eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
140 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
9.9هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
ارتباط موفق_34.mp3
11.23M
🎙 ۳۴ 💠 بخشندگی؛ یعنی ترجیحِ دیگران به خود! بخشندگی، دقیقاً مقابلِ بدجنسی است! هر چه سطحِ بخشندگی نفسِ انسان، بیشتر می‌شود؛ میزان بدجنسی او نیز کمتر می‌شود! ☜ قدرت جذب انسان‌های بخشنده، بسیار بالاتر از انسانهای دیگر است. 🔸 🎤 🔸 🆔 @khanevadeh_313
روضه از زبان همسر شهید کفن را باز نکردند برای بچه ریحانه پرسید اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه آرام در گوشش گفتم این بابا مهدی یکهو داد ‌زد نه، این بابای منه دوباره در گوشش گفتم ریحانه جان، یک کار برای من می‌کنی با همان حال گریه گفت چه کار؟ بوسیدمش گفتم پاهای بابا را ببوس پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟ گفتم همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم گفت من هم نمیبوسم گفتم باشه ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید و دوباره بوسید آمد توی بغلم و گفت مامان از طرف تو هم بوسیدم حالا چرا پاهایش گفتم چون پاهاش همیشه خسته بود درد می‌کرد چون برای دفاع از حرم حضرت زینب و قدم برمی‌داشت یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه سه ساله غافل بودم به برادرم التماس کردم ببردش گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد فاراقلیط 🏴
🏵 تا حالا با دلت خلوت کرده‌ای؟ 🏵 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🆔 @namazmt
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از خاطرات رهبر با بیان گرم حجةالاسلام عالی من حظ کردم فرستادم شما هم حظ کنی☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴غسلهاى مستحب🔴 ✅غسلهاى 1⃣ غسل جمعه كه از مستحبات مؤكد است 2⃣غسلهايى كه در شبهاى ماه رمضان وارد شده است . 3⃣غسل روز عيد فطر و قربان . 4⃣غسل روزهاى هشتم و نهم ذى حجه . 5⃣ غسل روزهاى اوّل ،وسط و آخر ماه رجب . 6⃣ غسل روز عيد غدير. 7⃣غسل روز مبعث . 8⃣ غسل شب نيمهء شعبان . 9⃣غسل روز ميلاد پيامبر17ربيع الاول . 🔟 غسل روز اوّل فروردين . ✅ غسلهاى 1⃣ غسل ورود به حرم مكّه .* شهر مكه و قسمتى از اطراف آن تا حدودى كه مشخص شده منطقهء حرم مى باشد كه داراى احترام واحكام خاصى است . 2⃣ غسل ورود به شهر مكه . 3⃣ غسل رفتن به مسجدالحرام . 4⃣ غسل رفتن به مدينهء منوره . 5⃣ غسل رفتن به مسجدالنبى (ص ). ✅غسلهاى فعلى غسلهاى فعلى دو قسم است : الف : غسل براى كارى كه مى خواهد انجام دهد. ب : غسل براى كارى كه انجام داده است . ⬅و امّا دسته اوّل مانند: 1⃣ غسل احرام عمره يا حج . 2⃣ غسل طواف . 3⃣ غسل زيارت . 4⃣غسل وقوف به عرفات . 5⃣ براى خواب ديدن يكى از ائمه (ع ). 6⃣ غسل سفر به خصوص براى زيارت اباعبدالله الحسين (ع ). 7⃣براى خواندن نماز استسقاء (طلب باران ). ⬅و دسته دوّم مانند: 1⃣ براى كشتن قورباغه . 2⃣ ديدن كسى كه به دار آويخته اند. 3⃣ كسى كه براى خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى نماز آيات را عمداً نخوانده در صورتى كه تمام آن گرفته باشد. 4⃣ براى مسّ ميت پس از غسل دادن آن . ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚منبع:کتاب آموزش فقه محمد حسين فلاح زاده http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53
✨﷽✨ 💔شکستن دل و بداخلاقی عامل کاهش رزق:😔😔😔😔 ✍همچنان که اخلاق خوب، موجب جلب رحمت و محبت خداوند، محبوبیت بین مردم؛ افزایش رزق و روزی و برکت در زندگی خواهد شد، اخلاق بد و شکستن دل نیز برعکس موجب ناخشنودی خداوند، ناخرسندی ، کاهش رزق و روزی و بی برکتی در زندگی می شود. به گواهی امام علی (علیه السلام): روزی انسانی که دل انسان دیگر را بواسطه زبانش میشکند تنگ می شود. 😭😭😭 و بنابر روایت دیگری: بداخلاقی نسبت به دیگران موجب بی برکتی، واگذار شدن او به خودش (و محرومیت از الطاف خاص خداوند) و آسیب دیدن زندگی او خواهد شد.😭 📚غرر الحکم کلینی، یعقوب، کافی، ج2، ص 326 ┄┅═✧❁•🍃🌺🍃•❁✧═┅┄
🕊🌹🕊 خواندم تو را که نگاهی کنی مرا پاک از گناه و تباهی کنی مرا دلبسته ام که تو مولا ز راه لطف سوی حسین فاطمه راهی کنی مرا 💚
: آمدی جانم به قربانت شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود💢... اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه😎 ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ... ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ... التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ...😄 صدای زنگ در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ... علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود😔 ... چهره شکسته😖 ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید😞 ... زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود😐 ... من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... دست مریم و زینب رو گرفتم👐 و آوردم جلو ... - بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم😊 ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ... علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم👧 ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ... - مریم مامان ... بابایی اومده ... علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم 😭... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ... - میرم برات شربت بیارم علی جان❤️ ... چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی😭 ... بغض علی هم شکست😭 ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ... من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ... بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ...😞
: روزهای التهاب روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود💢 ... قرار بود امام برگرده ... هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ... خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن😔 ... اون یه افسر شاه دوست بود💂 ... و مملکت بدون شاه👑 برای اون معنایی نداشت ... حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم🙍 ... علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ... تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده 😮... توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود ... اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد ... هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد😕 ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ... و امام آمد😄 ... ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون ... مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم✊ ... اون روزها اصلا علی رو ندیدم😕 ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ... همه چیزش امام بود ... نفسش بود و امام بود ... نفس مون بود و امام بود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا