eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 نمونه هایی از زنان سرافراز در حادثه کربلا وعاشورا 🔻دسته اول: زنانی که زمینه ساز بودند ◼️ ماریه بنت سعدعلیها السلام تشکیل دهنده پایگاه فرهنگی ◼️طوعه؛علیها السلام میزبان سفیر امام در کوفه ◼️دلهم؛علیها السلام زمینه‌ساز سعادت همسر خود 🔻دسته دوم: حاضران در میدان مبارزه ◼️حضرت زینب سلام الله علیها طلائیه داران بانوان ◼️ام وهب؛علیها السلام مادری از جنس مقاومت ◼️همسر وهب؛علیها السلام نوعروسی شجاع 🔻دسته سوم: زنان در اسارت ◼️فاطمه بنت الحسین علیهاالسلام تبیینی از جنس هنر ◼️ام‌کلثوم؛علیها السلام هم‌قدم با زینب کبری علیهاالسلام ◼️همسر خولی علیها السلام ؛ افشای جنایت همسر 🔻دسته چهارم: نقش آفرینان بعد از اسارت ◼️فاطمه بنت الحسین علیها السلام هنر استفاده از ذوق و قریحه ◼️ام‌البنین؛ علیها السلام جهاد تبیین با محرک‌های عاطفی ◼️رباب؛علیها السلام مادری داغ‌دار ◼️ام‌سلمه علیها السلام بانویی در اثبات حقانیت نوه رسول الله صلی الله علیه واله متن کامل: hawzahnews.com/xcnrP ┄┅┅┅⚫️ جوان بصیر ⚫️┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌📌 " حر خراسان " معروف به " مَندلی طلا " آبروی پدر را برگرداند 🔹️ محمدعلیِ پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به "مندلی‌طلا" معروف بود. 🔸 مندلی‌طلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد. 🔸 وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایه‌ای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند. 🔸 بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: "خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی". 🔹️ بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: "از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. " 🔸 موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. 🔸 بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به ابا عبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم". 🔸 اهالی روستا می‌گویند: " مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا به‌خاطر سابقه خرابش، ثبت‌نامش نکرد". 🔸 از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبت‌نامش نکردند. 🔹️ دوست مندلی‌طلا که از بسیجیان روستای زُشک می‌باشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد. 🔸 وی می‌گوید: "مندلی‌طلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من بیست و هفت روز دیگه شهید می‌شم و بدنم بیست روز تو بیابون می‌مونه. 🔸 وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه". 🔹️ دقیقا چهل و هفت روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند. 🔸 مردم روستا می‌گویند: "با این‌که پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطر زدی؟" 🔹️ می‌گوید: " مندلی من زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. 🔹 من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد". 🔹️ تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این شهید شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی می‌دهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدت‌ها این بو را حس می‌کردند. 🔸 تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢ 🔸 تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تونه ؟ بابا ول کنید چیه به یه تار مو گیر دادید؟ بهترین جوابی که تا حالا شنیدم😎 👈استاد ماندگاری 🖤به رسانه بصیرتی اخلاقی کاشانی ها بپیوندید ودرجهاد تبیین مشارکت کنید: @msfkashan آیدی مدیرکانال: @sml1345
🌷🌷قسمت سوم🌷🌷 تومصطفاست باد خبر را به گوش مادر بزرگ و پدر بزرگم رساند.آن ها که خانه شان چند کوچه آن طرف تر بود ،خود را رساندند درمانگاه و درمیان اشک و ناله و آه،پیشانی ام بخیه خورد. چندسال بعد که پدر از جبهه آمد به دلایل شغلی منتقل شد تهران. آمدند خیابان آزادی،خیابان استاد معین.اما من نیامدم،ماندم خانه مادربزرگ که صدایش میکردم عزیز. پیرزنی دوست داشتنی باصورتی گرد،قد متوسط و کمی تپل که من و سجاد،نوه های اولش بودیم و عزیزدردانه. مادربزرگ آن قدر دوستم داشت و دوستش داشتم که وقتی خانواده ام به تهران کوچ کردند،پیش او ماندم.خانه اش کوچک بود و جمع و جور،اما پر از صفا و صمیمیت .شب ها کنارش میخوابیدم و بوی حنای موهایش را به سینه میکشیدم.دست هایم را حلقه میکردم دور گردنش تا برایم قصه بگوید:قصه چهل گیس،ماه پیشونی،ملک خورشید و ملک جمشید. تا پیش دبستانی پیش او بودم.هرروز صبح زود برای نماز بیدار میشد. از لانه مرغ ها تخم مرغ برمیداشت،آب پز میکرد و همراه نانی که خودش پخته بود،لقمه پیچ میکرد و با مشتی نخودچی و کشمش یا چهارمغز،در کیسه ای می بست و کیسه را در کیفم میگذاشت و راهی ام میکرد. ظهر که زنگ میخورد می آمد دنبالم،از سرایدار تحویلم میگرفت و به قهوه خانه پدربزرگ میبرد.داخل قهوه خانه میز و صندلی های چوبی سبز رنگ بود و رادیوی چهار موج قدیمی که همیشه خدا روشن بود و پدربزرگ در آنجا چای،کباب ،لوبیا،زیتون پرورده و ماست چکیده میفروخت. بعد که میخواستم بروم کلاس اول دبستان,مرا به تهران آوردند. اسباب بازی هایم را همان جا گذاشتم،مخصوصا عروسکم،خانم گلی،را تا هروقت برگشتم بتوانم با آن ها بازی کنم. سال اولی که به مدرسه رفتم،مدرسه ام در خیابان دامپزشکی بود.ما مستأجر بودیم. تهران را دوست نداشتم . دلم هوای شمال و آن باران های ریز ریز را داشت ، همان هوایی که عطر مادر بزرگ را داشت .صدای دریا در گوشم بود و هوس گوش ماهی هایی را داشتم که وقتی به گوش می چسباندی ، صدای دریا را می‌شنیدی . بابا خانه را عوض کرد و رفتیم خیابان هاشمی . چهار سال آنجا ماندیم. باز هم من و سجاد هوای شمال را داشتیم .تا پایان دبستان ، هنوز امتحان های ثلث سوم تمام نشده میرفتیم مخابرات و به عزیز خبر می‌دادیم که بیشتر از یکی دو امتحانمان نمانده و بابابزرگ را راهی کند .بابابزرگ می آمد،یکی دوشب می ماند ،بعد من و سجاد را برمیداشت و با خودش میبرد شمال. ادامه دارد...✅🌹
🌷🌷قسمت چهارم🌷🌷 باز خانه مادربزرگ بود و مرغ و خروس و اردک و تخم مرغ دو زرده و نان های دوبار تنور و بازی با غاز ها و اردک ها وخواندن کتاب و نشستن کنار درگاهیِ پنجره و تماشای بارانی که گرده افشانی میکرد و عطری غریب به سینه مان میپاشید. ((خونه ی مادر بزرگه،هزار تا قصه داره!)) خانه ای که فوقش هفتاد متر بود و حیاطش به زور دوازده متر،اما برای ما باغ بهشت بود.تابی فلزی گوشه حیاط بود که وقتی سوارش میشدیم،ما را با خود تا دل ابرها می برد. بازی ما بچه ها،هفت سنگ و قایم با شک و گرگم به هوا بود . عصرها زن ها روی ایوان خانه ها می نشستند و بساط چای به پا میکردند. مادربزرگ هم گاه خانه ی یکی از آنها میرفت یا دعوتشان میکردکه بیایند. در این دورهمی های زنانه روی چراغ خوراک پزی،شیرینی گوش فیل و خاتون پنجره و نان نخودچی میپختند. خانه مادربزرگ همیشه از تمیزی برق میزد.این تمیزی از او به مادرم هم ارث رسیده و حالا من هم سعی میکنم این مورثه را حفظ کنم.مادربزرگ برای نماز صبح که بلند میشد دیگر نمیخوابید. حیاط را آب و جارو میکرد،سفره صبحانه را می انداخت و با چای ونان و پنیر خانگی و گردو و حلوا ارده مغز دار،از همه پذیرایی میکرد.بعد موهایم را آب و شانه میزد.انگار با بافتنشان آرام و قرار میگرفت.این عادتش بود. مادر بزرگ سفره باز بود و مهربان. روزی نبود که خانه کوچکش رنگ مهمان را نبیند . شاید هم برای اخلاق و رفتار پدربزرگ بود. هر که از روستا برای کار و خرید می آمد،خانه سید ابراهیم ایستگاه استراحتش میشد. پدربزرگ اهل شعر و شاعری هم بود و مادربزرگ هم دل و دماغ شنیدن داشت. بعد ها هم که تو اورا شناختی،بابابزرگم را میگویم،مریدش شدی .میرفتی شمال تا از او برنج بخری و برای فروش بیاوری تهران.به قول خودت شده بود مرادت . چقدر از رفتار و کردارش تعریف میکردی! از اینکه چطور کباب چنجه درست میکند،چطور گوشت هارا در اناردان میخوابانَد،چقدر ضرب المثل بلد است و دکانش چه دود و دمی دارد! آن قدر مریدش شدی که بعدها اسم جهادی ات را گذاشتی سید ابراهیم. اولین بار که از زبانت شنیدم وقتی بود که از سوریه آمده بودی. گفتم:((توکه اسم بابابزرگ من رو روی خودت گذاشتی،حداقل فامیلی اش رو هم میگذاشتی!چرا گذاشتی سید ابراهیم احمدی؟ خب میگذاشتی سید ابراهیم نبوی!)) خندیدی،از همان خنده های معصومانه ای که حالم را خوب میکرد:((مارو بگو که گفتیم زنمون رو خوشحال کردیم.باشه،رفتم اونجا فامیلی ام رو عوض میکنم و میذارم نبوی تا خوشحال تر بشی.)) ادامه دارد...✅🌹
🌷🌷قسمت پنجم🌷🌷 میگویند کسانی که درحال احتضارند،همه زندگیشان به سرعت برق و باد از جلوی چشمانشان میگذرد.من آمده ام تا از دیدار تو جان بگیرم،اما به همان سرعت،گذشته از جلوی چشمانم میگذرد. بیان این همه خاطره باعث نشده آن گُل آفتاب روی صورتت جا به جا شود.پس این دلیلی است بر سرعت عبور همه این یاداوری ها در حافظه ای که بعد از رفتن تو کمی گیج میزند. سال ۱۳۷۴ بود که از تهران رفتیم کهنز ،شهرکی نزدیک شهریار و شدیم یکی از ساکنان آنجا. کم کم در همین شهرک قد کشیدم. آن روزها دو کانکس در محله مان زیر نور آفتاب برق میزد :یکی ۲۴ متری و دیگری ۳۶ متری. این دو کانکس چسبیده به هم بود و حسینیه ای را تشکیل میداد. یکی از این کانکس هارا داده بودند به خواهر ها و شده بود پایگاه و یکی را هم داده بودند به برادر ها. یک کانکس دیگر هم بود که شده بود آشپزخانه. آن روزها من هم پایم باز شده بود به پایگاه خواهران،اما چون سنم کم بود اجازه نمیدادند عضو بسیج شوم. من و دوستم زهرا هم وقتی دیدیم عضومان نمیکنند،شدیم مسئول خرید پایگاه. مثلا اگر شیرینی میخواستند ،چون کهنز شیرینی فروشی نداشت،باهم میرفتیم شهریار،شیرینی میخریدیم و می آمدیم. از کهنز تا شهریار پنج شش کیلومتر راه بود که یا با آژانس می رفتیم یا با سواری، ایام فاطمیه هم می رفتیم داخل گروه سرود و در سوگ خانم فاطمـه زهرا سه مرثیه و سرود می خواندیم. پانزده ساله که شدم فعالیتم بیشتر شد. حالا دیگر مسئول پایگاه خواهران حاضر شده بود مسئولیت های جدی تری به من بدهد. سال اول دبیرستان بودم که با یکی از فرماندهان بسیج، خانمی که همسر شهید بود، به جنوب کشور رفتیم، فکر کن آقامصطفی! رفته بودم جاهایی را می دیدم که پدرم سال ها آنجاها جنگیده بود و مجروح شده بود، اما برای ما جز مهربانی سوغاتی از جبهه نیاورده بود. همان جا عشقم به شهدا، به همه آنهایی که به دنبال مهتاب می دویدند و خودشان می شدند ماه، بیشتر شد. فکر کن شـب کـه بـه چشم انداز نگاه می کردی، اگر خـوب نگاه می کردی، می دیدی چقدر ماه شب چهارده روی زمین است! وقتی برگشتم انگار چند سال بزرگ تر شده بودم. بالاخره این یک گل آفتاب از وسط ابروانت رفت و اخم تو باز شد.. روی سنگ سرد جابه جا می شوم و با دور تندتری گذشته را مرور می کنم... ادامه دارد ...✅🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۹۳ سوره انعام 💥 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَآ أَنْزَلَ اللَّهُ ۗ وَ لَوْ تَرَىٰٓ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَآئِكَةُ بَاسِطُوٓ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوٓا أَنْفُسَكُمُ ۖ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ ترجمه: و چه كسی ستمكارتر از كسی است كه به خدا دروغ می‌ بندد، یا می‌ گوید: به من وحی شده؛ در حالی كه چیزی به او وحی نشده است، و نیز كسی كه بگوید: من به زودی مانند آنچه خدا نازل كرده نازل می ‌كنم؟! و اگر ببینی زمانی را که ستمگران در سختی ‌های مرگ‌ قرار گرفته و فرشتگان دست ‌های خود را گشوده و فرمان جان دادن را می دهند، امروز به سبب سخنانی كه به ناحقّ درباره خدا می ‌گفتید و از پذیرفتن آیات او تكبّر می ‌كردید، به عذاب‌ خواركننده‌ ای مجازات می‌ شوید. 🌷 : دروغ 🌷 : وحی شده 🌷 : جمع غمر - پوشانیدن، منظور از غمرات موت، سختی هایی است که انسان را احاطه می کند. 🌷 : مرگ 🌷 : دست های خود را گشوده 🌷 : ذلت و خواری 🔴 : اين آيه همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است و در مورد شخصى به نام «عبد اللّه بن سعد» كه از كاتبان بود و سپس خيانت كرد و پس از آن ادّعا كرد كه من مى ‌توانم همانند آيات قرآن بياورم. جمعى از مفسّران نيز گفته ‌اند كه آيه يا قسمتى از آن درباره «مسيلمه كذّاب» كه از مدّعيان دروغين نبوّت بود نازل گرديده است. در هر حال آيه همانند ساير آيات كه در شرايط خاصّى نازل شده, مضمون و محتواى آن كلّى و عمومى است و همه مدّعيان نبوّت و مانند آنها را شامل مى ‌شود. در اين آيه سخن از گناهكارانی است كه ادّعاى نزول وحى آسمانى بر خود مى ‌كنند، در حالى كه دروغ مى‌ گويند. در حقيقت به از اين گونه افراد در این آیه اشاره شده است. 1⃣ : «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً؛ و چه کسی ستمکارتر از کسی است که به خدا دروغ می بندد» منظور کسانی هستند که آیه ای را تحریف و سخنی از سخنان خدا را تغییر می دهند. 2⃣ : آنهایی هستند كه ادّعاى نبوّت و وحى مى‌ كنند، در حالى &كه نه پيامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است که قرآن می فرماید: «أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ؛ یا می گوید: به من وحی شده؛ در حالی که چیزی به او وحی نشده است» 3⃣ : آنهایی كه به عنوان انكار نبوّت پيامبر اسلام «صلّى اللّه عليه و آله» مى‌گويند ما هم مى‌توانيم همانند اين آيات نازل كنيم در حالى كه دروغ مى‌گويند و كمترين قدرتى بر اين كار ندارند که قرآن می فرماید: «وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللّهُ؛ و کسی که بگوید: من به زودی مانند آنچه خدا نازل کرده نازل می کنم» همه اين ها ستمگرند و كسى ستمكارتر از آنها نيست؛ هم خود گمراهند و هم ديگران را به گمراهى مى ‌كشانند، چه ظلمى از اين بالاتر است. سپس مجازات دردناک اين گونه افراد را خطاب به چنين بيان مى ‌كند: «وَ لَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ؛ و اگر ببینی زمانی را که ستمگران در سختی های مرگ قرار گرفته و فرشتگان دست های خود را گشوده و فرمان جان دادن می دهند» در اين حال فرشتگان عذاب به آنها مى ‌گويند: «الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ؛ امروز به خاطر نسبت های ناروا که به خداوند می دادید و از آیات او سرپیچی می کردید، به عذاب خوارکننده کیفر داده خواهید شد» 🔹 پيام های آیه ۹۳ سوره انعام 🔹 ✅ افترا به ظلم فرهنگى است و ادّعاى رهبرى از سوى نااهلان، بزرگ‏ترین ظلم است. ✅ دشمن حقّ، یا حقّ را پایین مى‏ آورد، یا خود را بالا مى‏ برد. ابتدا مى‏ گوید: افسانه است، اگر موفّق نشد، مى‏ گوید: من هم مى‏ توانم مثل قرآن حرف‏ هاى جالب بزنم. ✅ مدّعیان نا اهل و دروغین مناصب دینى، بد جان مى‏ دهند. ✅ كیفرهاى اخروى از لحظه‏ ى مرگ شروع مى‏ شود. ✅ روح از جسم او مستقلّ است. ✅ كیفر توهین به #‏وحى و‌ ، عذاب خواركننده است. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نزاریم هیاهو های زندگی،، دلبستگی های زندگی ،، مشغله های زندگی ، غافلمون کنه ...👌 🎙 https://eitaa.com/joinchat/1023672783Cfb018f74dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف حماسه حضرت زینب سلام الله علیها در کمتر از ٣٠ ثانیه توسط حاج مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️علت شرکت در امام حسین‌علیه‌السلام چیست؟ ⁉️آیا فقط حاجتهای مادی و دنیوی بخواهیم؟ ⁉️فقط عقدۀ دل خالی کنیم؟ ⁉️فقط ازگناه پاک بشویم؟ ♻️نه! اینها که در جای خود هست. ☀️امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام عِنْدَهُ، فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ [عَیْنَیْهِ‏] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّهِ؛ ☀️کسى که یادى از حضرت حسین‌بن‌على‌علیه‌السلام نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگسی اشک خارج شود، اجر او بر خدا است و حق‌تعالی به کمتر از براى او راضى نیست. ⚡️دقت کنید اینها هست اما اولِ راه است، پاک می‌شوم که به حرم‌سرای الهی و اولیای خدا راهم بدهند، نه اینکه پاک می‌شوم دوباره گناه کنم. ⁉️آیا انسان حمام می‌رود که برود داخل خاک‌روبه؟! ⁉️یا پاک می‌شود که برود نزدِ محبوب؟ برود نزدِ فاطمۀ‌زهرا سلام‌الله‌علیها که سلام بکند و جواب سلام بشنود یا برود حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها سلام کند و جواب بشنود! ⚡️می‌فرماید ما شما را دوست داریم شما خودتان پیش ما نمی‌آیید. گر گدا کاهل بود / تقصیر صاحبخانه چیست؟ هر روز ما را می‌کنند،(حیّ علی الفلاح) بیا به سوی رستگاری،(حی علی خیرالعمل) بیا به سوی بهترین عمل). ⁉️چرا از نماز لذت نمی‌بریم؟ ⁉️چرا اینقدر عجله می‌کنیم؟ ⁉️چراحواسمان پرت می‌شود؟ ⁉️علتش چیه؟ 🔻هفت ساعت، هشت ساعت یا بیشتر با غیرِخدا هستیم، وسوسه، خیالات،حبّ دنیا، تشریفات، همه و همه جمع شده، حالا می‌خواهم در عرضِ چند دقیقه همۀ آنها را پاک کنم!! و بگویم(ایاک نعبد وایاک نستعین)! فقط تو را می‌پرستم و فقط از تو کمک می‌خواهم! ♻️(فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً اِلى عَفْوِكَ وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ) . ♻️یک دری را باز کردی و اسمش را گذاشتی و فرمودی: "تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا" گنهکاران بیایید، هرچه گناه کردی بیا اما خالص توبه بکن، پشیمانی باید همراه نیتِ واقعی باشد، همراه باشد، اینها حق‌الله دارد، حق‌الناس دارد، باید حلالیت بطلبم، با حلالیت طلبیدن چه می‌شود؟ به کجا می‌رسیم؟ ⁉️مگر فضه خادم, چه کسی بود که مائده برایش نازل می‌شد؟ غیر از اینکه توکل بر خدا کرد؟ ⁉️مگر ابوذر چه کرد که شیرِدرنده شبانی می‌کند و گوسفندانش را حفظ می‌کند؟ غیر از اینکه توکل بر خدا کرد؟ ⁉️مگر حضرت معصومه چه کارکرده که به این مقام رسیده که زیارتش ثواب بهشت را دارد؟ غیر از اینکه توکل بر خدا کرد؟ ⚡️(استغفرالله ربی واتوب الیه؛/ (وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌؛ نازعات/40)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 برخی کارها تنوع خوبی برای ایجاد علاقه و جدید در قلب همسر است. 💠 گاهی سر سفره بگیرید و به همسرتان بگویید: این لقمه‌ی و عشق است لقمه‌ای مخصوص همسر . 💠 یا بگویید امروز دلم میخواد بهت باشم. پس بیا داخل یک بشقاب بخوریم. 💠 مهم این است که گاهی از تکراریهای زندگی خارج شوید تا جدید از همسرتان ببرید. 🆔 @khanevadeh_313
✅ سوال: چرا بهاییان نجس هستند؟ به چه علت باید آنها را نجس بدانیم؟! ✅ پاسخ: ۱_در آیین شیطانی بهائیت لواط برای فاعل شرعا حلال، و برای مفعول تمرین تواضع و مستحب است! ٢- ازدواج با خواهر و مادر و خاله و عمه جایز است! ٣- زنا ودزدیدن دختر مورد پسند قبل از ازدواج جایز و نشانه علاقه و جنم مرد است! ۴- شرب خمر و استعمال تریاک و حشیش جایز است! ۵- حجاب حرام و نشانه بردگی است! ۶- محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم(نگین) انبیا بوده و نه آخرین آنها، پس پیامبرانی بعد از او آمده اند! ٧- امام زمان علیه السلام فردی به نام بهاءالله بوده و ظهور کرده اند و شهید شده اند! ٨- تمام احکام قرآن باطل شده و آقای بهاءالله کتابی جدید به اسم بیان نازل کرده! ▪️تاریخچه: فردی معتاد به حشیش به اسم حسین علی نوری (بانام مستعار بهاءالله) با تحریک انگلیس، در ابتدا ادعا کرد نائب امام زمان علیه السلام است، سپس گفت من امام زمان هستم و قبلا تقیه کرده بودم، و بعد گفت پیامبری با دین و کتاب جدید هستم؛ در نهایت هم مدعی شد که خداست! درحال حاضر مقدس ترین مکان بهاییان و مقر فرماندهی آنها به اسم بیت العدل در اسرائیل است. ▪️بهاییان در دوران پهلوی: تمام پست های کلیدی ایران قبل از انقلاب به دست این فرقه بود، و به نوعی شاه نوکر حلقه به گوش آنها بود، پس ازین جهت بدترین ضربه از انقلاب اسلامی را بهاییان خوردند، چون دستشان از منابع کشور کوتاه شد. ▪️اقدامات بر علیه انقلاب: 1-ترویج بی بند وباری از سنین کم با تاسیس مهد کودک. 2-پیاده روی الزامی زیباترین دختران بهایی با بدترین حجاب ممکن در خیابان ها و مراسمات و محافل مذهبی، برای ترویج و عادی سازی بیحجابی. 3-تأسیس شبکه من و تو برای القای حس عقب ماندگی به شیعیان ایران. 4-همکاری گسترده با بی بی سی برای سم پاشی و شایعه پراکنی. 5-شرکت گسترده در کودتای ٨٨ طبق دستورات رژیم اسرائیل. 6-پهن دام برای جوانان با برگزاری پارتی های مختلط با توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی. 7-نفوذ در دستگاهای دولتی برای جاسوسی و خرابکاری و خیانت... 8-تاسیس ارتش ٨۰۰۰ نفریِ سایبریِ فارسی زبانان اسرائیل! 9-ترویج فساد اخلاقی مثل همجنس بازی و تشویق جوانان به زنا در فضای مجازی با تأسیس کانال های مبتذل اخلاقی و منحرف سیاسی، مثل به سوی دموکراسی درتلگرام. 10-فعالیت گسترده اقتصادی، با تأسیس عینک فروشی، ساعت فروشی و بوتیک های لوکس در شهرهای بزرگ. 11_ حلال اعلام کردن تمام محرمات اسلامی؛ یعنی آنچه در اسلام حرام است در این آیین حلال است. 12_رسالت اصلی آیین پلید بهائیت مبارزه و نابودی اسلامِ شیعی اعلام شده است. یعنی بهائی ها بغیر از اسلام با هیچ دین دیگری سر ستیز ندارند.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۹۴ سوره انعام 💥وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَآءَ ظُهُورِكُمْ ۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمْ شُفَعَآءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَآءُ ۚ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ : و قطعا همان‌ گونه كه شما را نخستین بار آفریدیم، اكنون هم تنها به نزد ما آمدید، و آنچه را در دنیا به شما داده بودیم پشت سر گذاشتید و همه را از دست دادید، و شفیعانتان را كه شریک می ‌پنداشتید، همراه شما نمی‌ بینیم، یقیناً پیوندهای شما بریده، و آنچه را شریكان خدا گمان می ‌كردید از دستتان رفته و گم شده است. 🌷 : پیش ما آمدید 🌷 : تک و تنها 🌷 : دفعه 🌷 : به شما داده بودیم 🌷 : پشت 🌷 : نمی بینیم‌ 🌷 : شفیعانتان 🌷 : می پنداشتید 🌷 : پیوندهای میان شما بریده 🌷 : گمراه شده است 🌷 : گمان می کردید 🔴 : این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در مکه نازل شده است. يكى از مشركان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزّى» (دو بت بزرگ و معروف) در قيامت از من شفاعت خواهند كرد، آيه نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت. در آيه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در اين آيه گفتارى كه به هنگام مرگ يا به هنگام ورود در صحنه به آنها مى‌ گويد، منعكس شده است. در آغاز مى‌ فرمايد: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ: و قطعا همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم، اکنون هم تنها به نزد ما آمدید» یعنی تک و تنها و دست خالی آمدید «وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ؛ و آنچه‌ را در دنیا به شما داده بودیم پشت سر گذاشتید و همه را از دست دادید» همچنين بت هايى كه آنها را شفيع خود مى ‌پنداشتيد، و شريک در تعيين سرنوشت خود تصوّر مى‌كرديد هيچ كدام را با شما نمى‌بينيم «وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاء؛ و شفیعانتان را که شریک می پنداشتید ، همراه شما نمی بینیم» بت هایی را که خود می پنداشتند و شریک در تعیین سرنوشت خود تصور می کردند هیچ کدام نه در هنگام مرگ نه قیامت با آنها نخواهند بود. سپس می فرماید: «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُم وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؛ یقینا پیوندهای شما بریده و آنچه را شریکان خدا گمان می کردید از دستتان رفته و گم شده است» مشركان و بت ‌پرستان روى سه چيز تكيّه داشتند: «قبيله و عشيره» كه به آن وابسته بودند، و «اموال و ثرو تهايى» كه براى خود گرد آورده بودند، و «بتهايى» كه آنها را شريک در تعيين سرنوشت انسان و شفيع در پيشگاه او مى ‌پنداشتند، در هر يک از سه جمله آيه، به يكى از اين سه موضوع اشاره شده كه چگونه به هنگام ، همه آنها با انسان وداع مى ‌گويند، و او را تک و تنها به خود وا مى‌ گذارند. در آن روز به طور كلّى تمام پيوندها و علایق مادّى و همه تكيّه گاه ها و معبودهاى خيالى و ساختگى از او جدا مى ‌شود، او مى‌‌ ماند و اعمالش، و به تعبير گم مى ‌شوند، يعنى آن چنان حقير و پست و ناشناس خواهند بود كه به چشم نمى‌ آيند. 🔹 پيام های آیه ۹۴ سوره انعام 🔹 ✅ در ، مشرک، تنهاست. ✅ ، جسمانى است. ✅ گمان‏ هاى بى‏ پایه، اساس بسیارى از گمراهى‏ هاست. ✅ تکیه گاه های مشرکان در هنگام مرگ و قیامت هیچ سودی برای آنها ندارند. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری