eitaa logo
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
61.8هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
614 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان ☀️لینک کانال eitaa.com/banoyealam ☀️پل ارتباطی بامدیریت کانال @Ashnagharib20
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز به شوق تکرار خاطره تو و آهو، آهوى دلمان از هر جا رمیده مى‏ شود؛ دوان دوان در سایه تو مأوا مى‏ گیرد تا دست تو، مثل ابرى سخاوتمند، بر نیازش ببارد؛ پس اشتیاق تند ما را مجاب کن یا على بن موسى الرضا!
خیابان‏های نور، به گلدسته‏ های به خورشید رسیده‏ات ختم می‏ شوند. تو آرامش دل‏های زخمی و بی‏قراری هستی که طنین ناله‏ هایشان، در جان ضریحت می‏پیچد. از آن سوی آبی‏ها نگاهمان کن؛ که سخت آرزومند توایم و نیازمند. 
شهادت امام الرئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر امام زمان عجل الله فرجه و محبین ایشان تسلیت باد.
حضرت علیهماالسلام فرمودند: «به راستى در بقعه‌ايست كه در زمان آينده محل رفت و آمد شود؛ پياپى فوجى از آسمان فرود آيند و فوجى بالا روند تا در صور بدمند.» به او عرض شد يابن رسول الله، آن كدام بقعه است؟ فرمود: «زمين است و آن به خدا باغى است از باغ‏هاى بهشت؛ هر كه مرا در آن بقعه زيارت كند، چون كسى باشد كه صلی‌الله‌علیه‌وآله را زيارت كرده و بنويسد خداى تبارک تعالى برايش بدان ثواب و و من و پدرانم او باشيم در روز قيامت.¹» است. آن کسی است که زیارتش زیارت شخص است؛ چون آينه‌ی تمام نماى خاتم انبياست... ۱. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲، ص۲۸۶؛ أمالی، شيخ صدوق، ص۱۱۹.
سلام امام رئوفم سلام مهربان ترین این سرزمین همین روزهای نه چندان دور، دلمان که می گرفت، مشکلات که بی تابمان می کرد؛ بی درنگ، راهی دیارتان می شدیم. اصلا قصد زیارتتان را که می کردیم، نیمی از مشکلات گویی حل می شد و باقی اش به حرم نرسیده، در همان نفس کشیدن های شهر مشهد ... شمس الشموس دلم! هر بار آمدم حرمتان کار به درد و دل نکشید، گویی قلبی آرام همان ابتدای ورودی شهر نصیبم می کردید، هر بار و هربار... حال ماییم و ایام شهادتتان. ماییم و آرزوی آستان بوسی و عرض ارادت به حضورتان. چه کنیم؟ چه کنیم ای امام رئوف؟ با این حسرت بی منتهای مانده بر دل هایمان، نزدیکیم و اذن به حضور و زیارت قریب نداریم. ما در نزدیکی مهجوریم ... در خود ایران ... باز دلتنگی آمد و.... معیارهای دنیایم را دگرگون کرد، باز یادم رفت، همین جا و همین لحظه اگر به شما سلام کنم، نگاهم می کنید، دستگیری می کنید با رافتتان، قدمی بالاتر ازرحمت. میدانی مهربان ِهشتمین! این روزهای دلتنگی، به کلامتان بسیار فکر می کنم، که هر که را دیدم از خودم بهتر و پرهیزگارتر بدانم، آن هم درست در زمانی که هر روز چوب مقایسه برمیدارم به اندازه گرفتن خلوص و اعمال دیگران. یادم می رود شما میزان اعمال هستید و معیار تمام خوبی ها. امام غریبم یا غریب الغربا! این روزهای دوری، هم غربت شمارا بیشتر فهمیده ام، هم غربت امام زمانم را، وقتی بی اذنشان و به اتکا نفسم پیش می روم و با خود برتر بینی ام، زمین می خورم و باز ... باز آن مهربان ترین دوران دستم را می گیرد، چون مادری که همیشه خراب کاری های بچه اش را جمع میکند، چون پدری که حمایت میکند فرزندش را. مثل یک رفیق پای اشک هایم می نشیند و قضاوتم نمی کند، "رهایم نمی کند." یا صاحب الزمان، به غریب الغربا قسم بگیرید این چوب مقایسه را از دست من، از دست ما. مرا ... تمام مردم این سرزمین را برای خودتان نگه دارید...
مدینه و طوس فرقی ندارد «غریب‌الغربا» یعنی دور و برت شلوغ باشد و باز تنها باشی. مدینه و طوس فرقی ندارد، وقتی حرفت را نفهمند و یاری‌ات نکنند، چه فرقی می‌کند ولیعهدِ قصر مأمون باشی یا مانند پدر در بند زندان هارون‌؟ این جهل امت است که این‌بار از  دلِ دانه‌های انگور، زهرِ خود را می‌ریزد و جگرت را می‌سوزاند و دردی که تازگی ندارد: «مردمانی که امام زمان خود را نمی‌شناسند و با دست خویش گرفتارِ غربتش می‌کنند و بعد برای تنهایی‌اش می‌گریند.» اول خودم را می‌گویم...
آقا وقتی می خواست از مدینه حرکت کند دستور داد که زن و بچه اش بنشینند و برایش نوحه کنند. فرمود: من دیگر بر نمی گردم. بناست مرا در دیار غربت مسموم کنند.
اباصلت می گویدخدمت اقا بودم به من فرمود اباصلت،منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا بر سر افکنده ام دیگر با  من صحبت نکن بدان مرا مسموم کرده اند بدان هدف شان را به نتیجه رسانده اند. اباصلت می گویدآقا رفت من هم چشم به در گشودم. 
خدا کند آقا عبا به سر نیفکنده باشد اما یک وقت دیدم در باز شد امام عبا را به سرافکنده از خانه ی مأمون بیرون آمد نمی دانم چه شده بوداما بعد از هر چند قدمی یک لحظه می نشست یک لحظه بلند می شد اباصلت جگرم پاره پاره شد
این سم چه کرد با بدن آقا؟!  حضرت داخل منزل شد در را بستم. آقا سئوال کرد خدمتکارها غذا خورده اند؟! گفتم نه یابن رسول الله، با این حالی که شما دارید مگر می  شود غذا خورد. فرمود بروید سفره بیندازید همه را خبر کنید.
اباصلت می گوید سفره انداختیم، خدمت کارها و غلام ها سر سفره نشستند،زیر بغل های امام رضا را گرفتند و آوردند. از یک یک آن ها حالشان را پرسید. سفره را برچیدیم و خدمتکارها رفتند لحظه ای بعد دیدم آقا ضعف کرد
فرش ها را کنار زد و شکم را به زمین چسباند یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم مثل مار گزیده به خود می پیچد، دائماً به در نگاه می کرد و انتظار می کشید. یه وقت دیدم سرش روی زانوی جواد الائمه است،از مدینه آمده بود. خودش به آن شخص فرمود: من دارم می روم سر بابام را به دامن بگیرم، و ودایع امامت را تحویل بگیرم.
آقا جواد الائمه علیه السلام از مدینه با طی الارض خودش را کنار بدن بابا رساند.اما دل ها بسوزد برای آقا امام سجاد که نتوانست از خیمه ها بیاید. مگر از خیمه ها چه قدر راه بود که امام سجاد نتوانست سر بابا را به دامن بگیرد؟