eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
134 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
383 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️سلام مولای من! ‌نفس ها در سینه مانده است.‌‌.. 💔میلادت آمده و تو هنوز نیامده ای... 🌺مهربان پدر بیا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقویم 1401 یامهدی.pdf
9.45M
تقویم 1401 با احادیث مهدویت، تقدیم به شما 🌸 لطفا نشر بدید 🙏💐
چاره ای نبود، دو ظرف ماست خریدم با قیمت بیش تر از یک ماست معمولی. سرش را که باز کردیم کف کرده بود و ترش بود. آب ریختیم توی ماست که حداقل ترشی اش کمتر شود. کمی هم نمک زدیم که حداقل ترش مزه نباشد. رفته بودیم مسجد خرمشهر؛ یک زیلو پهن کردیم و سفره ای انداختیم. ماست که دیگر آب بود را ریختیم روی برنجمان و خوردیم. بعد از خوردن غذا، به راننده گفتیم ما را ببرید خرمشهر تا یک دوری بزنیم و اول ما را ببرید مزار شهدا. خرمشهر دیگر شهر نبود. عراقی ها همه ی خانه ها را خراب کرده بودند، آن قدر موشک و خمپاره زده بودند به شهر که گویا با بلدوزر همه ی خانه ها را کپه کپه و در یک جا جمع کرده بودند. شهر خرمشهر پر از خاکریز بود. از کنار این خاکریز ها با اتوبوس می رفتیم. اتوبوس بلند بود و دراز و وقتی از کنار خاکریز ها می رفت، بی آن که ما بخواهیم، سرک می کشید و عراقی ها را دید می زد. یک دفعه متوجه شدیم خمپاره می آید. از این کوچه رد می شدیم، پشت سرمان خمپاره می نشست. جلوتر که می رفتیم یک خمپاره دیگر. دلهره، نگرانی و ترس همراهمان بود. من و خانم بردبار و یکی دیگر که خاطرم نیست، در اتوبوس باردار بودیم.
عراقی ها دقیق ما را می دیدند، چون خمپاره ها نزدیک و نزدیک تر به ما می خورد. راننده اتوبوس فقط گاز می داد و خاک و سنگ و شن می خورد به شیشه های اتوبوس. یک ماشین جیپ جنگی خودش را به ما رساند. اتوبوس را نگه داشت و گفت: آقا با این همه زن و بچه کجا داری می ری؟ -هیچی جناب، داریم می ریم مزار شهدا. -این جا منطقه جنگیه. برگرد آقا، برگرد. عراقی ها دارن شما رو می زنند. با تندی به راننده گفت: داری زن و بچه مردم رو به کشتن می دی؟ کی بهت اجازه داد این جا بیای؟ دست و پاهایمان می لرزید. سر اتوبوس را برگرداند و دوباره رفتیم کنار مسجد خرمشهر. ما و اتوبوس کنار دیوار مسجد خرمشهر پناه گرفتیم تا ترسمان بریزد. یکی دو ساعت همان جا ماندیم. خوب شد که آن جیپ ارتشی ما را دید و برگرداند، وگرنه ما هم جزو شهدای همان مزار شهدایی می شدیم که برای زیارتش می رفتیم. غروب، هوا که خنک تر شد، به طرف اهواز به راه افتادیم. با شنیدن این اتفاق، گرچه حساسیت همسرانمان بیش تر شده بود، اما روزهای جمعه کارمان همین بود؛ با همان اتوبوس و یک سرباز به عنوان نگهبان، می رفتیم شهرهای خوزستان را می دیدیم. یک جمعه می رفتیم بُستان، یک جمعه سوسنگر، یک جمعه هم نماز جمعه اهواز. گاهی همه خانم ها می آمدند. گاهی تعدادمان کم بود و پشت تویوتای جنگی سوار می شدیم و می رفتیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرینی_قندی :قسمت اول روغن جامد یا کره ۱۲۰ گرم پودر قند ۱۲۰ گرم آرد سفید قنادی ۱/۵ لیوان پودر هل یک ق چایخوری بکینگ پودر یک ق چایخوری ✦••┈❁🍟🍔❁┈••
🌷یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ 🌷یا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ 🌷یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا بظهور الحجهّ... 🌺آغاز سال نو بر همگی مبارک🌺 🌕ان شاءالله سال پر خیر و برکتی همراه با سلامتی داشته باشید وهمه رفتگان غریق رحمت الهی باشند 💐و آغاز قرن جدید نوید ظهور آقا امام زمان عج رو برامون به ارمغان بیاره🙏🏻 از هرچه بگذریم ماه من تا نبینمت عید نمیشود... عیدی امسال ما غیر از ظهور یار نیست.. 🙏❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا