10.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «یکی بزنی» منتشر شد
♥️امام خامنه ای دشمن میداند اگر یکی بزند 10 تا میخورد😘
🔹به بهانه عملیات مقتدرانه ایران در مواجهه با دزدان آمریکایی
🔹یکی بزنی ده تا میخوری✌️😎😘
#کانالهمیشهبروز
#کانالجامعیکمربی
🌸یک مربی مرجع محتوایی مربیان ومبلغان سراسرکشور👇
@yekmorabbi
برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐آیین ولایتمداری
🎥 جوان عراقی خطاب
به امام خامنه ای (روحی فداه) :
اگر كشته شويم، سپس سوزانده شويم، خاكسترمان را بر باد دهند، باز زنده شويم و دوباره كشته شويم و اين كار را هزار بار با ما كنند، به خدا دست از تو بر نمىداریم ✊✊
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ - زندگی دلبرونه.mp3
1.72M
🎙 زندگی دلبرانه
⛔️ زندگی حقوقی ممنوع
🔴 حجت الاسلام #عالی
🆔 @khanevadeh_313
🔴 #به_مردان_اندرز_ندهید
💠مردان دوست دارند که #مشکلات را به تنهایی حل کنند.
💠 اگر مشکلی را #مخفی میکنند یعنی #مایل هستند به تنهایی موضوع را حل کنند و خود را برای حل آن #قادر میدانند.
💠 پس کتمان برخی مشکلات یا مسائل توسط آنها نشانه #بیاعتمادی به شما نیست.
💠 آنها در صورت لزوم با شما در میان میگذارند. وظیفه شما خانمها این است که بعد از مطلع شدن، مرد را #نصیحت نکنید و حتی احساس درونی او را #تایید نمایید. مثلا بگویید: من مطمئنم که قادر هستی این مشکل را حل کنی!
💠 با #روانشناسی یکدیگر و آگاهی از تفاوتهای روحی و شخصیتی یکدیگر، مانع ایجاد بگو مگو و #مشاجرات لفظی شویم!
🆔 @khanevadeh_313
ارتباط موفق_48.mp3
11.54M
🎙 #ارتباط_موفق ۴۸
💠 دروغگویی و فریبکاری در هر ارتباطی، قطع کنندهی ریسمان آن ارتباط است!
ـ چه در ارتباطات اجتماعی (مثل دغلکاری در کسب و کار)
ـ و چه در ارتباطات خانوادگی و دوستی (مثل خیانت در تمام ابعاد)
💠 نه تنها قدرت جذب انسان را کاهش داده و دامنهی ارتباطات فرد را دائماً تنگتر میکند؛
بلکه راه جذب برکات خداوند را مسدود میکند.✘
🔸 #استاد_شجاعی 🎤
🔸 #دکتر_رفیعی
🔸 #حجهالاسلام_قرائتی
🆔 @khanevadeh_313
#ساره
#قسمت_بیست_و_هفتم
نوبت به ما که رسید، دیدم در بشقابم نصف یک تخم مرغ است. گفتم: چرا اینقدر کم دادی به من دادی؟
-اشکال نداره، هیس. امشب را سر کن، فردا شب بهت شام بیشتری میدم.
کمی غرولند کردم و شروع کردم به خوردن؛ اما همین که به دخترعمویم نگاه می کردم، یاد آن مرد که سایه اش را پشتِ خانه لابه لا ی پرچین ها دیده بودیم، می افتادم.
با خودم فکر می کردم: این اگر دزد بود،چرا آمد خانه ما؟ می رفت خانه آقای شفیع زاده.
ما که چیزی نداریم تا از ما دزدی کند. داریم تخم مرغ می خوریم.
فکر کودکی ام به آن که او دزد باشد، قانع نمی شد. یکی دو شب بعد بابا آمد و گفت: آن شب این بچه ها که می گفتند کسی را دیدند، درست می گفتند.
ساواک دنبالمان بود. یکی دو تا از اعضای جلسه را گرفتند.
کب ننه تا این حرف را شنید، رساله آیت الله خویی را برداشت. عکس امام را هم که قاب کرده بودیم و روی دیوار اتاق بود، برداشت.
هر دو را گذاشت زیر چارقدش و رفت خانه ی مادر عروسش.
در باغچه خانه ی مادر زن عمو یک گودال کندند و کتاب وعکس را داخل آن گذاشتند و رویش خاک ریختند.
انقلاب که شد و هم جلسه ای های بابا آزاد شدند، رفتند و عکس و رساله را از زیر خاک درآوردند.
هنوز تب و تاب انقلاب به جز ما و چند خانواده دیگر را که در همسایگی مان بودند، درگیر نکرده بود.
حدود سال های پنجاه و سه و پنجاه و چهار مردم یک حرف هایی می شنیدند، اما این حرف ها آن قدر جدی نبود. تصور بر این بود که یک هیاهویی و حرفی است که چند نفر جوان ایجاد کرده اند و همین روزها تمام می شود.
#ساره
#قسمت_بیست_و_هشتم
من باید می رفتم اول راهنمایی و معصومه خواهرم برای دبیرستان ثبت نام می کرد؛
اما بابا گفت: دیگه بسه، مدرسه تعطیل. معصومه دیگه نباید بره. ساره هم تا سوم راهنمایی بخونه بسه.
مادر گفت: چرا؟
کب ننه گوش هایش را تیز کرده بود که بابا چه جوابی می دهد؛ گفت در این جلسه ما، اعضا جلسه دخترهایشان تا کلاس پنجم بیشتر درس نمی خوانند.
دخترها بزرگ شدند. مدرسه ها خوب نیستند. عفت رعایت نمی شه.
آن ها با این رفتار با دولت و شاه مخالفت می کردند.
مادر ساکت شد. کب ننه هم حرفی نزد.
ما بهت زده بودیم که چرا نرویم مدرسه؟ چرا درس نخوانیم؟
معصومه به مدرسه نرفت و من رفتم. معصومه یک سال از درس عقب ماند.
پدر می گفت: پسرها اشکال نداره مدرسه برند؛ دخترها نه.
برادرهایم بزرگ شده بودند؛ حالا آن ها هم مدرسه ابتدایی می رفتند.
دیگر علاوه بر کارهای خانه و بچه داری، رسیدن به درس آن ها هم افتاده به عهده من.
چون بزرگ تر از آن ها بودم. معصومه خیلی حوصله نداشت. من بیش تر پیگیر بودم.
گاهی دیکته کم می شدند. من هم کم نمی گذاشتم و با کتاب می زدم به سرشان که درس بخوانند.
پسر بودند و شیطنتشان بیشتر از ما دخترها بود.
گاه فرار می کردند و می رفتند.
در این یک سال روزی نبود که به مدرسه فکر نکنیم. تا این که عموی بزرگ ترم آمد خانه ی ما.
نزدیک های عید بود و سال تحصیلی آن سال هم در حال تمام شدن بود.
عمو خیلی به درس خواندن اهمیت می داد.
آن زمان یکی از پسرهایش(محمد) را فرستاده بود دانشگاه تبریز و مهندسی خوانده بود.
پسرعمو محمد خیلی پیگیر بود و به پدرم اصرار می کرد و از این که ما به مدرسه نمی رفتیم خیلی ناراحت بود و با بابا شروع کرد به بحث که چرا دختر ها را نمی فرستی مدرسه؟ بیا اسمشان را بنویس.
بالاخره به هر شکلی بود بابا را راضی کرد که اسم مرا در مدرسه راهنمایی بنویسد، اما معصومه هرچه گریه کرد، در دبیرستان اسمسش را ننوشت
🇮🇷یه روز کُشتیگیرامون تو کُشتی میزننشون
🇮🇷یه روز کِشتیگیرامون تو کِشتی :)))
💯ای بدبخت آمریکا...
#ایران_قوی
🔴 برو از پدر و مادرت بگیر!
🌺آیت الله حائری شیرازی:
پدر و مادر، واسطۀ روزی انسان در بچگی بودند. خدا این واسطه ها را سبک نمی کند! تا ابد اینها واسطه هستند.
💚 خدا می گوید من تاکنون از راه پدر و مادرت به تو روزی دادم و الآن آنها را سبک نمی کنم. حال که آنها از دنیا رفتند یا فرتوت هستند، باز هم واسطه رزق تو، آنها هستند.
♦️از این جهت در روایت داریم که
اگر کسی حاجتی دارد، برود سر قبر مادرش یا پدرش؛ دو رکعت نماز بخواند و حاجتش را بخواهد. خدا هم باز از همین کانال به او روزی می دهد.
🔷 چون قبلاً به مادر می داده تا به فرزند بدهد، حالا هم می گوید من به همان مادر می دهم، برو و از او بگیر.
🌟 رسم خدا این است. کسانی را که یک مدتی به آنها کار و مأموریت داده است و واسطه اش بوده اند، سنگینیشان را حفظ می کند. اینها نقش اولن...
@ale_yaasin