پشت همه داستانهای ما
#مادرها هستند چون آنها
همانجایی هستند که ما
آغاز شدهایم....
هیچ قهرمانی بزرگتر از مادر نیست
مخصوصا اگر #مادر_شهید باشد...
سلام خدا بر مادران صبور سرزمینم...
#مادر_شهید_محمد_عمویی_
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹من قدرت حضرت زهرا را
من قدرت او را محبت مادری او را
در هور دیدم..
در کانال ماهی دیدم.
در وسط میدان مین دیدم..
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔تو نیامدی و ما را هنوز
در غم نبودت گذاشتی.💔
#سردار_دلم_
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️تو خود مالک اشتر ما بودی ما رو بی یاور نگذارسردار..
تو خود سپر همه ما بودی ما روبیسپر نگذار سردار..
تو خود بالو پر همه بودی ما بدون بال و پر نگذار سردار..
از آن حال و هوای آسمانیت ما
زمینها رو بیخبر نگذار سردار..
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ماجرای انگشتری که لحظه شهادت، در دست شهید علی وردی بود
🔹سید هادی حسینی دوست شهید آرمان علی وردی: معترضین اغتشاشگر نیستند و باید صدایشان شنیده شود، اغتشاشگران کسانی هستند که آرمان علی وردی را اینگونه شهید میکنند، چاقو به صورتش میکشند و پلیس را میکشند.
🔹ضرباتی که به او زدند آنقدر شدید بوده که حتی انگشتر دستش هم خرد شده است.
#لبیک_یا_خامنه_ای
@mahman11
M-Shojaei-www.Ziaossalehin.ir-Kargahe-khishtandari-J19.mp3
16.82M
🌷🌿🌷
🌿🌷
🌷
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۹
✦ تمام سعادت بشر، درگروی زیستن زیر سایهی نمایندهی تامّ خداوند، و متخصص معصوم وعده داده شدهی اوست!
⚠️ بدون امام زمان"عج" دنیا شبیه دانشگاهیست که استاد ندارد!
✘ بزرگترین بیتقوایی، بیتوجهی به غیبت امام زمان"عج"، و رفع موانع ظهور اوست!
#تغذیه_معنوی
#دولت_کریمه
#ما_و_امام_زمان علیهالسلام
🌷🌿🌷
شغل شریف خانم ها
🌷شماخانم ها یک شغل بسیار شریف دارید.
❤️
🌷شغل تربیت فرزند، که این
از همه شغلها بالاتر است.
❤️
🌷 یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شــما بهتر اســت از همه عالَم.
❤️
🌷اگر یک انســان شــما تربیت کنید، برای شــما به قدری شرافت دارد کــه مــن نمــی توانــم بیــان کنــم.
❤️
🌷پس شــما یــک شــغلتان ایــن اســت کــه
بچه هــای خــوب تربیــت کنیــد.
❤️
(صحیفــه امــام، ج ٨، ص: ٩٠-در جمــع
بانــوان فرهنگــی و معلــم- ٢١ خــرداد ١٣٥٨)
#جایگاه_زن
🍂🍃🍂🍃🍂
#یک_آیه_یک_تدبر
تسلیم خواست خدا باش و
به ریسمان الهی تکیه کن
که پاره نشدنی است...
📖 سوره لقمان، آیه ۲۲
دامن مادر
🌿دامــن مادرهــا دامنــی اســت کــه «انســان» از آن بایــد
درســت بشــود.
🌸
🍃
🌿یعنــی اول مرتبــه تربیــت، تربیــت بچــه اســت در دامــن مــادر؛
🌸
🍃
🌿بــرای
اینکه علاقه بچه به مادر بیشتر از همه علایق هست و هیچ علاقه ای بالاتر از علاقه
مادری و فرزندی نیســت.
🌸
🍃
🌿بچه ها از مادر بهتر [مســائل ] را اخذ میکنند.
🌸
🍃
🌿 آنقدری که
تحت تأثیر مادر هستند، تحت تأثیر پدر نیستند، تحت تأثیر از معلم نیستند، تحت
تأثیــر اســتاد نیســتند.
🌸
🍃
(صحیفــه امــام، ج ٨، ص: ٩٠-در جمــع
بانــوان فرهنگــی و معلــم- ٢١ خــرداد ١٣٥٨)
#جایگاه_زن
🍂🍃🍂🍃🍂
تنها_میان_داعش
#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام، اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود
و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم!
اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم،
امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود:
«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست!
دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است!
۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن،
دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد:
«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد!
حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت:
«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم!
اگه مقاومت کنیم یا پیروز می شیم یا #شهید می شیم!
اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر می شه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره!
حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت.
دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند:
«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.»
و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد:
«من تفنگ شکاری دارم، میارم!»
و جوانی صدا بلند کرد:
«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد:
«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.»
صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود:
«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی!
قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
#تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابوسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود.
احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم.
در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند.
زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند.
بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند،
فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند.
با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد.
در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود.
به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد:
«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد:
«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد:
«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!»
و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد.
با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد:
«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!»
صدای نحس #عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند.
همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥جدیدترین تصاویر از حمله بیرحمانه به شهید بسیجی روح الله عجمیان در کرج
❌حاوی تصاویر دلخراشمیگفتن با اسب بر بدن امام حسین تازیدن باورش برا خیلیا سخت بود
بای ذنب قتلت
به کدامین گناه
الا لعنة الله علي القوم الظالمين 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویر بازداشت و اعترافات قاتلین بسیجی شهید سید روح الله عجمیان به همراه اولین تصاویر از صحنه جنایت
🔹 متهمان: بعد از آنکه عده ای به دنبالش دویدند با سنگ و چاقو زدیم ، صحنه جان دادنش هم دیدیم ولی پشیمانیم .....
🔞 این تصاویر برای کودکان و افراد دارای بیماری قلبی و افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمی شود
#پایان_مماشات
-------------------------
@antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_گرافیک
⁉️چرا نباید بعضی از ایرانیان به این رسانه ها اعتماد کنند؟
⁉️مگه رسانه های اونوری چی میگن که خیلی از اینوریا مخالفن؟؟؟
⁉️چرا واقع بین نیستیم؟؟؟👍
✅ من هم #یک_مخالفم لطفا کاملا کلیپ رو نگاه کنید...😊
👇👇👇
کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات
┏⊰✾✾⊱━━━─»»»━━┓
🆔 @mobahesegroup
┗━━─»»»━━━⊰✾✾⊱┛
📸 کشورهایی که آمریکا آزاد کرد!
🔺 طی چند روز گذشته «بایدن» اعلام کرد که ایران را آزاد میکند.
🔹 از همین رو نگاهی به فعالیتهای آمریکا در کشورهای دیگر به بهانه آزادی داشتیم.
🆔 @Masaf
🌸#سیره_شهدا
📿به نماز اول وقت بسیار پایبند بودند، همیشه درقبال غیبت کردن حتی در موارد بسیارکوچک وناچیز مقابله می کردند،اهل دروغ نبود وازاين کار بیزار بودند، به زیارت عاشورا انس بسیار داشتند واینکار ازایشان ترک نمیشد، اعتقاد ویژه اےبه امر به معروف ونهی از منکر داشتند وباجدیت بسیار اینکار را دنبال میکردند و عمل میکردند.
💐از بی حجابی وبی عفتی بسیار رنج میبردند واز کم کاری وسهل انگاری مسولین دراین مسئله خون دلها خوردند. درصحبت نهایت ادب واحترام را رعایت میکردند،کم صحبت بودند بیشتر اهل عمل بودند.درکار فرهنگی بسیار سخت کوش بودند ودراین راه اهتمام فراوانی داشتند وتوانستند تاثیر بسیاری بر روحیه جوانان شهر وفضای شهری بگذارند.ایشان ازروحیه جهادی بسیار بالایی برخوردار بودند وعلاقه به خدمت به مردم محروم درمناطق دور افتاده داشتند که دفعات زیادی درگرمای طاقت فرسای سیستان و بلوچستان در تابستان و ماه مبارک رمضان به آن مناطق سفر کرده و به مردمان آن دیار خدمات ارزنده ای ارایه داشتند.
🌷#بسیجی_مدافع_حرم
#شهید_علی_جمشیدی🕊
🎊#تولدت_مبارڪ_مردآسمانی🎂
🌹کانال سروش شهدای مدافعان حرم🕊
🆔 http://splus.ir/kanalshodayemodafeanharram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چشم انتظاری همسر ...!
⭕️ #استاد_عالی
🆔 @khanevadeh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کارشناس صهیونیست:
📍میخواهید به ایران حمله و تاسیسات هستهای آن را نابود کنید؟ مگر خاخام یوسف نگفته بود هیچگاه به امپراتوری ایران حمله نکنید؟/اگر با افراد پیاده دویده اید و شما را درمانده کردهاند، چگونه میخواهید با اسبها مسابقه دهید؟
#عبری
🆔 @Kavoshmedia
50.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ #ویژه
🎥 #ببینید| «آرمان ایران»؛ مستندی کوتاه از قهرمانی بزرگ
🔺 روایت #ثریا از شهیدی که زیر شکنجه داعشی های وطنی مظلومانه ایستاد و با شجاعتش قهرمان یک ملت شد
#شهید_آرمان_علیوردی
@sorayatv
آدرس ما در شبکه های اجتماعی ایتا و روبیکا👇
«طسوج، خیابانِ انقلاب🇮🇷»
@T_enghelab
*شما فروختید ما خریدیم!!*
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم اصالتاً عرب ولی بیحجاب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خانم باحجاب خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت:
«ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این حجابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت ، نگاهی به صندوقدار کرد…
روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:
«من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم… شما دینتون را فروختید و ما خریدیم.»
🤔 چکار کنم رابطه ام با فرزندم خوب بشه؟
👈 جواب این سوال را از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بشنوید:
⭕️ در روایات ما زیاد سفارش شده به فرزندان که به پدر و مادرشون نیکی کنند. ما فکر می کنیم این دستور فقط تکلیفی برای فرزندانه، ولی کمتر به این توجه می کنیم که رفتار ما والدین چقدر موثره روی این که بچه ها اهل بر و نیکی بار بیان.
✅ تو این روایت زیبا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، 4 راهکار برای اینکه رابطه بچه ها با والدین خوب بشه و اهل نیکی به اونا بشن آموزش می دن که دو تاشو توضیح میدم:
🔸 عنْ يُونُسَ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ قَالَ قُلْتُ كَيْفَ يُعِينُهُ عَلَى بِرِّهِ قَالَ يَقْبَلُ مَيْسُورَهُ وَ يَتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ وَ لاَ يُرْهِقُهُ وَ لاَ يَخْرَقُ بِهِ.
🔹خداوند رحمت كند كسى را كه فرزندش را بر نيكى كردن به خود يارى نمايد. يونس گويد: گفتم: انسان چگونه فرزندش را بر نيكى كردن به خويش يارى كند؟ فرمود: عمل اندكى را كه در توان اوست بپذيرد و از عملى كه بر او سخت است درگذرد، بر او بیش از توانش تحمیل نکند و با او تندی و بداخلاقى ننمايد.
1️⃣ يقْبَلُ مَيْسُورَهُ: کاری که در توانشه و راحت میتونه انجامش بده را ازش بپذیر. یعنی تو درس خوندن، تو نظم، تو شلوغ نکردن، تو نماز خوندن و حجاب گرفتن و تو همه توقعاتمون از بچه ها ببینیم تا چه حد انجامش برای بچه ساده و آسونه، همون مقدارو با روی باز بپذیریم و تشویق کنیم.✅
2️⃣ يتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ: از کاری که انجامش براش سخته چشم پوشی کنه. گاهی توقعاتمون برآورده نمیشه، قبل از این که با فرزندمون تندی کنیم ببینم چیزی که توقع داریم، انجامش راحته یا سخت. توقع یه جا نشستن از کودک سه ساله، توقع سر و صدا نکردن، توقع به چیزی دست نزدن، توقع حجاب چادر از دختر 7 ساله و خیلی توقعات دیگه ما انجامش برای بچه ها سخته، تو این موارد اگه انجام نداد سخت گیری نکنیم، چشم پوشی کنیم.✅
👈 اگه همین دو تکنیک را حواسمون باشه رعایت کنیم خیلی از چالش هایی که الان با بچه هامون داریم حل و فصل می شه و رابطه هامون خوب میشه. 🌹