📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 قسمت صد و نودم
دستم را به کمرم گرفته و حتی از روی حوریه هم خجالت میکشیدم که داشتم میرفتم تا درخواست جدایی از پدرش را امضا کنم. هر چه دلم را راضی میکردم که اینهمه تلخی را به خاطر دنیا و آخرت مجید به جان بخرد، باز قلبم قرار نمیگرفت و بغضی که گلوگیرم شده بود، سرانجام اشکم را جاری کرد. تصور اینکه الان در پالایشگاه مشغول کار است و فکرش را هم نمیکند که الههاش در چند قدمی دادگاه خانواده برای تقاضای طلاق است، مغز استخوانم را آتش میزد و تنها به خیال اینکه هرگز نمیگذارم از این ماجرا باخبر شود، خودم را آرام میکردم. نمیدانم چقدر طول کشید تا با دستان خودم به جدایی از مجیدم رضایت دادم و با دلی که در خون موج می زد، به خانه بازگشتم.
پدر تا طبقه بالا همراهم آمد، نه اینکه بخواهد مراقبم باشد که میخواست متهم جداییاش از نوریه را به زندان تنهایی تحویل دهد که در را پشت سرم قفل کرد و خواست برود که صدای عبدالله در راه پله پیچید. فقط دعا میکردم پدر چیزی به عبدالله نگوید که بخاطر کاری که کرده بودم، خجالت میکشیدم در چشمان عبدالله نگاه کنم و دعایم مستجاب نشد که وقتی پدر در را برایش باز کرد و قدم به خانه گذاشت، به جای احوالپرسی، بر سرم فریاد کشید: «الهه! چی کار کردی؟!!! تو واقعاً رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!! از مجید خجالت نمیکشی؟!!!» چادرم را از سرم برداشتم و بیاعتنا به بازخواستهای برادرانه اش، خودم را روی کاناپه رها کردم که خودم بیشتر از او حتی از خیال مجید خجالت میکشیدم.
مقابلم نشست و مثل اینکه باورش نشده باشد، حیرت زده پرسید: «الهه! چرا این کار رو کردی؟!!! تو واقعاً میخوای از مجید طلاق بگیری؟!!!» سرم را میان هر دو دستم گرفتم که دیگر تحمل دردش را نداشتم و زیر لب پاسخ دادم: «بخاطر خودش این کارو کردم.» که باز بر سرم فریاد زد: «بخاطر مجید میخوای ازش طلاق بگیری؟!!! دیوونه شدی الهه؟!!!» و دیگر نتوانستم تحمل کنم که بغضم در گلو شکست و با صدای لرزانم ناله زدم: «چی کار میکردم؟ بابا منو به زور بُرد! هر چی التماسش کردم قبول نکرد!» خودش را روی مبل جلو کشید و با حالتی عصبی پرسید: «الهه! تو چِت شده؟ از یه طرف میگی به خاطر مجید رفتی، از یه طرف میگی بابا به زور تو رو بُرده!» و چه خوب اوج سرگردانیام را احساس کرده بود که حقیقتاً میان بیرحمی پدر و مقاومت مجید، در برزخی بیانتها گرفتار شده بودم و دوای درد دلم را میدانست که خیرخواهانه نصیحت کرد: «الهه! تو الان باید بلند شی بری پیش شوهرت! مجید هر روز منتظره که تو بری پیشش، اونوقت تو امروز رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!!»
و من چیزی برای پنهان کردن از عبدالله نداشتم که حتی اشکم را هم پاک نکردم و با بیقراری شکایت کردم: «عبدالله! تو خودت رو بذار جای من! من باید بین مجید و شماها یکی رو انتخاب کنم! تو جای من بودی کدوم رو انتخاب میکردی؟ من هنوز هفت ماه نیس که مامانم مرده، اونوقت بقیه خونوادهام رو هم از دست بدم؟ آخه چرا؟ مگه من چه گناهی کردم که باید انقدر عذاب بکشم؟» سپس در برابر نگاه اندوهبارش، مکثی کردم و با صدایی آهسته ادامه دادم: «ولی اگه مجید قبول کنه که سُنی شه، میتونه برگرده و دوباره تو این خونه با هم زندگی کنیم. اینجوری هم اون عاقبت به خیر میشه، هم من پیش شماها میمونم!»
از چشمانش میخواندم نمیفهمد چه میگویم که لبخندی لبریز امیدواری نشانش دادم و گفتم: «عبدالله! من اگه الان از این خونه برم، هم برای همیشه شماها رو از دست میدم، هم دیگه بهانهای ندارم تا مجید رو متقاعد کنم که سُنی شه. من میخوام از این فرصت استفاده کنم. احساس میکنم خدا این کار رو کرده تا شاید یه معجزهای اتفاق بیفته! بخدا من حتی نمیتونم تو ذهنم تصور کنم که یه روزی از مجید جدا بشم! امروز هم فقط به اجبار بابا رفتم. حداقل الان دیگه تا یه چند روزی بابا بهم کاری نداره. چون الان فکر میکنه که من راضی شدم از مجید طلاق بگیرم و حالا من یه چند روزی فرصت دارم که با مجید حرف بزنم و راضیاش کنم. اصلاً نمیذارم مجید بفهمه من این کار رو کردم.» چشمانش از حیرت حرفهایی که میزدم گرد شده و جرأت نمیکرد چیزی بگوید که قاطعانه اعلام کردم: «عبدالله! من میخوام انقدر تو این خونه بمونم تا مجید رو تسلیم کنم که سُنی شه و برگرده!»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
899.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلایه نماینده مجلس از روحانی بدلیل توقف گاندو
•┈┈••✾••┈┈•
💠 @ghadiriyeh110 💠
473.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم یک قسمت از سانسور گاندو 😌😌
کپی واجب 🆗
#گاندو
#سربازان_گمنام_امام_زمان
#نه_به_توقف_گاندو
سانسور کنید !!ملت ما بیدار تر میشود 😏
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با کسی ازدواج کن که آرامش بهت بده!
💠 شاخصهای مهم و کلیدی برای انتخاب همسر
🔴 #استاد_پناهیان
🆔 @khanevadeh_313
📣یک دو سه... صدا میاد
♦️مادرا و پدرا توجه کنن...
🔊صدایی که هم اکنون میشنوید صدایی برای تربیت فرزند صحیح است...
💥 اپلیکیشن مسجدی ها برگزار میکند:
🎞 دوره #آموزش_مجازی
💠 #تربیت_فرزند
🔹بصورت کاملا #رایگان
🖊با تدریس: حجت الاسلام والمسلمین #تراشیون
🔺کارشناس مباحث تربیتی در حوزه کودک و نوجوان
📲 ثبت نام هم اکنون در #اپلیکیشن_مسجدی_ها
لینک بازار:
http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.sayberwar.masjediha&ref=share
💢تولید توسط سایت شمیم
@masajed313
#خنده_واره
رفیق یارو ازش پرسید:
به نظرت واسه تولد نامزدم چی بخرم که غافلگیر بشه ؟
گفت:
شماره پاش رو بپرس ، بعد براش روسری بخرغافلگیر میشه !😂😂😂
😂😂😂😂😂😂
به دختره میگن چرا سرت رو هنوز خیس نکرده شامپو میزنی؟
میگه اگه سواد داشته باشی روش نوشته برای موهای خشک🧐🧐
میفهمی برای موهای خشکه😳😳😳
😂😂😂😂😂
🔴 #ابتکار_قهر_نکردن
💠 وقتی روابط شما #خوب و صمیمی است چند دقیقه وقت بگذارید و از تمام صفات زیبا و #مثبتی که در همسرتان وجود دارد و به ذهنتان میرسد #فهرستی تهیه کرده و روی کاغذ بنویسید.
💠 اگر روزی در زندگی مشترکتان در برخی شرایط از دست او دلخور و ناراحت شدید و روابط شما تیره شد این فهرست را خوانده و بر روی صفات خوبش در لحظات دلخوری خود، #تفکّر کنید تا به تدریج و به آرامی ناراحتی شما کم شده و دلتان نسبت به او #نرم گردد.
💠 با اینکار جلوی جولان دادن شیطان را گرفته و از ایجاد کینه، تنفّر و #قهر جلوگیری مینمایید.
🆔 @khanevadeh_313
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسل کشی با واکسن آنفولانزا!
افزایش ناباروری ،تضعیف سیستم ایمنی بدن با واکسن آنفولانزا
برنامه انارستان شبکه افق
پ؛ن؛ با واکسن کرونا چه هدفی دارن که میخوان به مردم تزریق کنن؟
@AntiBBC
﷽؛
#جور_دیگر_باید_دید
❄️ نگاه به نامحرم خنجر به ایمان میزند و چیزی جز گناه به زندگیتان اضافه نمیکند . این همه نگاه خوب وجود دارد مثل نگاه به چهره پدر و مادر ، عالم ربانی ، قرآن و نگاه محبت به زن و بچه که همه اینها عبادت است ❄️
#حضرت_استاد_انصاریان