فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃امام خمینی:
🍂با تکرار این اشتباه نگذارید
کشور به فنا برود🍂
احکام وضوروز10رمضان.m4a
4.02M
🌱بسم الله الرحمن الرحیم
🍃احکام ماه مبارک رمضان🍃
❓پيش از اذان صبح بيدار شدم، فكر مى كردم براى غسل حيض وقت دارم، وسط غسل فهميدم مقدارى از غسلم با اذان صبح همراه شده، حكم روزه ام چيست؟
🔹 روزه شما صحيح است.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
❓خانمى در ماه رمضان قبل از اذان صبح از خون حيض پاك شده است؛ ولى به آب دسترسى ندارد، وظيفه اش چيست؟
🔸اگر تا پيش از اذان صبح به آب دسترسى ندارد، تيمّم بدل از غسل كند و وضو بگيرد روزه او صحيح است. بعد از اذان در صورت دسترسى به آب، براى نماز صبح غسل كند و وضو بگيرد. در غير اين صورت، با همان تيمم و وضو نماز صبح خود را بخواند.
توضيح المسائل مراجع، م ۷۲۶ و خامنه اى، اجوبة الاستفتائات، س ۲۰۲ و ۲۰۴
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
❓در ماه رمضان بعد از اذان صبح از حيض پاك شدم؛ آيا روزه آن روز بر من واجب است؟
🔹خير، روزه آن روز بر شما واجب نيست.
توضيح المسائل مراجع، م ۱۶۴۰
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
❓در ماه رمضان پيش از اذان صبح از خون حيض پاك شدم. اگر بخواهم غسل كنم، وقت براى خوردن سحرى باقى نمى ماند؛ تكليفم چيست؟
🔸اگر مى توانيد بدون خوردن سحرى روزه بگيريد، بايد غسل كنيد و اگر بدون آن نمى توانيد روزه بگيريد و خوف ضرر داريد، سحرى بخوريد و پيش از اذان تيمم كنيد.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#احکام
#روزه
#رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝« اهمیت سواد رسانه ای در مقابله با فتنه ها »
🎬#کلیپ_مهدوی
👤 استاد #رائفی_پور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
هی گنه کردم و هی جار زدم یار بیا
من ندانم چه شود عاقبت کار.....بیا
خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم
خواندمت خسته ام ای یار بیا...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
🏴🏴🏴
🕯گرفتہ حال دلم در هواے مادرِ زهرا
▪️دو دیدهام شده باران براے مادر زهرا
🕯هرآنچہ دختر پاڪ و هرآنچہ مادر خوب اسٺ
▪️فداےمادر زینب فداےمادر زهرا
#حضرت_خدیجه (سلام الله علیها) در عصر جاهلیت كه استدلال و منطق جایگاهی نداشت، با اندیشه های باطل مقابله و برای #تغییر_فرهنگ مردم به سمت #عقلانیت_و_فضیلت تلاش كرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند در ماه مبارک رمضان
هر شب ۳ بار خودش میگوید..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان خاستگاری حضرت خدیجه (س) از حضرت رسول اکرم (ص)
♦️راز بلندمرتبگی حضرت #خدیجه مظلومه
👈به راستی چگونه می شود که از میان #همسران رسول خدا ص #خدیجه س آنقدر عالی مقام شود که پیامبر خدا ص او را در کنار حضرات #فاطمه و #آسیه و #مریم، #چهارمین_زن_برتر بهشتی همیشه تاریخ قرار دهد(الخصال، ج1، ص: 206)؟
👈وقتی در دهمین روز #رمضان المبارک(سالروز وفات ایشان) دهمین جزء قرآن را می خوانیم پاسخ سؤال خود را روشن مییابیم:
◀️«الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُون؛(توبه/20) كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند»
✅آری! حضرت خدیجه که #انتظار_ظهور پیامبر جدید را میکشید و همیشه از ورقة بن نوفل و دیگر علماء جویای نشانههای نبوت میشد (بحارالانوار، ج16، ص52)
✅#اولین کسی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد(شرح الأخبار ، ج3، ص: 21)
✅و با رسولش #هجرت کرد و به شعب ابی طالب رفت
✅و در راه خدا #جهاد نمود با مالش و تمام اموالی که می گویند هشتاد هزار بار شتر بود را در اختیار حضرت محمد ص گذاشت
✅و با نفسش #جهاد نمود و در #دهم _رمضان در شعب ابی طالب به سوی بهشت مخصوص پروردگار پرکشید...
◀️چه کسی غیر او مادر فاطمه س و یازده امام- و بلکه دوازده امام- است
◀️خدیجه، #مادر_مؤمنین است
اما این قدر در جامعه شیعه، به او بیاعتنایی میشود⁉️
👈راست گفته اند که:«جناب خدیجه سلاماللهعلیها حقیقتاً #مظلوم است»(نائب الامام خامنه ای 20/2/95)
استاد #ملایی
💔
قسمـت ما بـنـما در رمـضـان یـا الـلّـه
دم افـطار، حـرم و صـحـن ابـاعـبدالـلّـه
#ماه_مبارک_رمضان
#نان_رمضان
تخم مرغ 1 عدد
پودر خمیر مایه 5 گرم (1 ق م)
آب ولرم 60 گرم (1/4 لیوان)
شکر 50 گرم (2 تا 3 ق غ)
روغن مایع 60 گرم (1/4 لیوان)
ماست 60 گرم( 1/4 لیوان)
نمک 1/4 ق چ
بهبود دهنده 1 ق چ( قابل حذف)
آرد سفید یا آرد نان فانتزی تقریبا300 تا 350 گرم (حدودا 2 لیوان یک کم بیشتر)
برای به عمل آوردن خمیرمایه ، داخل آب ولرم یک ق م شکر ریختم و بعد خمیر مایه رو اضافه کردم در ظرف رو قرار دادم تا ده دقیقه به عمل بیاد.
توی ظرف دیگه تخم مرغ و مابقی شکر و روغن مایع و ماست و نمک رو اضافه کردم . خمیر مایع به عمل اومده رو هم ریختم . (بهبود دهنده هم اگر ندارید قابل حذفه ، بهبود دهنده در افزایش کیفیت نان عالیه)
آرد الک شده رو کم کم ریختم . اول با قاشق مخلوط کردم و بلد از دست کمک گرفتم. میزان آرد تقریبی هست . خمیر رو ده دقیقه خوب ورز دادم . حواستون باشه آرد زیاد نریزید که نونتون رو سفت می کنه . داخل خمیر چنگ نزنید خمیر رو ورز بدید و چسبندگی رو با ورز بگیرید .
خمیر رو داخل ظرفی که کمی چرب کردم قرار دادم و روش رو خوب پوشوندم محیط نسبتا گرم یک تا دو ساعت قرار دادم تا حجم خمیر بیشتر بشه . بعد پف خمیر رو با ورز دادن گرفتم . دو قسمت کردم یک قسمت رو بیشتر از قسمت دیگه است . داخل ظرفی کفش کاغذ روغنی انداختم و دیواره هاش رو چرب کردم . خمیر بیشتر رو داخل ظرف قرار دادم و پهن کردم .( اگر قالب گرد دارید به قطر 20 تا 22 سانت خوبه) از خمیر دیگه به هر طرح و شکل که دوست دارید طرح بدید و روش بزارید . من به این صورت طرح گل و کناره ها برگ (تقریبا ☺️😁) در آوردم .
دوباره روی ظرف یک پارچه تمیز کشیدم و 25 دقیقه استراحت دوم قرار دادم .
فر هم از یک ربع قبل روشن کردم .
برای رومال از مخلوط زرده تخم مرغ و زعفران و خیلی کم روعن مایع استفاده کردم و رومال زدم .
داخل فر 190 درجه حدودا 25 تا 30 دقیقه قرار دادم . ظرف حاوی اب هم از ابتدا که فر رو روشن کردم قرار دادم تا مرطوب بشه و برای لطافت نون هاخوبه .
بعد اگر دوست داشتید می تونید روی نون کمی عسل رقیق شده هم بزنید.
می تونید هر نوع مغزی هم روی نون بزارید . این رو هم بگم داخل خود خمیر هم هر نوع مغزی و هر چی دوست داشته باشید می تونید قرار بدید
دعای# روز_یازدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
🤲 "اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین؛
🤲خدایا دوست گردان بمن در این روز نیكى را و نـاپسند بدار در این روز فسق و نافرمانى را و حرام كن بر من در آن خشم و سوزندگى را
به یاریت اى دادرس داد خواهان".
┄┅═✧❁•🌺•❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#پادکست_تصویری
🌙#ماه_مبارک_رمضان
☆هر #سحر_یک قصه_یک #آیه☆
#قصه_بندگی
این قصه : ( غذای حَلال )
📚#کتاب هرآیه یک قصه،جلد ۲
✍سیدحمید موسوی گرمارودی
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈
احکام رو 11 رمضان.m4a
4.06M
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و پنجاه و یکم
🛏 همچنان روی تخت چمباته زده و به انتظار بازگشت مجید، سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم.
🍽 از بعد نهار رفته بود تا شاید بتواند از کسی به اندازه پول پیش خانه قرض کند و این پول هم مقدار کمی نبود که هر کسی به سادگی زیر بار پرداختش برود.
🏻هنوز یک هفته از عمل جراحیاش نگذشته و به سختی قدم از قدم بر میداشت، ولی نمیتوانست ماندن در این اتاق را هم تحمل کند که هر روز از صبح تا غروب در خیابانها پرسه میزد، بلکه دری به رویمان گشوده شود.
💴 به روی خودش نمیآورد که چند میلیون پولش هنوز دست پدر مانده و همین پول میتواند فرشته نجات زندگیمان باشد و شاید نمیخواست به روی من بیاورد که باز شرمنده رفتار ظالمانه پدرم شوم.
🏻به ابراهیم و محمد فکر میکردم و میدانستم که اگر از حال خواهرشان باخبر شوند، حتماً دستی به یاریام بلند میکنند و خبری از کمکهایشان نمیشد که یقین داشتم عبدالله حرفی به گوششان نرسانده است.
🚪دیگر از هوای گرم و گرفته اتاق کلافه شده بودم که با بشقاب کوچکی خودم را باد میزدم تا قدری نفسم جا بیاید.
⏳حالا یک ساعتی میشد که برق هم رفته و اتاق در تاریکی دلگیری فرو رفته بود و دیگر صدای آزار دهنده کولر گازی هم نمیآمد تا لااقل دلم به خنکای اندکش خوش شود. کولر گازی طوری در پنجره قرار گرفته بود که دورتا دورش یک نوار باریک خالی مانده و تنها روشنایی اتاق، نوری بود که از همین درز کوچک به دورن میتابید.
💡برق اضطراری مسافرخانه را هم گاهی وصل میکردند و همین که نسیم کم رمقی از کولر گازی بلند میشد، به نظرم صاحب مسافرخانه حیف پولش میآمد که بلافاصله برق اضطراری را هم قطع میکرد تا باز از گرما نفسم در سینه حبس شود.
🌃 حالا این فضای تنگ و تاریک با یک زندان انفرادی تفاوتی نمیکرد که نمیدانستم چند شب دیگر باید تحملش کنم و کابوس وحشتناک من و مجید هم همین بود که پیش از آنکه پولی به دستمان برسد تا خانهای اجاره کنیم، همین پولمان هم به پایان برسد و حتی نتوانیم کرایه همین زندان انفرادی را هم بپردازیم.
🏻یکی دو بار با مجید در مورد کمک خواستن از اقوام حرف زده و هیچ کدام راضی به این کار نبودیم.
🏻من که از اقوام خودم خجالت میکشیدم که شاید هنوز از قطع ارتباط من با خانوادهام بیخبر بودند و اگر دست نیاز به سمت شان دراز میکردم، میفهمیدند توسط پدر و برادران خودم طرد شدهام و بعید میدانستم با این وضعیت دیگر برایم قدمی بردارند.
👌🏻مجید هم دلش نمیخواست دست به دامن اقوامش در تهران شود که بیش از او من شرمم میآمد که آنها بفهمند خانوادهام با من و مجید چه کردهاند.
🏻در این چند روز چند بار تصمیم گرفته بودم که با ابراهیم و محمد تماس بگیرم و درخواست کنم تا مخفیانه و دور از چشم پدر، میهمان خانهشان شویم یا پولی قرض بگیریم، ولی میدانستم مجید به این خفت و خواری رضایت نخواهد داد.
🌃 همین دیشب بود که به سرم زد تا به هر زبانی شده دل مجید را نرم کنم و با هم به در خانه خودمان برویم، بلکه پدر دلش به رحم آمده و بار دیگر به خانه راهمان دهد، ولی بلافاصله پشیمان شدم که میدانستم حتی اگر مجید راضی شود، دل سنگ پدر و آتش فتنهانگیزی نوریه اجازه نمیدهد ما دوباره به آن خانه برگردیم.
💔 از اینهمه غریبی و بیکسی، دلم شکست و هنوز زخم از دست دادن حوریه التیام نیافته بود که باز کاسه چشمانم از اشک پُر شد و سر به زانوی غم گذاشتم که کسی به در زد.
🚪مجید که کلید داشت و لابد عبدالله بود که طبق عادت این چند روزه به دیدنم آمده بود.
🛏 همچنانکه اشکهایم را پاک میکردم، از روی تخت پایین آمدم و هنوز کمرم درد میکرد که با قدمهایی سُست و سنگین به سمت در رفتم.
👨🏻در را که باز کردم، عبدالله بود و پیش از هر حرفی، با دلسوزی اعتراض کرد:
⁉ تو این اتاق خفه نمیشی؟!!!
👨🏻و خواست به سراغ مسئول مسافرخانه برود که مانع شدم و گفتم:
🏻ولش کن، فایده نداره! اگه الانم برق اضطراری رو وصل کنه، دوباره خاموش میکنه...