✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سیزدهم
💠 دیگر رمق از قدمهایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُستتر میشد و او میدید نگاهم دزدانه به طرف در میدود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد.
از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانهام را گرفت تا زمین نخورم.
بدن لختم را به سمت ساختمان میکشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح #سوریه را از یادش نمیبرد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید:
«البته ولید اینجا رو فقط بهخاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده #دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو میگیریم!»
💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس میکشیدم و او به اشکهایم شک کرده و میخواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد:
«از اینجا با یه خمپاره میشه #زینبیه رو زد! اونوقت قیافه #ایران و #حزب_الله دیدنیه!»
حالا می فهمیدم شبی که در #تهران به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی میکرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود.
💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و میدید شنیدن نام #زینبیه دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و #شیعه را به تمسخر گرفت:
«چرا راه دور بریم؟ شیعهها تو همین شهر سُنینشین داریا هم یه حرم دارن، اونو میکوبیم!»
نمیفهمیدم از کدام #حرم حرف میزند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمیشنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف میلرزید.
💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمیدانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه #داریا بهشت سعد و جهنم من شد.
تمام درها را به رویم قفل کرد، میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از #عشق کشید:
«نازنین من هر کاری میکنم برای مراقبت از تو میکنم! اینجا بهزودی #جنگ میشه، من نمیخوام تو این جنگ به تو صدمهای بخوره، پس به من اعتماد کن!»
💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و میدیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بیرحمانه دلم را میسوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشیگریاش شده بودم که میدانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت.
شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را میدیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت و من از غصه در این #غربت ذره ذره آب میشدم.
💠 اجازه نمیداد حتی با همراهیاش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه #کنیزش بودم که مرا تنها برای خود میطلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت میکردم دیوانهوار با هر چه به دستش میرسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم.
داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات میشد، سعد تا نیمهشب به خانه برنمیگشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجرهها میجنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میلههای مفتولی نمیشدم که دوباره در گرداب گریه فرو میرفتم.
💠 دلم دامن مادرم را میخواست، صبوری پدر و مهربانی بیمنت برادرم که همیشه حمایتم میکردند و خبر نداشتند زینبشان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت.
اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد:
«نازنین!»
با قدمهایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شبها تمایلی به همنشینیاش نداشتم که سرپا ایستادم و بیهیچ حرفی نگاهش کردم.
💠 موهای مشکیاش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت:
«باید از این خونه بریم!»
برای من که اسیرش بودم، چه فرقی میکرد در کدام زندان باشم که بیتفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد:
«البته تنها باید بری، من میرم #ترکیه!»...
#ادامه_دارد
✨با زدن انگشت بر روی لینک👇به ما بپیوندید
لینک بانوان فرهیخته فلارد
┄┅═✧❁•🍃🌻🍃•❁✧═┅┄ @banovan_farhikhte_felard
┄┅═✧❁•🍃🌻🍃•❁✧═┅┄
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهاردهم
💠 باورم نمیشد پس از شش ماه که لحظهای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و میدانستم #زندانبان دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید.
دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و میترسیدم مرا دست غریبهای بسپارد که به گریه افتادم.
از نگاه بیرحمش، پس از ماهها محبت میچکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد:
«نیروها تو استان ختای #ترکیه جمع شدن، منم باید برم، زود برمیگردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی میداد تا دلش آرام شود:
«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از #ارتش_آزاد حمایت میکنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به #سوریه حمله کنه!»
💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود که صدایم لرزید:
«تو برا چی میری؟»
در این مدت هربار سوالی میکردم، فریاد میکشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد:
«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدنشون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!»
💠 جریان #خون در رگهایم به لرزه افتاده و نمیدانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم:
«بذار برگردم #ایران!»
و فقط ترس از دست دادن من میتوانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد:
«فکر کردی میمیرم که میخوای بذاری بری؟»
معصومانه نگاهش میکردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد:
«ولید یه خونواده تو #داریا بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.»
💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت:
«این خانواده #وهابی هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.»
و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد:
«اگه میخوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابیهای افغانستانی!»
از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ #وحشت کرده بودم که با هقهق گریه به پایش افتادم:
«تورو خدا بذار من برگردم ایران!»
و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانهام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت:
«چرا نمیفهمی نمیخوام از دستت بدم؟»
💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را میسوزاند.
با ضجه التماسش میکردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمیکرد که همان شب مرا با خودش برد.
در انتهای کوچهای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش میکشید و حس میکردم به سمت #قبرم میروم که زیر روبنده زار میزدم و او ناامیدانه دلداریام میداد:
«خیلی طول نمیکشه، زود برمیگردم و دوباره میبرمت پیش خودم! اونموقع دیگه #سوریه آزاد شده و مبارزهمون نتیجه داده!»
💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوبارهام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم.
تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس میکردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید #فرار میکردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید.
💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد:
«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زندهات نمیذارن نازنین!»
روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و #خونِ پیشانیام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید:
«چرا با خودت این کارو میکنی نازنین؟»
با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمیدانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم:
«سعد بذار من برگردم #ایران...»
💠 روبنده را روی زخم پیشانیام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بیتوجه به التماسم نجوا کرد:
«اینو روش محکم نگه دار!»
و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید تا به در فلزی قهوهای رنگی رسیدیم.
او در زد و قلب من در قفسه سینه میلرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد.
با چشمان ریزش به صورت خیس و خونیام خیره ماند و سعد میخواست پای #فرارم را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد:
«تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
📌طرز تهیه مربای انار 😋😍☺️
✅مواد لازم:
آب انار سه پیمانه و نیم
دانه انار یک پیمانه
شکر سرخ سه پیمانه
✍️طرز تهیه:
اول انارها را دون میکنیم و 1عدد از انارها را که جدا دون میکنیم کنار میگذاریم سپس آب بقیه آنها را با چرخ گوشت یا آبمیوه گیری بگیرید تا سه پیمانه و نیم بشود سپس در قابلمه بزرگی آب انار را بریزید و شکر سرخ را اضافه کنید و قابلمه را روی اجاق بگذارید تا با حرارت متوسط به مدت 30 دقیقه بجوشد.
انار دون شده ای را که کنار گذاشته بودید را در قابلمه بریزید و 30 دقیقه دیگر نیز صبر کنید تا به غلظت مورد نظر برسد.
حضرت امام صادق صلوات الله علیه فرمود:میوه، صد و بیست گونه است و سرور و سید همه آنها، انار است.
📚بحارالانوار،ج66،ص165
🍏طب اسلامی طب برتر
@teb_vahyani_eslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای مد ظله العالی:
🔹البتّه بعضی از بزرگان ما هستند که اینها رأی آوردن و نیاوردنشان، هیچ مِساسی(خللی، لطمهای) به شخصیّت اینها پیدا نمیکند. بعضی هستند که مجلس خبرگان از حضور آنها بهرهمند میشود، نه آنها از حضور در مجلس خبرگان. امثال جناب آقای یزدی یا جناب آقای مصباح، کسانی هستند که وقتی در مجلس خبرگان حضور داشته باشند، مجلس وزانت بیشتری پیدا میکند. نبودن اینها در مجلس خبرگان، به اینها هیچگونه ضرری نمیزند. بله، برای مجلس خبرگان نبودن اینها خسارت است.
🔹شخصیّت برجستهی اشخاص به معنویّات آنها، به داشتههای معنوی آنها، به سرمایههای معنوی آنها است.
#غیرت_دینی
#انقلابی
مکتب انقلاب اسلامی
🆔 @maktabe_enghelab
•﷽•
❣الا اے آخرین آواےښڔمد
کُجایےمَہدے آݪ مُحمّد
بیا آقا هَمه چشم انتظارَند
گُل زهرا دِڱر طاقَت ندارند
خدایا با ظہور آیہ ے نور❣
بده شادے به دلہاے پُر از شور
دلَم مے میرَد با داغِ جدایے
❣بیایابن الحَسن آقا کُجایے
#شبتون_بخیرهمه_داروندارم
سلامتی و ظهور حضرت عشق صلوات
دو تا سوال رو اول صبح ببینیم 🎀🎀
🌹 اگه کسی بخواد روز قیامت در بالاترین جای بهشت قرار بگیره🎋 تنها راهی که داره اینه که 👈🏼 در دنیا خیییلی مبارزه با هوای نفس کنه.
❇️ و توی دنیا هم همیشه کسانی تونستن به بالاترین درجات معنوی برسند که "اهل مخالفت با هوای نفس" بودن وگرنه هواپرستی هییچ وقت کسی رو به جایی نمیرسونه.☺️
☢️ خب اگه کسی نیاز داشته باشه که مبارزه با نفس کنه خدا باید چطور این زمینه رو فراهم کنه؟
💥 با امتحان... 💥
✔️ در واقع اینکه خدا از ما امتحان میگیره به خاطر اینه که واقعاً ما رو آدم حساب کرده... واقعاً دوستمون داشته... واقعاً برامون ارزش قائل شده...
وگرنه میتونست سیستم رو طوری خلق کنه که اصلاً هیچ امتحانی در کار نباشه! دیگه اصلاً آفرینش انسان واقعاً بیهوده بود...😒
💕و چقدر خوبه پروردگار مهربان ما که به روشهای مختلف و به طور همیشگی برای ما انواع زمینههای خوشگل مبارزه با نفس رو فراهم میکنه. چقدر خوبه که خداوند با عظمت انقدر به ما اهمیت میده..😌❤️
خدایا ممنونتم...
4_5945042414853949608.mp3
2.45M
🎧 بی تو سخت است زندگی مولا😔
🎤 استاد معاونیان
▪️پیشنهاد دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
از خدا خواستن عزت است اگر ...
#داستان_های_اخلاقی
✍گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسیام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیام برخواستی!
📚📕 یک دقیقه مطالعه📕📚
✴️اهمیت زبان بدن در گفتگو
✅هنگام گفتگو از زبان بدنتان غافل نشوید.🤷♀💁♀🙅♀
✅ هنگامی که قصد دارید صمیمیت خود را نشان دهید ولی با دستهای جمع شده روی قفسه سینه نگاهش میکنید، 👩💼
👈 پیام عدم صمیمیت را مخابره میکنید.
✅ به ژستهای چهرهای، حالتهای بدنی و تن صدای خود دقت کنید.
👈 به کار گیری زبان بدن از جمله مهمترین مسائل در مهارتهای ارتباطی است که به بهبود روابط کمک میکند.
✅ این توانمندی مخصوص خانمها هست و دقیقا به یکی از تفاوت های بین خانمها و آقایان که در بحثهای قبلی مطرح شد مربوط است.
👈لطفاً به آقایان ایراد نگیرید
😎#زنگ_تفریح😎
زن باید وقتى آقاش ميگه لباسامو اتو كن...
بگه:
شلوار لى که اتو نميخواد 👖
پايين پيرهنتم كه ميره تو شلوار 👔
آستينو هم كه ميدی بالا 👚
جلوشم كه صافه👕
يقت هم كه بازه 🙃
پشتشم الان لم ميدی رو صندلی ماشين صاف ميشه ! 😂
بقيه هرچى مونده بده اتو کنم سايه سرم !!!😊😍😁
شاااااااااااااادبااااااااااشین
مواد لازم🔻
بیکینگ پودر 1 ق غ
وانیل 1 ق چ
ماست نصف لیوان
شیر نصف لیوان
آرد سفید 2 لیوان
روغن 1/2 لیوان
کره 50 گرم
شکر 1 لیوان
تخم مرغ 4 عدد
طرز تهیه🔻
1. تخم مرغ را با وانیل و شکر مخلوط کرده حداقل سه دقیقه با همزن بزنید سپس کره ، روغن ، ماست و شیر را اضافه و مجدد مخلوط کنید تا یکدست و نرم شود.
2. آرد و بیکینگ پودر 3 بار الک شده و طی سه مرحله به مخلوط تخم مرغی اضافه کنید و با لیسک یا قاشق آرام و یکنواخت مخلوط نمائید.
3. وقتی مایه کیک یکدست شد، به سه قسمت تقسیمش کنید.(بهتر است در سه ظرف یک شکل بریزید یک قسمت بیشتر باشد و یک قسمت کمتر و آن قسمت سوم مابین این دو)
4. رنگ ژله ای قرمز به قسمت بیشتر و رنگ ژله ای خوراکی سبز به قسمت کمتر بزنید مراقب باشید هیچ کدوم از 2 ظرف رو بیش از حد هم نزنید که پف کیک میخوابه.
5. کف تابه یا قابلمه ای به قطر 25 یا 30 سانت رو با روغن چرب کنید اوا مایه کیک سبز رو در وسط قالب بریزید، بعد سفید و در آخر قرمز.
6. سی الی چهل دقیقه با حرارت متوسط(حتما شعله پخش کن زیر ظرف باشه) و در ظرف دمکنی بزارید تا کیک خمیر نشه.
7. اصلا لازم نیست قالب رو تکون بدید یا تلاش کنید مایه کیک رو پخش کنید چون خودش به صورت اتوماتیک پهن میشه و قالب رو پر میکنه. مقدار کیک نباید از 3/4 (سه چهارم) قالب بیشتر باشد. من از ظرف قطر 30 سانت استفاده کردم.
8. 20 دقیقه اول به هیچ وجه درشو باز نکنید.
9. بعد از 30 دقیقه با خلال دندون وسط کیک بزنید. اگه خلال دندون تمیز بیرون بیاد یعنی کیک پخته.
10. تا وقتی گرم هست با شکلات اشکی تزیین کنید که لوازم قنادی ها دارن البته من خودم تو خونه شکلات تخته ای ذوب شده رو با قیف یکبار مصرف روی کاغذ روغنی به شکل اشک ریختم بعد از سفت شدن از کاغذ جدا کردم
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚 حکم شرعی تنبیه فرزند☝️
-------------------------
🔺فقط #بالینک به #اشتراک بگذارید👇
╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮
http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53
╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯
╲\ ╭``┓
╭``🌺``╯
┗``╯ \╲
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚 حکم شرعی #تلفظ_غلط در نماز☝️
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🔺فقط #بالینک به #اشتراک بگذارید👇
╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮
http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53
╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯
╲\ ╭``┓
╭``🌺``╯
┗``╯ \╲
🥀🥀🥀🥀
📜📜📜📜
🔹سؤال: 👇👇
➖ در خانه فکر می کنم همه چیز #نجس است یا مثلا #حمام می روم یک غسل را چند بار انجام می دهم اما باز فکر می کنم غسل ام صحیح نیست و درهنگام #شستن لباس فکر می کنم تمیز نمی شوند. الان دیگر مریض شده ام . من را راهنمایی کنید و راهی به من نشان دهید.
🔹 پاسخ اجمالی: 👇👇
➖ شما دچار بیماری وسواس شده اید و همه مراجع معتقدند، افراد #وسواسی باید به حدی که دیگران به پاک شدن یقین پیدا می کنند اکتفا کنند حتی اگر خود به پاک شدن #یقین پیدا نکنند. یعنی اگر فرد وسواسی با نیم دقیقه شستن لباس زیر شیر آب یقین به پاک شدن نمی کند چون فرد عادی به این مقدار اکتفا می کند و آن را پاک می داند . جسم نجس فرد وسواسی نیز با همین مقدار شستن پاک می گردد و نیاز به تکرار شستن و دقت بیشتر نیست.(۱)
همچنین امام خمینی ره می فرمایند: وسواسی نباید به شک خود #اعتنا کند و اگر اعتنا کند کار حرامی مرتکب شده است.(۲)
از سوی دیگر بعضی از کارهایی که وسواس ها خود را ملزم به رعایت آن می دانند به حرام می انجامد؛ معصیت های بزرگی مثل اسراف، وهن دین ، قطع رحم و قطع ارتباط با دیگران و متهم کردن آنان به فسق.
🔹 چند نکته:👌
✔️ ۱. #وسواس از القائات #شیطانی است و تشدید پذیر است و باید سریعا درمان گردد.
✔️ ۲. از لحاظ شرعي هر چيزي كه قبلا پاك بوده، تا يقين به نجاست آن نداشته باشيم، پاك است و نبايد آن را نجس فرض كرد، زيرا مخالف شريعت است.
✔️ ۳. به خدا توكل كنيد و از او استعانت بجوييد تا هر چه زودتر بر مشكل وسواس فايق آييد.
✔️ ۴. (لا اله الاالله) و ( لاحول و لا قوة الا با الله) اذکاری هستند که با تکرار آنها انشاءالله وسواستان خاتمه می یابد.
#وسواس
#حکم_وسواسی
____________
📚 منبع: 👇👇
۱. توضیح المسائل (المحشى) [همراه با رساله های دیگر مراجع]، ج1، ص: 134، موسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، قم، چاپ هشتم، 1424 ه.ق .
۲. استفتائات امام خمینی، گرفته شده از سایت درگاه پاسخگویی به مسائل دینیwww.porsojoo.com/fa/node/71741
___________________
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🔺فقط #بالینک به #اشتراک بگذارید👇
╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮
http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53
╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯
╲\ ╭``┓
╭``🌺``╯
┗``╯ \╲