فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش شکلات خوری با لوازم ساده
🥞🍫✵┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧🍃
به دخترت یاد بده.....
▪️جنایت آشکار مقامات سعودی در اعدام ۸۱ نفر که در میان آنها کودکانی از قطیف با تهمت تروریسم به خاطر مشارکت در تظاهرات وجود داشتند.
آنها محاکمه نشدند و فقط حکم اعدام آنها توسط نظام آدمکش سعودی صادر شد.
تصویر عبدالله الزاهر کودکی که در ۱۳ سالگی زندانی شده بود و امروز سرش.... گردید.
@Fars_Plus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربازان ولایت... خداقوت ✋
*الله اکبر💪*💪💪💪💪
دوازده موشک بالستیک
موشک فاتح ١١٠
اربیل عراق
ساختمان مشترک موساد و سیا و mi6 تبدیل به خاکستر شد
در انتقام دو تن از شهدای مدافع حرم
درست در ساعت ١:٢٠
به وقت دلتنگی ما برای سردار دلها
شدت آسیب به قدری بالاست هنوز گزارش تلفات اون اعلام نشده
زدیم
خوب هم زدیم
😁
پایگاه آمریکایی ها رو هم زدیم
با موشکهای قدیمی مون هم زدیم
بدون هیچ ترسی هم میگیم آمریکا دیگه در هیچ جای جهان امنیت نداره
اگر دیدید طی این چند روز آینده دو سه تا کشتی آمریکایی انگلیسی مصادره کردیم تعجب نکنید
ما با دزدان دریایی به هیچ عنوان مذاکره نمیکنیم
زدیم
وسط مذاکره هم زدیم تا بفهمند میدان در خدمت دیپلماسی است و بالعکس
یک جا رو هم نزدیم
چند جا رو زدیم
هنوز هم نفهمیدن از کجا خوردن
از کرمانشاه هم نزدیم از تبریز زدیم😁
یاشاسین آذربایجان
پایگاه آموزشی نیروهای موساد با تمام نیروهاش، پررررررر
لحظه برخورد موشکها/ساعت دقیقا ۱:۲۰
حاج امیرمون همینجا تصمیمش رو گرفت
🔰زیاد اهل حرف زدن نیست با زبان بدن به اسرائیل فهماند که انتقام خواهد گرفت
شب هنوز تموم نشده
تو سلیمانیه هم خبرهاییه
پادگان آمریکایی ها هم پرررررر
با هر چی دلمون بخواد میزنیم
پهپاد و موشک و... 😁
آمریکا و اسرائیل و انگلیش پوشک لازم
دوازده تا موشک رو بکنید چهارده تا
دو تا دیگه اضافه کردیم به نیت چهارده معصوم 😁
کنسولگری آمریکا هم پرررر
البته هدف اصلیمون ساختمانهای در حال ساخت کنارش بوده
بایدن عین حسن روحانی هنوز خوابه بهش خبر ندادن
الان پا میشه میگه من صبح یکشنبه خبر دار شدم زدن 😁
راستی یکشنبه ما جمعه اونا میشه دیگه نه😁
زدیم تموم شده تازه دستور رسیده به آمریکاییها که تو آماده باش کامل باشن
عموجون زدیم تموم شد برو بگیر بخواب 😁
این شبکه ٢۴ کردستانه که چند کیلومتر اون طرف تر از محل موشک بارانه
ببین موجش چیکار کرده
حالا خودتون فکر کنید محل اصابت در چه حاله
کردستان عراق یکشنبه را چهارشنبه سوری اعلام کرد.
😂😂😂😂😂
رفقا
برای سلامتی زیبا کلام و تاجزاده دعا کنید.
فقط یواش خبرش رو بدید
یهویی پس میفتن
آخ که بگن یه کشتی آمریکایی یه موشک سرگردان خورده بهش چه حالی میده
سامانههای پدافندی پاتریوت مستقر در اربیل که آمریکا خیلی بهشون مینازه یه موشک هم شلیک نکردن. تازه موشک فاتح ۱۱۰ که از موشکهای خیلی قدیمیه ایرانه
این بود گنبد آهنینتون؟؟؟ 💪🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷💪
#ساره
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_نهم
فاطمه را گوشه ای خواباندم. کمک کردیم تا وسایل ماشین را خالی کنیم. با چند تا پارچه بزرگ و با میخ، پرده کشیدیم برای پنجره ها تا هواپیماهای عراقی ما را نبینند.
چند تا کیف کوچک که داشتم را جلوی پنجره های کوچک گذاشتیم تا هم دید نداشته باشد و هم عراقی ها نیایند داخل خانه ما.
علی آقا از لشکر شام آورد؛ همان غذایی که رزمنده ها می خوردند؛ یک سوپ که خیلی بی مزه بود، ولی بهتر از گرسنگی کشیدن بود.
مقداری از آن سوپ بی مزه را خوردم. اگر خسته راه نبودم، چیزی درست می کردم. علی آقا و برادرش غذایی که نه نمک داشت و نه ترشی را با اشتها خوردند.
فاطمه شروع کرد به گریه کردن. دنبال پستانکش گشتم، پیدا نکردم. وسایل را جا به جا کردم، به علی آقا هم گفتم، او هم شروع کرد به جستجو کردن، اما پیدا نشد که نشد.
فاطمه نمی خوابید. لج کرده بود و یک لحظه ساکت نمی شد. عادت داشت به پستانک و بی پستانک اصلا نمی خوابید. با آن خستگی، این بچه بهانه گرفت و تا صبح ما را بیدار نگه داشت.
علی آقا شروع کرد به توضیح دادن؛ این جا، همین پذیرایی، فقط برای ماست و اتاق ها برای خانواده دیگری است.
آشپزخانه اول هم مشترک است، البته این آشپزخانه ای که از پذیرایی یک در دارد و باز می شود برای ماست. آن دوتا اتاق خواب برای خانواده های دیگر است.
#ساره
#قسمت_صد_و_هشتادم
آن جا دو در داشت که به هال باز می شد. هالش خیلی کوچک بود؛ به اندازه یک فرش نُه متری. آن طرف این هال و به قول معروف پذیرایی، دوتا اتاق خواب و یک حمام بود.
گوشه همین پذیرایی وسایلمان را گذاشتیم. علی آقا کولر آن جا را روشن کرد و تازه هوای خنکی که به آن عادت نداشتیم و تا آن روز باد خنک کولر گازی را تجربه نکرده بودیم، به صورتمان خورد.
برادرشوهرم خسته بود. تمام آن راه طولانی را رانندگی کرده بود. علی آقا گفت: داداش خسته است. بهتره همینجا زیر کولر بخوابه، آن طرف هم اتاق هست، اما گرمه.
گفتم: اشکال نداره.
فاطمه بی قراری می کرد، بهانه پستانک را گرفته بود و گریه می کرد؛ حتی نگذاشت برادرشوهرم راحت بخوابد.
تکانش می دادیم، از خستگی خوابش می برد، می گذاشتیم روی زمین، اما دهانش را می جنباند و می دید که پستانک نیست، بیدار می شد و صدای گریه اش درمی آمد.
دلمان برای داداش یارعلی می سوخت و می خواستیم از اتاق ببریمش بیرون یا در اتاق دیگری نگهش داریم، اما گرما آن قدر زیاد بود که نمی شد یک لحظه بیرون ماند.
با صبوری، فاطمه را تا صبح نگه داشتیم. چند بار علی آقا رفت دنبال پستانکش توی ماشین و بیرون را گشت، اما پیدا نکرد. تا شهر اهواز هم خیلی فاصله بود و نمی شد به همین سادگی رفت و برگشت.
صبح علی آقا رفت برایمان صبحانه آورد. هیچ وسیله ای نداشتیم به جز سماور و شش تا استکان و نعلبکی که آورده بودم. رفت و نان و پنیر از لشکر آورد و اولین صبحانه مان را در اهواز با هم خوردیم.
برادرشوهرم گفت: من می رم لشکر یه سری بزنم. ببینم کسی با من برمی گرده بابل یا نه، تا تنهایی برنگردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزتـون مبارک جوونهای گروه😍 دعای پدر، در حق تون مستجاب! 🤲🏻
✅ راز درمان بودن خرما
✍یکی از رازهای درمان خرما این است که خرما ایجاد سیری کاذب میکند؛ بنابراین، درمان است. در روایات داریم که بین گرسنگی و بیماری جمع نمیشود و گرسنگی باعث برطرف شدن بیماری است. افرادی که میخواهند کم تر بخورند، مقدار کمی غذا بخورند و بعد از آن سه عدد خرما بخورند. در روایتی آمده است که خرما سیر میکند.
🔸پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
بَيْتٌ لَا تَمْرَ فِيهِ جِيَاعٌ أَهْلُه.
خانه ای که خرما در آن نباشد، اهل آن خانه گرسنه اند. معروف بود که معاویه ساعت ها میخورد و میگفت خسته شدم، اما سیر نشدم.
🔸راز دیگر درمان خرما این است که روایات میفرماید خرمای برنی شیطان را دیوانه میکند:
يُخَبِّلُ الشَّيْطَان.
خرمای برنی شیطان را دیوانه میکند. یکی از اسباب اساسی بیماری، شیطان یعنی همان میکروب و ویروس است. خرمای برنی شیطان را دور میکند.
🔸راز سوم این است که خرما اعصاب را تقویت میکند. خیلی از بیماری ها معلول اعصاب و مسائل روحی و روانی است. خرما اعصاب را تقویت میکند و بیماری های عصبی را درمان میکند.
خانم زائو اگر پانزده عدد خرما بخورد، فرزند او حلیم و بردبار میشود.
🔸راز چهارم این است که خرما غذا را هضم میکند. سنگینی غذا را برطرف میکند و در این صورت بیماری برطرف میشود، چون معده خانه بیماری است.
🔸راز بعدی این است که خرما انگل ها را میکشد. بنابراین جلوی بیماری های کم خونی و بیماری های اعصاب را میگیرد؛ چون انگل ها خون انسان را میخورند و انسان را عصبی میکنند.
🔸راز ششم این است که خرما بلغم را برطرف میکند. بلغم یکی از علل سه گانه بیماری است. بنابراین درمان است.
@Teb340_ir
@Teb340_ir
#طب_سنتی #اسرارالشفاء #خرما #بارداری #جنین #زنان #گرمی_رحم
#رنگ_آمیزی
#نیمه_شعبان
برگه رنگ آمیزی نیمه شعبان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که برای خود کفن نخواست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴انّا لله و انّا الیه راجعون
چهل تن از برادران شیعه ما در کنار مظلومان دیگر، دیروز توسط آل سعود جنایتکار لعین بن لعین گردن زده شدند.
واکنش مادران شهدای اعدامی، وقتی فرزندان بیسر خود را میبینند!
این مصیبت عظیم را به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض مینماییم، از تمام شما مومنین خواهشمندیم با انتشار این پست صدای مظلومیت شیعیان عربستان باشید... در شهر قطیف بر روی دیواری نوشته بود: «اگر نمیتوانید کمکمان کنید حداقل صدای مظلومیتمان را برسانید...»
✅چرا وعده ناهار زائد و غلط است⁉️
@Teb340_ir
@Teb340_ir
✍تا وقتی که غذا از معده گذر نکرده و هضم نشده نباید غذای جدید خورد. به طور متعارف غذا در سر معده 3.5 ساعت و در قعر معده 3 ساعت میماند، وقتی صبحانه خوردیم تا وقت ناهار هنوز غذا از معده عبور نکرده ، بنابراین وقتی ناهار می خوریم غذا روی غذا میآید.
پس باید معده خالی شده و وارد کبد شود تا بتوانیم غذای بعدی را میل کنیم. اصولاً وعده های غذایی صحیح در شبانه روز فقط صبحانه و شام است. کسانی که می خواهند هم رژیم لاغری صحیح بگیرند و هم سطح سلامتی خود را افزایش دهند رژیم ترک ناهار بگیرند.
پروفسور سمیعی حدود بیست سال است رژیم ترک ناهار دارد و با این سن و سال گاها روزانه بیش از بیست ساعت در اتاق عمل ایستاده کار میکند.
@Teb340_ir
@Teb340_ir
#طب_سنتی #اسرارالشفاء #وعده_نهار #هضم_غذا #معده #پرفسور_سمیعی #رژیم_ترک_نهار #رژیم_غذایی
#ساره
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_یکم
علی آقا و برادرش رفتند. من از پنجره نگاهی به بیرون کردم. هیچ خانواده ای به جز ما نبود. یک برهوت، یک خانه میان خانه های خالی که فقط ما سه نفر آن را پر کرده بودیم.
با سلیقه زنانه ام وسایلی که آورده بودم را چیدم. علی آقا برگشت. برادرش هم یکی را پیدا کرد و با هم رفتند بابل. گفتم: می خواهیم حمام کنیم. آب گرمکن را روشن می کنی؟ بچه عرق کرده.
گفت: آب گرمکن چیه؟ این جا خود آب گرمه.
-مگه می شه؟ آب سرده، بچه دو ساله رو که نمی تونم با آب شیر بشورم.
-شما برو حمام یک نگاه کن.
رفتم و دیدم آب نیمه گرم است، اما باز مناسب حمام نیست، چون عادت نداشتم. علی آقا و دوستانش رزمنده بودند و عادت داشتند. هر جا که می توانستند با همین آب حمام می کردند.
بالاخره حمام کردیم. دیدم نه آن قدر ها هم بد نیست. علی آقا گفت: برنج آوردی؟
-آره!
حتی همراه خودم سیب زمینی و پیاز هم برده بودم. علی آقا گفت: من باید برم لشکر کار دارم، نمی تونم بیام. برای خودت و فاطمه غذا درست کن.
علی آقا رفت اهواز و برای فاطمه ام یک پستانک خرید و آورد و بعد رفت. تا غروب مشغول بودم. ناهار را با بچه ام خوردم. غروب اهواز در آن خانه هایی که هیچکس نبود، نفس آدم را بند می آورد.
با فاطمه بازی و خودم را مشغول می کردم.
#ساره
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_دوم
شب شد؛ بی تلویزیون، بی رادیو، با درهایی که چفت و بست درست و حسابی نداشت و پنجره هایی که با یک سنگ کوچک و چند تقه راحت باز می شدند.
علی آقا دوتا سنگ بزرگ گذاشته بود پشت در ها تا باز نشوند. ساعت به نیمه شب رسید و علی آقا نیامد. با خودم حرف می زدم: خدایا! من با این کودک این جا چه کار کنم؟ یک مردی، کسی بیاید، راحت می تواند این در را باز کند.
می خواستم بروم نگهبانی. آخر بروم نگهبانی، به این مرد نگهبان چی بگم؟
ماندم. چشم های من و ساعت با هم مسابقه می گذاشتند. من جلوتر از عقربه های ساعت می رفتم و عقربه ها خودشان را به من نمی رساندند. ساعت شد یک شب. دیدم یکی آرام در را هُل می دهد و چند تقه آرام به در می زند و صدای آرامش آمد: ساره! منم. در را باز کن!
می دانست فاطمه خواب است، برای همین آرام صحبت می کرد. آرام دوتا سنگ بزرگ را زدم کنار. همین که آمد داخل، گفتم: تو اصلا یادت رفت ما را آوردی این جا، تنها، تا این وقت شب کجایی تو؟
-ببخشید، کار داشتم، مجبور بودم بمونم تا نیروهام که تو پادگان شهید بهشتی بودند رو سروسامون بدم.
یک سری از نیروهای علی آقا در خط مقدم بودند، یک سری هم که جا به جا می شدند، می آمدند پایگاه. برای همین مدام در رفت و آمد بود. بعضی دلایل این دیر آمدن و نیامدن هایش را در دفتر خاطراتش خواندم. کمی برایم توضیح داد.
من دختر 20 ساله با یک نوزاد باید این سختی ها را می فهمیدم، چون حداقل همسرم را فقط با این شرایط، هر هفته می توانستم ببینم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر یک تار مو، از یک ایرانی کم شود تمام کرک و پشم شما را به باد میدهیم
این تهدیدات جدیست
ما جنگ لفظی نمیکنیم
همه چیز را به میدان عمل واگذار میکنیم
🌅 مُشت همان مُشت است، انگشتر همان انگشتر
▫️ این خبر را برسانید به سفیانیها
▪️ وای از مشت گرهکرده ایرانیها
#نقطه_زن
#پرچم_بالاست
#پایان_صبر_استراتژیک
#دوران_بزن_و_در_رو_تموم_شده
#اقتدارموشکی
#سپاه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#انتقام_سخت