسابداری ، دختر من این چیزا رو استفاده کرد ، بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن. اونوقت چه جوری ما ۸/۵ میلیارد پول مردم با این کشور که بابام جونشو براشون داد می‌تونیم از سفره مردم برداریم