هدایت شده از ملکه باش✨
25.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 🔴 🎼 🎞 نماهنگ #یکصدا_ایران 🇮🇷🇮🇷
🟢به مناسبت آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج) و بازگشایی مدارس
#امام_زمان
#ماه_مهر
#ایران
#ملکه_باش
عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️کم کم داریم به سالگرد عزیزانمون نزدیک میشیم، دریایی از مظلومیت و حقانیت
گاهی فکر می کنم پدر مهسا امینی اون دنیا چطور می خواد جواب خدا روبده .
با تربیت غلط یک دختر
و
با دروغگوئیهای پس از مرگ دختر
و
دمیدن در آتش اغتشاشات
زندگی ۸۰ میلیون ایرانی رو به ناآرامی کشاند و باعث شهادت ده ها نفر از بهترین جوانان دسته گل این سرزمین، از پاکان و باتقوایان شد.😔
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از ملکه باش✨
#داستان
#روز_باشکوه
#قسمت_هشتم
مهمانها یکی یکی آمدند.
بعدازصرف شام همه دور تادور سالن پذیرایی روی صندلی ها و کاناپه ها نشسته بودند. مجلس حسابی گرم شده بود و مهمانها گروه گروه گرم صحبت بودند.من و پریوش هم پیش ساناز و بهاره دختر، خاله فرشته نشسته بودیم و با هم درمورد کنکور دانشگاه و درس حرف می زدیم. مامان یک موسیقی تند هم گذاشته بود که پخش می شد و زمینه ی صدای مجلس بود. یه لحظه احساس کردم از پشت مبل روسریم کشیده می شه ، سرم رو وحشتزده به عقب برگردوندم ، مادرم رو دیدم، ولی قبل از اینکه من بتونم عکس العملی نشون بدم، مادرم در یک لحظه روسریم رو با خشونت تمام از سرم کشید و کاملا برش داشت.
همان لحظه که داشتم بی اختیار دو دستم رو به سمت سرم می بردم ، مظلومانه نگاش کردم.
چشمه جوشان اشک از چشمانم فوران کرد ، عقده تمام سالهایی که دلم حجاب می خواست و پدر و مادرم نمی ذاشتند ، بغض سنگینی در گلوم شد ، در حال گریه گفتم:"آخه چرا؟"
یاد امام زمان(عج) به قلب شکسته ام خطور کرد ، تو دلم گفتم ،دیدین آقاجون تموم تلاشم برای ساختن یه زندگی مورد پسند شما برباد رفت.
من دیگه چطور می تونم در مسیر شما باشم ، وقتی اجازه پوشیدن حتی یک روسری رو ندارم .
این حس نا امیدی مطلق تا عمق جانم رو سوزوند.
همانطور که شدیداً گریه می کردم، دیدم یه چیزی مثل جون از دستهام خارج شد، بعد جون از پاهام رفت ، سرم بی حس شد و روی شونه ام افتاد ، خودم هم ترسیدم ، یعنی داشتم می مردم ؟
جون از لبها و چشمهام هم رفت ،چشمام خودبخود بسته می شد ،مثل کسی که شدید خوابش گرفته ، سعی کردم در برابر خوابیدن مقاومت کنم ، اما توان باز کردن چشمام رو نداشتم. حالا فقط از چشمان بسته ام اشک می ریخت، بدون ، هیچ صدایی، احساس سبکی می کردم ، مثل یه پر در هوا ، تنها نقطه اتصالم به زمین ، طپش ضعیفی در قلبم بود ، که یه لحظه دیگه قلبم رو هم حس نکردم و کاملا از هوش رفتم .
#ادامه_دارد
#مارال_پورمتین
انتشار این داستان با لینک یا بدون لینک ، با حفظ نام نویسنده ، مجاز است.
#ملکه_باش
عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از ✔️ زاویه دید
#زندگی به من آموخت،
که همیشه منتظر
حمله احتمالی کسی باشم
که به او #خوبی فراوان کردم!
👤 ویلیام فاکنر
#زاویه_دید
░⃟⃟🦋 @zaviyedid
Eitaa.com/zaviyedid
این مطلب را کسانی بخوانند که دنبال حقیقت هستند!
مسابقات کشتی جهانی تمام شد اما نکته ای که توجه تعدادی را حال کرد نوشته های روی پیراهن ورزشی ورزشکاران بود!
چرا باید بر روی پیراهن حسن یزدانی قهرمانان جهان کشورمون برند یک شرکت «ه م راه ا.و.ل» نوشته شود و مخفف نام زیبای ایران IRN بر روی پیراهن یزدانی نوشته نشود؟! و بر روی پیراهن کشتی گیر آمریکایی تیلور مخفف نام کشورش درج شود؟!
تازه مگر نام همراه اول اون هم به زبان فارسی، در یک کشور خارجی چه معنایی می تونه داشته باشه؟! اونها سیم کارت هایی دارند که ده تا مثل همراه اول رو می بلعند!
نکته بسیار مهم این است که «پول» اخلاق و همه چیز را در این جریان ورزشی خریده است بعنی ورزشکار ما در خدمت کشورش نیست در خدمت یک برند است!
این عدم تعلق را گسترش می دهد!
حالا به دانش آموز یاد بدیم وطن پرست باشد یا همراه اول پرست؟!
ورزشکار من اگر فلسفه و تفکر انتقادی را یاد می گرفت دنبال چرایی بود، هر پوششی را قبول نمی کرد، الویت اول براش تعلق وچرایی بود
اخلاق مدار باشد یا پول مدار؟!
اگر با اشرافی گری مخالفید پس چرا انسان ها را فدای #برند می کنید؟!
کدام را باور کنیم؟!
✅دکترایرملو
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از تدریس خلاق
🇮🇷👌درسی اخلاقی از سهراب سپهری
(خط کشم بالا رفت)
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاق هستند
دست کم می گیرند، درس و مشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اَخم کنم و نخندم اصلاٌ
تا بترسند از من و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا.
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد, چون نگاهش کردم, ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند...
خجل و دل نگران، منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند, شکوه ای یا گله ای
یا که دعوا شاید, سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید و حسن را بسپارید به ما
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده, بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده, قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم, منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
******************************
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلاٌ من, عصبانی باشم, با محبت شاید
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
#شعر
🖌"سهراب سپهرى
✍ #تدریس_خلاق
https://eitaa.com/joinchat/1226768409C0c42db793b
هدایت شده از ملکه باش✨
#داستان
#روز_باشکوه
#قسمت_نهم
در قسمت قبل دیدید ،که پریسا از هوش رفت ،
از اینجا ادامه داستان رو از زبان پریوش بشنوید :👇
مامان جیغی کشید، شونه های پریسا را گرفت و تکون داد و اون رو با اضطراب صدا زد. امّا پریسا هیچ حرکتی نکرد. مثل اینکه سالهاست مرده. ردّ قطرات اشک روی گونه های پریسا جگر همه رو آتش می زد. مجلس به هم ریخت. اورژانس که آمد، پریسا را به بیمارستان رسوندند. پس از معاینات اوّلیه دکتر اعلام کرد، در اثر شوک شدید عصبی که به پریسا وارد شده، او به حالت کما فرو رفته و به جز خداوند هیچ کس دیگر قادر به نجات او نخواهد بود.
بابا، با عجله و تندتند دست روی دست می زد و تمام طول راهرو را می رفت و برمی گشت. مامان پشت در بخش ICU نشسته بود و فقط اشک می ریخت.
مامان با صدایی و غمگین و گریه آلود بابا را صدا کرد. بابا به سمت مامان رفت وکنار اون روی صندلی نشست.
مامان گفت:"جهانگیر اگه نذری برای بهبود حال پریسا بکنم، انجام میدی."
بابا جواب داد:"چرا که نه. من هر چی تو بگی انجام می دم فقط دخترم برگرده ، حالا چه نذری منظورته؟"
مامان گفت:" اگه پریسا خوب بشه، چند تا گوسفند قربونی کنیم، پائین شهر بین خانواده های بی بضاعت تقسیم کنیم."
بابا گفت: من حرفی ندارم.اصلا چرا بمونیم ،تا خوب بشه ؟
من همین فردا می رم اینکار رو انجام می دم ،انشالله خدا ناامیدمون نمی کنه .
مامان گفت : یه چیز دیگه هم می خوام بگم ، روم نمی شه.
بابا گفت : چرا روت نمی شه ، موضوع چیه؟
مامان گفت الان که دنبال آمبولانس می یومدیم، می دیدم که همه کوچه و خیابونا سیاهپوش شده ،انگار امشب ، شب اول محرمه ، من رو ببر مجلس عزای امام حسین .
بابا گفت : من حرفی ندارم ، ولی مگه تو به این چیزا اعتقاد داری ؟
مامان گفت : اعتقاد که نداشتم تا الان ، ولی دیگه برای خوب شدن بچّم هر کاری حاضرم بکنم .
بابا گفت : باشه .
و دیگه از اون شب روال زندگی جدید ما شروع شد ، ما مرتب روزا تو بیمارستان بودیم و شبها توی مسجد و در مجلس عزای امام حسین (ع)
اگر چه همیشه حسرت داشتم به مجلس عزای امام حسین برم و الان برام میسر شده بود ، ولی حیف و صد حیف که پریسا باهامون نبود .😔
#شب نهم محرم بود ،رفته بودیم مسجد ،مامان اونقدر گریه کرد ، که حالش بد شد ، البته گریه های شدید که کار هر شبش بود ، ولی امشب خیلی دلش شکسته بود ، انگار برای سلامتی پریسا به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شده بود ، مامان رو از مجلس آوردم بیرون یه هوایی بخوره ، رفتم قسمت مردونه دنبال بابا.
با کمک هم مامانم رو بردیم خونه ، دیگه اون شب نرفتیم بیمارستان ،
گفتیم مامان یه کم استراحت کنه حالش بهتر بشه .
فردا صبحش بعد از صبحانه ، داشتیم آماده می شدیم ، بریم بیمارستان ، تلفن زنگ زد ، یه خانمی پشت خط بود ، گفت : منزل خانم پریسا آرین ؟
گفتم : بله بفرمائید .
گفت : من از بیمارستان زنگ می زنم .
اینو که گفت ، من دیگه دستام لرزید و زانوهام شل شد و افتادم زمین ،آیا خواهرم رفته بود؟
طاقت شنیدن این خبر رو نداشتم .
بابا دوید و گوشی رو از من گرفت و گفت :کی پشت خطه ؟ چی شده؟
#ادامه_دارد
#مارال_پورمتین
انتشار این داستان با لینک یا بدون لینک ، با حفظ نام نویسنده ، مجاز است.
#ملکه_باش
عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چقدر مردم خدا پرست از دیدن ناهنجاری مدرسه ای در کرمان ناراحت شدید از آغاز سال نو در مدرسه ای در کاشان لذت ببرید.
🔸اگر مدیر هنجار شکن کرمانی تقبیح شد، باید از مدیر مسلمان کاشانی تقدیر بشه🇮🇷🇮🇷
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فیلم سینمایی «غریب» از تلویزیون پخش میشود/ رکورددار تعداد جوایز جشنواره فجر در شبکه افق
#فیلم_سینمایی «غریب» به کارگردانی محمدحسین لطیفی از شبکه افق تلویزیون پخش می شود.
«غریب» قرار است فردا پنجشنبه ششم مهر ماه همزمان با هفته دفاع مقدس برای اولین بار از تلویزیون پخش شود. آخرین ساخته لطیفی فردا شب ساعت ۲۲ از شبکه افق سیما روی آنتن می رود و جمعه ۷ مهر ساعت ۱۸:۳۰ بازپخش می شود.
این فیلم که در ترکیب اکران نوروزی ۱۴۰۲ روی پرده سینماها رفت، به فروش ۱۰ میلیاردی رسید و در بخش اکران جانبی نیز یک میلیارد فروش کرد. این فیلم همچنین در چهار سینمای لبنان و در شهرهای فاقد سینمای این کشور نیز به نمایش درآمد.
«غریب» محصول سازمان هنری رسانهای اوج در اکران آنلاین هم با شکسته شدن رکورد تماشا در ۲۴ ساعت نخست اکران فیلمهای غیر کمدی همراه بود.
این فیلم برشی است از زندگی شهید محمد بروجردی و رشادتهای او در کردستان است که علاوه بر دریافت بیشترین تعداد جایزه در جشنواره فیلم فجر، به عنوان بهترین فیلم جشنواره مقاومت نیز شناخته شد
بسیار فیلم خوب و قوی هست
پیشنهاد میکنم اگر دیده نشده، ببینید.
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••