#رنگ_آمیزی
#نیمه_شعبان
برگه رنگ آمیزی نیمه شعبان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
3.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که برای خود کفن نخواست!
1.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴انّا لله و انّا الیه راجعون
چهل تن از برادران شیعه ما در کنار مظلومان دیگر، دیروز توسط آل سعود جنایتکار لعین بن لعین گردن زده شدند.
واکنش مادران شهدای اعدامی، وقتی فرزندان بیسر خود را میبینند!
این مصیبت عظیم را به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض مینماییم، از تمام شما مومنین خواهشمندیم با انتشار این پست صدای مظلومیت شیعیان عربستان باشید... در شهر قطیف بر روی دیواری نوشته بود: «اگر نمیتوانید کمکمان کنید حداقل صدای مظلومیتمان را برسانید...»
✅چرا وعده ناهار زائد و غلط است⁉️
@Teb340_ir
@Teb340_ir
✍تا وقتی که غذا از معده گذر نکرده و هضم نشده نباید غذای جدید خورد. به طور متعارف غذا در سر معده 3.5 ساعت و در قعر معده 3 ساعت میماند، وقتی صبحانه خوردیم تا وقت ناهار هنوز غذا از معده عبور نکرده ، بنابراین وقتی ناهار می خوریم غذا روی غذا میآید.
پس باید معده خالی شده و وارد کبد شود تا بتوانیم غذای بعدی را میل کنیم. اصولاً وعده های غذایی صحیح در شبانه روز فقط صبحانه و شام است. کسانی که می خواهند هم رژیم لاغری صحیح بگیرند و هم سطح سلامتی خود را افزایش دهند رژیم ترک ناهار بگیرند.
پروفسور سمیعی حدود بیست سال است رژیم ترک ناهار دارد و با این سن و سال گاها روزانه بیش از بیست ساعت در اتاق عمل ایستاده کار میکند.
@Teb340_ir
@Teb340_ir
#طب_سنتی #اسرارالشفاء #وعده_نهار #هضم_غذا #معده #پرفسور_سمیعی #رژیم_ترک_نهار #رژیم_غذایی
#ساره
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_یکم
علی آقا و برادرش رفتند. من از پنجره نگاهی به بیرون کردم. هیچ خانواده ای به جز ما نبود. یک برهوت، یک خانه میان خانه های خالی که فقط ما سه نفر آن را پر کرده بودیم.
با سلیقه زنانه ام وسایلی که آورده بودم را چیدم. علی آقا برگشت. برادرش هم یکی را پیدا کرد و با هم رفتند بابل. گفتم: می خواهیم حمام کنیم. آب گرمکن را روشن می کنی؟ بچه عرق کرده.
گفت: آب گرمکن چیه؟ این جا خود آب گرمه.
-مگه می شه؟ آب سرده، بچه دو ساله رو که نمی تونم با آب شیر بشورم.
-شما برو حمام یک نگاه کن.
رفتم و دیدم آب نیمه گرم است، اما باز مناسب حمام نیست، چون عادت نداشتم. علی آقا و دوستانش رزمنده بودند و عادت داشتند. هر جا که می توانستند با همین آب حمام می کردند.
بالاخره حمام کردیم. دیدم نه آن قدر ها هم بد نیست. علی آقا گفت: برنج آوردی؟
-آره!
حتی همراه خودم سیب زمینی و پیاز هم برده بودم. علی آقا گفت: من باید برم لشکر کار دارم، نمی تونم بیام. برای خودت و فاطمه غذا درست کن.
علی آقا رفت اهواز و برای فاطمه ام یک پستانک خرید و آورد و بعد رفت. تا غروب مشغول بودم. ناهار را با بچه ام خوردم. غروب اهواز در آن خانه هایی که هیچکس نبود، نفس آدم را بند می آورد.
با فاطمه بازی و خودم را مشغول می کردم.