❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
⌚️ زمان برای مردها به سرعت میرود ولی برای زنها خیلی کند جلو میرود.
👌 دقیقاً مثل این است که مردی برای یک کاری میرود بیرون پنج شش ساعت بعد برمیگردد
👈برای خانمش این چند ساعت خیلی طول کشیده
👌ولی برای مرد انگار فقط چند دقیقه طول کشیده است!!!
👈 کلمهی (تازه) برای آقایان از چند دقیقه تا چند سال قبل، مورد استفاده قرار میگیرد:
🔸مثال:
مگه تازه فرش نخریدیم؟ (۵سال قبل)
مگه تازه مامانت اینجا نبود؟ (۳ماه قبل)
مگه تازگیا باهم نرفتیم بیرون؟ (۶هفته قبل)
👈 توصیف کلمهی(زیاد) برای آقایان از یک چیزِ زیاد تا چیزهای خیلی کم متغیر است.
🔸مثال:
چرا گله میکنی من که وقتی بیرون یا سرکارم خیلی بهت زنگ میزنم (حداکثر ۱ بار در روز)
👌 این #تفاوت بین زن و مرد ممکن است باعث سوءتفاهم و ناراحتی بین زن و شوهر شود.
✍پس تفاوتهای یکدیگر را بشناسیم!
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#تلنگر
✍انسان دو نوع معلم دارد :
🔰 آموزگار و روزگار🔰
👌هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی
🔻 دومی با تلخی به تو می آموزد.
⏪ اولی به قیمت جانش
✅ دومی به قیمت جانت.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
❤️معلم باغبان باغ عشق است❤
معلم قافله سالار عشق است❤
همه كار معلم كار عشق است❤
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
@hamsardarry 💕💕💕
#باقالا_قاتق
250 گرم باقالی
30 گرم شیوید تازه
سیر 2 حبه
زردچوبه و نمک به مقدار لازم
آب دو پیمانه
تخم مرغ یک عدد
ابتدا باقالیهارو شسته و پوست میکنم و بعد داخل قابلمه با روغن کم تفت میدهیم و بعد به آن شیوید تازه و خرد شده را با زردچوبه اضافه میکنیم و تف میدهیم بعد از 2 دقیقه تف دادن سیرهارو ریز کرده و اضافه میکنیم و هم زده و آب را اضافه میکنیم و در قابلمه را گزاشته و بعد از 20 دقیقه یک عدد تخم مرغ را به آن اضافه میکنیم و هم نمیزنیم و در قابلمه رو میزاریم و ده دقیقه بعد باقالا قاتق ما جا افتاده وآماده است.
با پلو زعفرونی یا شیوید پلو سرو کنین.
خوشمزههه بدون دخالت دست🤩
1 فنجان چایخوری شیر ولرم
1 فنجان چایخوری آب ولرم
1 ق غ شکر
1 بسته پودر خمیر فوری
نصف فنجان چایخوری روغن
1 عدد سفیده ی تخم مرغ
1 ق غ ماست
1 ق چ نمک
4 الی 4 و نیم لیوان آرد شیرینی پزی الک شده
برای رومال:
1 عدد زرده ی تخم مرغ
مقداری روغن
کنجد
شیر ولرم، آب ولرم ، شکر وپودر خمیر فوری رو داخل کیسه زیپ دار بریزین و زیپ رو ببندین و مخلوط کنین، سپس زیپ رو باز کنین و روغن و سفیده ی تخم مرغ و ماست رو اضافه و دوباره زیپ رو ببندید و مخلوط کنین و بعد نمک و آرد الک شده رو ریخته ( آرد رو به تدریج اضافه کنین) و بعد زیپ رو ببندین و ده دقیقه ورز بدین یکساعت در جای گرم استراحت بدین، سپس داخل سطحی که آرد پاشی کردین بدون دخالت دست بریزین و بالیسک حسابی ورز بدین تا حباب خمیر گرفته شه و داخل سینی فر بذارین و با لیسک پهن کنین و یک لیوان وسط آن قرار و فشار بدین تا شکل بگیره و مطابق فیلم اطرافشو برش بزنین و 30 دقیقه با پارچه روش رو بپوشانید و در جای گرم استراحت بدین سپس زرده تخم مرغ و روغن رومال کنید و سیاه دانه و کنجد بپاشید و در فر 180 درجه از قبل گرم شده بپزید تا قهوه ای مایل به طلایی شه (حدود یک ربع الی بیست دقیقه)پس از بیرون اومدن از فر ،5 دقیقه آنرا با پارچه بپوشانید
بستنی سنتی
علاوه بر دستور نکات هم اینجاست .
می بینم که چه قدر بستنی درست کردن توی خونه طرفدار داره😊 .
شما چند تا نکته رو رعایت کنید خیلی بستنی عالی دارید که مو با بیرونی ها نمی زنه👌 .
برای 3 نفر
شیر پر چرب نیم لیتر (حدودا 2 لیوان)
شکر 150 گرم (حدودا 3/4 لیوان)
ثعلب 2 گرم (حدودا 1 ق چ) ( در لوازم قنادی ها و عطاری ها موجود هست)
گلاب 2 ق غ
زعفران 1 ق غ
خامه 50 گرم (در صورت تمایل)
پسته به میزان لازم در صورت تمایل
نکات : ثعلب برای کشدار شدن و بسته شدن بستنی لازم هستش . لطفا میزان رو دقیق بریزید کمتر بریزید بستنی بسته نمیشه . بیشتر بریزید بستنی یخ می زنه و یخی میشه .
لطفا میزان شکر رو تغییر ندید شیرینیش کافیه . کم و زیاد کردن شکر باعث بسته نشدن بستنی میشه .
ثعلب و شکر رو مخلوط کردم . شیر رو داخل طرفی ریختم و روی حرارت قرار دادم تا بجوشه وقتی شروع به جوشیدن کرد، مخلوط ثعلب و شکر رو به تدریج اضافه کردم و هم زدم . کمی روی حرارت بمونه تا کمی غلیظ بشه .
از حرارت برداشتم و گلاب و زعفران رو اضافه کردم . کمی که توی محیط خنک شد گذاشتم فریزر . زمانی که دیدید بستنی شروع کرد از اطراف به بسته شدن مجدد از فریزر بردارید و با قاشق چوبی از اطراف به مرکز بیارید .
این تایم اصلا دقیق نمیشه گفت به خنک کنندگی یخچال ها مربوطه . برای من یک ساعت برای هر کسی ممکنه فرق می کنه .
دوباره فریزر قرار دادم و این عمل رو تا 5 بار تکرار کردم تا زمانی که بسته بشه . هر 45 تا 60 دقیقه یکبار بیرون آوردم جا به جا می کردم با قاشق و باز فریزر .
خامه صبحانه رو کمی با چنگال زدم روی یه کیسه فریزر پهن کردم و گذاشتم فریزر تا یخ بزنه و بعد خرد کردم .
نوبت اخر که بستنی رو بیرون آوردم خامه خرد شده و کمی پسته اضافه کردم و دیگه گذاشتم فریزر تا 3 الی 4 ساعت .
حدودا تایم از صبح تا شب می خواد حدودا بین 8 تا 10 ساعت . این تایم خیلی تقریبیه و باز تاکید می کنم که به فریزرتون مربوطه .
وقتی بستنی بست داخل ظرف ریختم و آماده سرو جای همگی سبز .
@Ebrahimhadi-چشماتو ببند.mp3
13.5M
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و یکم
🍰مجید در راه برگشت، برایم شیر و کیک گرفت تا روزهام را باز کنم و من از شدت تب و گلو درد اشتهایی به خوردن نداشتم و آنقدر اصرار کرد تا بلاخره مقداری شیر نوشیدم.
👌میدانستم خودش هم افطار نکرده و دیگر توانی برایم نمانده بود تا وقتی به خانه رسیدیم، برایش غذایی تدارک ببینم و خبر نداشتم مامان خدیجه به هوای بیماریام، خوراک خوش طعمی تهیه کرده است که هنوز وارد اتاق نشده و روی تختم دراز نکشیده بودم که برایمان شام آورد.
🍜 در یک سینی، دو بشقاب شیر برنج و مقداری نان و خرما آورده بود و اجازه نداد مجید کمکش کند که خودش سفره انداخت و با مهربانی رو به من کرد:
☝🏻مادرجون! وقت نبود برات سوپ درست کنم. حالا این شیر برنج رو بخور، گلوت نرم شه... و با حالتی مادرانه رو به مجید کرد:
❓چی شد پسرم؟ دکتر چی گفت؟
🏻 و مجید هنوز نگران حالم بود که نگاهی به صورتم کرد و رو به مامان خدیجه پاسخ داد:
- گفت سرما خورده، خدا رو شکر آنفولانزا نیس! یه آمپول زدن، یه سری هم دارو داد.
👤مامان خدیجه به صحبت های مجید با دقت گوش میکرد تا ببیند باید چه تجویزی برایم بکند، سپس با لحنی لبریز محبت نصیحتم کرد:
- مادرجون! خوب استراحت کن تا انشاءالله زودتر خوب شی! فکر نکنم فردا هم بتونی روزه بگیری.
🏻که مجید با قاطعیت تأکید کرد:
💊 نه حاج خانم! دکتر هم گفت باید آنتیبیوتیکها رو سرِ ساعت بخوره. فردا نمیتونه روزه بگیره.
🚪مامان خدیجه چند توصیه دیگر هم کرد و بعد به خانه خودشان رفت تا من و مجید راحت باشیم.
🍜 مجید بشقاب شیر برنج را برداشت و کنارم لب تخت نشست تا خودش غذایم را بدهد، ولی تبم کمی فروکش کرده بود که بشقاب را از دستش گرفتم و از اینهمه مهربانیاش قدردانی کردم:
🛌 ممنونم مجید! خودم میخورم!
👁 و میدیدم رنگ از صورتش پریده که با دلواپسی عاشقانهای ادامه دادم:
🏻خودتم بخور! ضعف کردی!
🍜 خم شد و همچنانکه بشقاب دیگر شیر برنج را از روی سفره بر میداشت، با مهربانی بینظیری پاسخ داد:
🏻الهه جان! من ضعف کردم، ولی نه از گشنگی! من از این حال و روز تو ضعف کردم!
🏻از شیرین زبانیاش لذت بردم و رمقی برایم نمانده بود تا پاسخش را بدهم که تنها به رویش خندیدم.
🍜 هنوز تمام بدنم درد میکرد، آبریزش بینیام بند نیامده بود و به امید اندکی بهبودی مشغول خوردن دستپخت خوش عطر و طعم مامان خدیجه شدم که همه مزه خوبش نه به خاطر هنر آشپزی که از سرانگشتان مادرانهاش سرچشمه میگرفت.
🛏 همانطور که روی تخت نشسته و تکیهام را به دیوار داده بودم، هر قاشق از شیربرنج را با تحمل گلو درد شدید فرو میدادم که نگاهم به ساعت افتاد.
🕘 چیزی به ساعت نه شب نمانده و مراسم تا ساعتی دیگر آغاز میشد که بشقاب را روی تخت گذاشتم و با ترسی کودکانه رو به مجید کردم:
🏻مجید! یه ساعت دیگه مراسم شروع میشه، من هنوز نماز هم نخوندم!
🏻و مجید مصمم بود تا امشب مانع رفتن من به مسجد شود که با قاطعیت پاسخ داد:
✋🏻الهه جان! تو که امشب نمیتونی بری مسجد! همین چند قدم تا حیاط هم به زور اومدی! حالا چجوری میخوای تا مسجد بیای و چند ساعت اونجا بشینی؟!!!
🏻از تصور اینکه امشب نتوانم به مسجد بروم و از مراسم احیاء جا بمانم، آنچنان رنگ از صورتم پرید که مجید محو چشمانم شد و من زیر لب زمزمه کردم:
- مجید! آسید احمد میگفت امشب خیلی مهمه! اگه امشب نتونم بیام...
🏻و حسرت از دست دادن احیاء امشب طوری به سینهام چنگ زد که صدایم در گلو خفه شد.