eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
139 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
: روزهای التهاب روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود💢 ... قرار بود امام برگرده ... هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ... خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن😔 ... اون یه افسر شاه دوست بود💂 ... و مملکت بدون شاه👑 برای اون معنایی نداشت ... حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم🙍 ... علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ... تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده 😮... توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود ... اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد ... هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد😕 ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ... و امام آمد😄 ... ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون ... مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم✊ ... اون روزها اصلا علی رو ندیدم😕 ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ... همه چیزش امام بود ... نفسش بود و امام بود ... نفس مون بود و امام بود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ مےگویـند: قسمٺ نیسٺ، دعوٺ اسٺ! خـدایـا… مݩ معنےِ قسمٺ و دعوٺ را نمےدانم! اما تو معنے رامےدانے… مگر نہ؟ دل من لڪ زده براے ڪربلاے 💔
مثلا تو قبول کردی... 😔💔
: بدون تو هرگز با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد🏃 ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می بر😴د ... می رفتم براش چای بیارم☕️، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود💤 ... نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ... هر چند زمان اندکی توی خونه بود🏠 ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن 😍... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش نسبت به من بود❤️ ... توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد💥🔥 ... کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود💢 ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم 😓... سریع رفتم دنبال کارهای درسیم📚 ... تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم💪 ... اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد ...
: رگ یاب❗️ اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه🏠 ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم🍛 ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته ای؟😑 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ... 😄 - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ...😁 - علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ... صدای خنده اش بلندتر شد😂 ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن ...😴 صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ... - قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته ... 😁 رفت توی حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...😌 با چایی رفتم کنارش نشستم☕️ ... - راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد😪 ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن⚡️... - اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ... - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد ... - رگ مفته😊 ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... و دوباره خندید 😄... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها😏 ... وسط کار جا زدی، نزدی ... و با خنده مرموزانه ای😈 رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم ...
@Ostad_Shojaeارتباط موفق_35.mp3
زمان: حجم: 11.58M
🎙 ۳۵ - ریز شدن در رفتارهای دیگران - مُچ‌گیری -سخت‌گیری - اشتباهات دیگران را به رویِشان آوردن - سرزنش‌گری و .... 💠 درست در مقابلِ صفت (خود را به نفهمیدن زدن) قرار دارد. 🎈 اهل تغافل، نرم‌اَند و جذب بالایی دارند، و آنانکه از این صفت خالی‌اَند؛ هرقدر هم اهل ارتباطات زیادی باشند؛ محال است قدرت جذب بالایی داشته باشد. ✗ 🔸 🎤 🔸 🆔 @khanevadeh_313
🚨 امر به معروف جالب رهبرانقلاب 💠 خانم بی نظیر بوتو که خدمت رهبر انقلاب آمده بود، ما نسبت به ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید. آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی. همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می‌کرد، می‌گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا کنید. آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است. بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم‌السلام هماهنگ کنید. از زیّ خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید. 🌐 حجة‌الاسلام موسوی کاشانی، از اعضای بیت تهران 🆔 @sireh_agha