eitaa logo
بانوان توانمند
65 دنبال‌کننده
569 عکس
428 ویدیو
43 فایل
گروه توانمندی بانوان در جهت رشد و ارتقاء بانوان و دختران ایجاد شده است. مطالب مربوط به امور تربیتی، دینی، مشاوره و راهنمایی از کارشناسان دینی و روان شناسی در این کانال بار گزاری می شود. روزهای جمعه پاسخگو به سوالات خواهد بود. 🆔 @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
خجالت آور است که بعد 1400 سال نزول آیات حجاب برای زنان و این همه توصیه ی بزرگان و شهداء هنوز ناظر بد حجابی باشیم. 😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ قال الإمام عليّ عليه السلام: 🌷تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى ثَلاثَةِ أشياءَ ، فَإِنِ استَعمَلوها وإلاّ تَبايَنوا وتَباغَضوا ، وهِيَ : التَّناصُفُ ، وَالتَّراحُمُ ، ونَفيُ الحَسَدِ . 🌷حضرت علی علیه السلام می فرمایند: 🌷 برادران در ميان خود به سه چيز نيازمندند كه اگر آنها را به كار گيرند [دوستى شان پايدار مى شود]وگرنه از يكديگر جدا مى شوند و با يكديگر دشمنى مى كنند . اين سه عبارت است از : 🌿انصاف 🌿 مهربانى به يكديگر 🌿 كنار گذاشتن حسادت تحف العقول : 322 ، بحار الأنوار : 78 / 236 / 68
❇️امیرالمومنین علی علیه السلام می‌فرمایند: ♦️هر که خوب سوال کند، دانا شود. 📚غررالحکم حدیث ۷۶۴۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه « قسمت اول : دیوار یا حریم، آیا شما معمارهای خوبی هستید؟ » 🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولا امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: با چیره شدن بر عادت ها، میتوان به بالاترین مقامها رسید. 🌹🌹
مومن نباید خودش را در معرض تهمت قرار بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانوان توانمند
#بی_تو_هرگز #قسمت65 نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی 🌹قسمت شصت و پنجم: برو دایسون 🍃یکی از بچه ها مو
نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی 🌹قسمت شصت و ششم: با پدرم حرف بزن 🍃پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ... - چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت ... - در رو باز کن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه ... - دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان... 🍃یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم ... - دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟... 🍃اشک می ریختم و سرش داد می زدم ... - واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ... 🍃پریدم توی حرفش ... - باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم ... 🍃چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود ... - توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ ... 🍃آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ... - باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ... - پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ... 🍃و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ... 🎯 ادامه دارد...