دعا کنید که اربعین همه پای پیاده هروله کنان ....ذکر کنان....مویه کنان....به سرزنان حسین حسین سمت حرم ارباب. حرم ساقی کربلا ان شاء الله بین الحرمیـــن
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله ):
باريختن اوّلين قطره خون قرباني[به زمين]، صاحب قرباني آمرزيده ميشود.
جهت مشارکت درخیر عظیم قربان اول ماه
کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815
التماس دعای فرج...
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
معرفی کانال فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمیان برای اعضای جدیدمون ان شا الله سبک زندگی صحیح رو
معرفی کانال برای اعضای جدیدمون. ⏫
کلیک نمایید
آرشیو معاد شناسی کلیک کن
https://eitaa.com/joinchat/2243559440C168ad44fb7
شب جمعه است و اموات چشمانتظارند...
هدیه برای این عزیزان فراموش نشه...
السلام علیک یاعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یازَینَ العابِدینَ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ بمیرم تا غریب به چهل سال بعد از واقعه کربلا کارش همه گریه و ناله بود ... هر جایی براش کربلا بود و هر روزش عاشورا ... به هر بهانه ای گریه میکرد ، ناله میزد ، اشک میریخت ....
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
السلام علیک یاعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یازَینَ العابِدینَ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ بمیرم تا غریب به چهل س
پرسیدن آقا به شما کجا خیلی سخت گذشت؟ ... سه مرتبه فرمود الشام الشام الشام .... بمیرم برا دلت ... مگه چه کردن
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
پرسیدن آقا به شما کجا خیلی سخت گذشت؟ ... سه مرتبه فرمود الشام الشام الشام .... بمیرم برا دلت ... مگه
امان از اون لحظه ای که میدید گوسفندی رو میخوان ذبح کنند ... جلو میرفت ، با گریه سوال می کرد ، آیا آبش دادید یا نه ؟... میگفتن بله آقا .... ناله ش بیشتر میشد ... میفرمود کربلا پدرِ منو با لبِ تشنه کشتن ....
عالم پرهیزگار حاج شیخ علی تاکی شهرضایی در دهه محرم سال ۱۳۲۲ داستانی را نقل فرمودند بنده در فصل زمستان، در مشهد مقدس بودم و به حضرت امام رضا علیه السلام عرض کردم که من خیلی به زیارت امام حسین علیهالسلام مشتاق شده ام و فکر می کنم اگر به کربلا نروم مریض می شوم و از شما تقاضای گذرنامه دارم!
در آن زمان فقط یکصد و هفده تومان پول داشتم و گذرنامه نیز نداشتم. و نمی دانستم چگونه باید به کربلا بروم. بالاخره به خرمشهر آمدم، سید رضا رضوانی برایم یک مکان در کشتی به مبلغ پانزده تومان کرایه کرد و نمی دانست که من میخواهم بدون گذرنامه و به صورت قاچاق به کربلا بروم!
عده ی دیگری در کشتی بودند همه دارای گذرنامه بودند. جایی در وسط آب یک سرباز آمد و ما یک فلس در دست او گذاشتیم و رد شدیم
وقتی به بصره رسیدیم. برای گرفتن بلیط قطار اقدام کردم، اما چون نزدیک اربعین و موقع ازدحام زوار بود، نتوانستم بلیط تهیه کنم و مجبور شدم به مسافرخانه ی سید علی حکاک بروم. در مسافرخانه اتاقی گرفتم و در اتاق رفتم و خوابیدم
همین که به خواب رفتم، ناگاهان بیدار شدم و دیدم شخصی بالای سرم ایستاده است و می گوید: شما بلیط می خواستید! بلند شوید و اثاثیه را جمع کنید. در این هنگام یک بلیط قطار به من داد و ظاهرا پول آن را هم نگرفت و گفت: زود جمع کن و برو!
من اثاثیه را جمع کردم و به دوش گرفتم، لحاف و وسائل را در چادر خوابی پیچیده بودم و بر دوش گرفته بودم و یقینا هر کس مرا می دید، میفهمید که ایرانی هستم.