eitaa logo
بانوی بروز
298 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
41 فایل
بانوی بروز،درایمان،اعتقاد،خانه‌داری،فرزندپروری اجتماع‌وسیاست‌بانوی‌ترازمسلمان است. تبادل وتبلیغ نداریم. @banuie_beruz Eitaa.com/banuie_beruz ✅کپی‌آزاداست ادمین @ghoghnuss عضوکانال دیگرمون بشید(#ملکه_باش)👇 https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
مشاهده در ایتا
دانلود
. پ.ن. قسمت‌های مربوط به حضور نوال (خبرنگارلبنانی) در ایران کاملا مستند و مبتنی بر واقعیت است. .
.. محسن گفت: به نظرم موساد یه الگوی رفتاری تعریف کرده و دختره مبتنی بر اون اومده جلو، منتها در کل من این شکلی میفهمم که اینا برای جاسوسی و نفوذ در سطوح بالا رویه ی خاص خودشون رو دارن، ولی یه روش هم سرمایه ی گذاری روی افرادی هست که نه خیلی دیده شده و معروف هستن نه خیلی گمنام، یعنی حلقه های میانی رو مستعد تر می بینن و معمولا اینطور افراد وقتی خودشون هم بعدا بفهمن سوژه بودن اولین چیزی که به ذهنشون میاد معمولا اینه که ببین من چقدر خفنم اینا جایگاه اصلی من رو درک کردن اومدن سراغ من، نمی فهمن اصل داستان چیه... هادی گفت: درباره ی کاری که میخواد با پیام بکنه همچین چیزی به ذهن میرسه، به هر جهت اولویت اول باید پیام باشه که تو این مسئله آسیب نبینه. محسن در پاسخ گفت: حاج آقا اولویت برای ما پرونده باشه بهتر نیست؟ شاید پیام هم با دختره ازدواج کنه آسیب ببینه منتها ما با رصد کامل قضیه الگوی رفتاری موساد رو در این قضیه در میاریم و به نفع کشوره. هادی در پاسخ گفت: محسن جان این حرفت خوبه، منتها الان داری روی چند تا پرونده کار میکنی؟ محسن گفت: یکی هادی در پاسخ گفت: فرض کن در ادامه ی این اتفاق ها پیام رو هم عضو شبکه ی جاسوسی کنه، اون وقت چند تا پرونده داری؟ دو تا و تازه گسترده تر هم میتونه بشه، پس اولویت این باشه پروژت به مشکل نخوره، منتها یه راهی پیدا کن که پیام به مشکل نخوره... محسن گفت: هرچی شما بگید حاج آقا قرار بود فردا نوال با سردار دیدار داشته باشه و مصاحبه صورت بگیره. قبل از برگزاری جلسه خود هادی شخصا به دفتر سردار رفت تا آخرین هماهنگی ها رو انجام بدن در دیداری که داشتن سردار به محسن گفت: پس سناریوی رفتاری من در مصاحبه "شخصیت ساده، فریب خور و البته تحکم کننده" باشه؟! هادی آخرین توضیحات را هم به سردار داد و بنا بر این شد که با همین الگو سردار در جلسه‌ی مصاحبه حاضر شود. قرار بود نوال و پیام با هم به جلسه گفتگو با سردار بیایند. از طرفی هادی بر خلاف درخواستش در جلسه ی اول، این بار از سردار خواسته بود در یکی از مکان های امن سازمان که حساسیت بسیار پایینی دارد مصاحبه با نوال صورت بگیرد. برای هادی مهم بود ببیند در آینده نشانه ای از تحت رصد قرار گرفتن این خانه یا چیزی شبیه به این دیده میشود یا نه! نوال برای حضور در خانه ی امن با پیام به محلی که لازم بود رفتند. او سوالاتش را از سردار شروع کرد. عمده  سوالات پیرامون کلیت مسئله ی مقاومت بود اما بعضاً نوال سوال هایی را درباره ی مشارکت حزب در نبرد با داعش و نوع همکاری اش با نیروهای ایران و آموزش ها می‌پرسید. سردار مبتنی بر همان سناریوی رفتاری "شخصیت ساده و فریب خورده" طوری پاسخ میداد که دقیقا جواب هایی بود که نوال حس کند پاسخ به اوست؛ البته به شکلی کاملا انحرافی. او کوشید در جلسه چند آدرس هم مطرح کند تا ببیند بعدا در جایی ردی از موساد یا نشت اطلاعات پیرامون این آدرس های دروغین پیدا میکند یا نه.... جلسه تمام شد و بعد از خروج نوال به سرعت هماهنگی های لازم با سردار و آنالیز جلسه و مسائل مهم آن به جهت مشخص شدن چیزی که در ذهن "هادیِ نوال" گذشته و به خاطر آن او را به ایران فرستاده‌، در دستور کار قرار گرفت. هادی قرار بود جزئیات را به تیم های آنالیز خود بسپارد تا بررسی کنند و محسن هم روی وضعیت پیام و نوال متمرکز شود. محسن و پیام با هم جلسه ای در خصوص مقاومت داشتند. محسن با پیام احوال پرسی کرد. پیام خیلی خوشحال بود. اصلا شبیه به روزهای قبل به نظر نمی‌رسید. مشخص بود که نوال یک روح تازه به زندگی پیام داده و این اصلا خبر خوبی برای محسن نبود. پیام با محسن درباره ی مسائل کاری کمی صحبت کرد و وقتی حرف ها تمام شد محسن از پیام درباره ی نوال پرسید: راستی به اون مسئله فکر کردی؟ یادمه گفتی ذهنت درگیرش شده! پیام: آره به نظرم حرف هایی که زدی خیلی درست بود و تفاوت فرهنگ میتونه مشکلات زیادی رو برامون به وجود بیاره این رو که گفت محسن خوشحال شد. متوجه شد حرفش اثر داشته. به پیام گفت: آفرین پیام که انگار در خواب و خیال بود گفت: آره، ولی من میخوام باهاش مطرح کنم و ازش خواستگاری کنم. مطمئن هستم عشق که بیاد وسط این تفاوت ها فراموش میشه... پیام در حوزه ی کاری خود بسیار آدم کار بلدی محسوب میشد اما در حوزه ی زندگی شخصی به شدت کم تجربه و خام بود و تخیل و رویایی که در ذهن داشت اصلا با واقعیت همخوانی نداشت. محسن تازه فهمید پیام اصلا در باغ نیست پس ناامیدانه اینطور پاسخ داد: خیلی خوبه، منتها خیلی مراقب باش! پیام گفت: مراقب چی باشم؟ محسن گفت: ببین من یه رفیق داشتم رئیسم بود. این بابا عاشق یه دختره شده شد. وقت داری داستان عشقشو برات بگم؟ ادامه دارد.... . ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•° اومدی و شد کار دل ما شوق وصال و شور تولّی💚°• علیه‌السّلام ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🌺 🌺 علیه‌السّلام ✾• 🌱@banuie_beruz🌱 Eitaa.com/banuie_beruz ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
خوب شد، ایران ما یک سهم از زهرا گرفت خوب شد یک زن، میان خاندانت جا گرفت لطف کرده فاطمه، ما را حساب آورده است خوب شد این دفعه این عرض دعای ما گرفت ما حساب کار خود را از ازل پس داده‌ایم اینچنین بوده که چشم مادرت ما را گرفت شهر بانوی قبیله، شد کنیز فاطمه مثل مروارید بود و رزق از دریا گرفت در هیاهوی دو رنگی عرب‌های حجاز پرچم ایرانیان را مادرت بالا گرفت حامل نور "امامت" بود، بانوی حسین تا به دنیا آمدی، تبریک از مولا گرفت خاک پایت سرمه‌ی چشم تمام قدسیان آفرینش با قدوم پاک تو "معنا" گرفت زینت سجده تویی، زین العباد عالمی با نماز تو، "عبادت" جلوه‌ای زیبا گرفت علیه‌السّلام ✍️ 📚@befarma_sher Eitaa.com/befarma_sher
°|💖ماخاڪ‌قدوݥ‌حضࢪٺ‌سجّادیم💖°| علیه‌السّلام ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فریادهای ثابتی در مجلس علیه فساد خودروسازان؛ واگذاری ایران خودرو به کروز مصداق تعارض منافع و فساد است چرا قوه قضاییه کاری نمیکند؟ اگر دوربین مخفی است، بگویید ما هم بدانیم مردم! بدانید ما حواله هیچ خودرویی را نگرفتیم و با این فسادها مخالفیم، قوه قضاییه باید کاری انجام دهد آقای پزشکیان! اگر ضد فسادی و نهج البلاغه خوانده ای جلوی این وضع را بگیر ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 آهنگ Muhammad (pbuh) ( ص) 💫 We keep fighting this night Longing for your son Mahdi to bring your light… 💫 ما همچنان با این شب مبارزه می‌کنیم در اشتیاق فرزندت مهدی که نور تو را بیاورد… @VetrMusic ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
❌شاه بیت سخنان امروز رهبر انقلاب اینجا بود: مذاکره با آمریکا ، و نیست وهیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ دلیل؟ ! ما در دهه ۹۰ حدود دو سال با آمریکا وچندکشور مذاکره کردیم، معاهده‌ای تشکیل شد، اما آمریکایی‌ها به همان معاهده عمل نکردند و هم شخصی که سر کار است آن را پاره کرد و عمل نکرد. ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
مداحی_آنلاین_غفلت_از_یار_گرفتار.mp3
2.64M
🌷یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃غفلت ازیارگرفتارشدن هم دارد 🍃ازشمادورشدن زارشدن هم دارد 💔 ✍️ 📚https://eitaa.com/joinchat/267059254Ca0035ab155
. رمانی از جبهه مقاومت مستند داستانی 👇
خب پس صبر کن داستان فرمانده ام رو برات بگم: اینا عاشق هم شده بودن، تفاوت نگاه داشتن، تفاوت فرهنگ داشتن و همه چیز، این رفت ازدواج کرد با دختره، یه جوری بهم خورد همه چیزشون که این دیگه تو کار همه ی استعدادهاش خشک شد، در نهایت چند بار بهش تذکر دادن که این چه وضع کار کردنه، تذکر دادن که خودش رو درست کنه، منتها از کوره در رفت دیگه کلا سر کار نیومد، پرونده حفاظتی براش درست شد و... در نهایت هم به خاک سیاه نشست. محسن امیدوار بود پیام حداقل به همین چند جمله فکر کند. پیام گفت: جدی میگی آقا محسن ولی من و نوال همکاریم، هر دو رسانه ای هستیم، تفاوت فرهنگ درست، اما این اشتراک ها هم کمک میکنه. محسن گفت : آره، این رفیق ما هم با دختره همکار بود. پیام گفت: یعنی دختره جاسوس بود؟ محسن گفت: آقا پیام، داداش ما جاسوس نیستیم. اطلاعاتی هستیم. پیام جا خورد و گفت: به خدا قصد بدی نداشتم، میگم ایشون هم اطلاعاتی بوده؟ محسن گفت: حرفتو زدی، بله ایشون هم اطلاعاتی بود منتها خانواده‌اش کرمان ساکن بودن، اینا سر اینکه باید مدام میرفتن خانواده رو می دیدن زندگی هاشون از هم پاشید، دختره کوتاه هم نیومد، پسره هم الان زندانه برای مهریه پیام فکر کرد و کمی نگران شد و گفت: آقا محسن ته دلمو خالی کردی! محسن گفت: نه بابا قصد بدی نداشتم به خدا، فقط میگم اینا رو جدی بگیر پیام که این رو شنید گفت: ممنونم بابت توضیحاتت، من فکر میکنم حتما، خواستم کاری کنم ازت راهنمایی میگیرم. کاملا مشخص بود که پیام تمایل ندارد چیزی از حرف های محسن را بفهمد. محسن فکری دیگر به ذهنش رسید که البته شاید تصمیم درستی نبود. میخواست به خانواده ی پیام دسترسی پیدا کند و به آنها بگوید پیام را منصرف کنند. چند باری در صحبت های پیام به این اشاره شد که با خانواده اش در موارد حساس مشورت میگیرد. البته تصمیم درست و حرفه ایی نبود اما شاید برای محسن که میخواست از ازدواج فردی با یک جاسوس جلوگیری کند و از تباهی نجاتش دهد چاره ای نبود. محسن تصمیم خودش را گرفت تا به سراغ پرونده‌‌ی پیام در مرکزی که در آن مشغول است برود. بررسی های محسن نشان میداد که اصلا فردی به نام پیام علوی وجود خارجی ندارد. خیلی عجیب بود. محسن بررسی های خود را دقیق تر کرد و رسید به یک مرکز که برای دسترسی به اطلاعات آن نیاز به نامه ی کتبی از بالادستی خود یعنی هادی بود. او نامه نگاری های لازم را انجام داد و به آن مرکز خاص رفت. متوجه شد آنجا فردی به نام پیام مرتضوی با نام مستعار "پیام علوی" فعالیت میکند که همین پیام خودمان است. در واقع پیام از نیروهایی بود که اصطلاحا به او می‌گفتند "حفاظت شده" که قرار بود هویت او و بطور کامل شخصیت و هویتش محافظت شود. برای محسن جالب بود که پیام با اینکه میدانست محسن از بچه های سازمان اطلاعات است طوری رفتار کرده بود که او تحت هیچ عنوان بویی از اینکه وی یک نیروی محافظت شده است نبرد. این اتفاق احترام پیام را نزد محسن دوچندان کرده و انگیزه ی او را برای اینکه کمک کند پیام در رابطه با نوال آسیب نبیند بسیار زیاد... محسن شماره تلفن خانه ی پیام را گرفت. میخواست برای این مسئله و این امر خیر با خانواده ی او صحبت کند. به هر شکلی که بود تلاش کرد که با مادر پیام صحبت کند و این اولین باری بود که در عمرش تصمیم به چنین اقدام عجیب و غریبی که خارج از تمام چهارچوب های سازمان بود میگرفت. محسن تا لحظه ی آخر برای این تصمیم دو دل بود اما دلش را به دریا زد و تماس گرفت: حاج خانم سلام عرض شد. من فلانی هستم از فلان جا، از همکارهای آقا پیام هستم، میخواستم چند تا نکته خدمت شما عرض کنم و البته خواهش کنم اینها جایی مطرح نشه! مادر پیام: سلام پسرم، شما آقای؟ چرا با بنده تماس گرفتید؟ محسن: ذوالجناحی هستم. مادر پیام گفت: اسم کوچیکتون؟ محسن گفت: شهسوار هستم. ذوالجناحی، شهسوار ذوالجناحی مادر پیام کمی از این نام و نام فامیلی بیش از حد غریب تعجب کرده بود گفت: پسرم در خدمت شما هستم. محسن کلی تاکید کرد که این حرف ها جایی مطرح نشود و بعد گفت که متوجه شده پیام عاشق دختری شده و به صلاحش نیست و اگر ازدواج کنند زندگی آنها از هم میپاشد و میداند که پیام از شما (مادرش) حرف شنوی دارد و چون با او رفیق صمیمی است نمی خواهد زندگی پیام از هم بپاشد و مجبور شده این غلط را بکند و مزاحم خانواده ی پیام بشود و ... مادر پیام خیلی از محسن بابت نگرانی اش تشکر کرد و به او گفت که اتفاقا خودش هم از این بابت دلواپس است و با پیام حرف هایی هم داشته و... همزمان که محسن و پیام و هادی و همه مشغول کارهای خودشان بودند نوال هم خوشحال بود از ارتباط های جدیدی که در این بین پیدا کرده و اطلاعات جدیدی که به دست اورده است. ادامه دارد.... . ✾•. عضو شوید.👇 https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••