eitaa logo
برادر شهیدم♡
438 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
25 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
-اینویادت‌باشه‌.. الگو‌وملاکِ‌تو،بایدحضرت‌زهراباشه‌ نه‌بلاگرایِ‌ توی‌اینستاگرام.... ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
+شهادت یعنی ؛ زندگی کن ، اما ! فقط برای خدا ..! اگر شهادت میخواهید زندگی کنید فقط برای خدا . . (‌: -شهید‌بابک‌نوری ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
ای کاش 💔 ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆قیس خزعلی از فرماندهان حشد الشعبی :اجازه نخواهیم داد تاریخ تکرار شود و امانت عباس، زینب را بار دیگر به اسارت ببرند! 💔 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظاتی از نوحه‌خوانی آقای میثم مطیعی در دومین شب مراسم عزاداری ایام فاطمیه‌ در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۹/۱۳ 🖤 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
30.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 من پای تو هستم، حتی اگه هیچکس پای تو نمونه... 🎤 حسین طاهری 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
هنگامی كه همراه نسيم سحری نوای روح بخش اذان صبح دريازدهم دی ماه سال ۱۳۴۵ دركوچه پس كوچه های شهرستان ساری طنين اندازشد«سيدمجتبی»چشم به جهان گشودوخانواده علمداربا تولد دومين فرزندش بارديگرسبز پوش شد. جملاتی زیبا،ازشهيدسیدمجتبی علمدار: آدم بايدتوجه كند.فردا اين زبان گواهی میدهد.حيف نيست اين زبانی كه میتواند شهادت بدهد كه اينها ده شب فاطميه نشستند وگفتند:يا زهرا؛يا حسين آنوقت گواهی بدهدكه مثلاًما شنيديم فلان جا لهو ولعب گفت،بيهوده گفت،آلوده كرد،ناسزا گفت،به مادرش درشتی كرد احتياط كن!تو ذهنت باشدكه يكی دارد مرا میبيند،يك آقايی دارد مرا می بيند، دست ازپاخطا نكنم، مهدی فاطمه(سلام‌الله‌علیها) خجالت بكشدوقتی میرودخدمت مادرش كه گزارش بدهد شرمنده شودوسرش را پايين بيندازد. بگويد:مادر!فلانی خلاف كرده،گناه كرده است؛بد نيست؟!فردای قيامت جلوی حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)چه جوابی میخواهيم بدهيم؟! راوی:دوست وهمرزم شهید شبی كه حال سيدبسيار وخيم وتنفس او بسيارتند ومشكل شده بوداو را به اتاقی كه دستگاه تنفس مصنوعی بودبرديم در حاليكه تنفس بسيارسريعی داشت وتشنه هوابودپزشك دستور دادكه داروی بيهوشی به اوتزريق شودتا لوله جهت تنفس گذاشته شودومن آخرين جمله ای كه ازسيدشنيدم و بعداز آن تا زمان شهادت بيهوش بوداين بود:يا عمه سادات!يازينب كبری! هدیه به ارواح مطهرشهدای عزیزمان و صبرخانواده معظم شهداءصدهاگُل زیبای «صلوات» 🌺أَللهُمَّ‌صَل عَلی‌ٰمُحَمدوَآلِ‌مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 الّلهمَّ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَرَج 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
خاطراتی شیرین از شهيد سید مجتبی علمدار: ايشان انگشتری داشتند كه خيلی برايش عزيز بود.می گفت اين انگشتر را يكی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ايشان كرده و در همان لحظه شهيد شده است. ايشان وقتی به آبادان برای مأموريت می رود، اين انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری يادش می افتد كه انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خيلی ناراحت بود. گفتم: آقا مجتبی چرا اينقدر دلگيری؟ گفت: والله انگشترِ بهترين عزيزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بيفتد و گم شود واقعاً برام سنگين تمام می شود. آقا سیدگفت: بيا امشب دوتايی زيارت عاشورا و دعای توسل بخوانيم شايد اين انگشتر گم نشود يا از آن بالا نيفتد... جالب اينجا بود كه ما زيارت عاشورا را خوانديم و راز و نيازكرديم و خوابيديم. صبح كه بلند شديم ديديم انگشتر روی مفاتيج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری كه در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتيج الجنان بالای سرما باشد . راوی : همسربزرگوار شهید 🌺أَلّٰلهُمَّ‌صَلِّ عَلی‌ٰمُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدوَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت (سلام الله علیها) یادم هست یک بار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمود. ابراهیم همین طور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
❤️ گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید». شهید الله­یار جابری ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
‏ما در جبهه ها وقتی هیچ پناهی نداشتیم به دامن حضرت زهرا پناه میبردیم و هیچ ملجایی جز صدیقه کبری نداشتیم ‌‌‌‌‌ْ ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌹آیت الله رئیسی، سال گذشته در چنین شب هایی ... 🕊شادی روح بلندش صلوات ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
بسم رب الزهرا سلام الله علیها عاشق حضرت زهرا (س) بود. روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند. یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد میگفت باهات کار دارم. حالا دو تا هیئت رفته. هم مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده. اما آخر شب میگفت بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم. میگفت هرچی برای مادر گریه کنیم کمه. خط خوبی هم داشت. همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت را با خط خوش می نوشت. وزیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا (س) بود. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 جمعه ☀️ ۱۶ آذر ۱۴۰۳ هجرے شمسے 🌙 ۴ جمادی‌الثانیه ۱۴۴۶ هجرے قمرے 🎄 ۶ دسامبر ۲۰۲۴ میلادے ذکر روز : ۱۰۰ مرتبه اللهم صَل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مناسبت : روز دانشجو 👩🏻‍🎓 ❌ تو این خیریه سهیم باشین ❌
وقتی حکم عملیات مطلع الفجر صادر شد و ایشان فرمانده و بنده جانشین او در عملیات شدم، به شدت از ابراز آن خودداری می‌کرد. مثل اینکه روی گفتن آن را نداشت که نشان از تقوا و دوری از ریاست‌طلبی ایشان بود. به روایت الله کرم همرزم شهید ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
آیت الله بهاالدینی (ره): اگر این دو کار را انجام دهید خیلی پیشروی کرده‌اید؛ یکی بخوانید، دیگر اینکه نگویید. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
_نمیخواهم که در بستر بمیرم -نمیخواهم که همچون شمع سوزان -بریزم اشک -در آذر بمیرم -همی خواهم که در فصل جوانی -میان و سنگر بمیرم -همی خواهم برای حفظ قرآن برای یاری رهبر بمیرم -نمی خواهم که ننگ و خار بمیرم -به زیر رختخواب بیمار بمیرم -چنین مرگی برایم است -که زیر آتش رگبار بمیرم.❣ قسمتی از وصیت نامه سردار🕊🌹 شهید ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
نخستین پایه شهید بودن، هجرت از خود است .. که تا رخ ندهد، هجرت از وطن، مال، مقام و مابقی اتصالات دنیوی اتفاق نمی‌افتد! شهید ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌱از لحظه رفتنش فیلم گرفتم در فیلمش می‌گوید: قابل توجه کسانی که می‌گویند ما برای پول می‌رویم، ما تکلیف داریم که برویم. من زندگی‌ام را دوست دارم و اصلاً برای شهادت نمی‌روم، به هیچ وجه برای شهادت نمی‌روم! اما این یک تکلیف است. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌱آن روز، به مسجد نرسيده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم يواشکی نماز خواندنش را تماشا می‌کردم. حالت عجيبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ايستاده بود. طوری حمد و سوره می‌خواند مثل اين که خدا را می‌بيند؛ ذکرها را دقيق و شمرده ادا می‌کرد. بعدها در مورد نحوه‌ نماز خواندنش ازش پرسيدم، گفت: «اشکال کار ما اينه که برای همه وقت می‌ذاريم، جز برای خدا! نمازمون رو سريع می‌خونيم و فکر می‌کنيم زرنگی کرديم؛ اما يادمون ميره اونی که به وقت‌‌ها برکت میده، فقط خود خداست» ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱هرکس تو مسیر شهدا اومد... حاج حسین یکتا ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌱شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. صبح با آب دجله چای درست کرده نوشیدیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم. شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتی‌متر مستقر کرد در حال نشسته و تکیه زده مشغول استراحت و منظر صدور فرمان حمله بودیم. هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچه‌ها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت می‌کردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود به‌طوری که هر لحظه یک خمپاره داخل کانال یا روی لبه‌های آن منفجر شده چند نفر.... 🌷چند نفر از بچه‌ها شهید و مجروح می‌شدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب می‌رفتم که خمپاره‌ای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد. گفتم: آن‌قدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بی‌سیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد. هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباس‌هایش غرق خون است و ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالی‌که دستانم از شدت ناراحتی می‌لرزید گوشی بی‌سیم را که مستمر می‌گفت: «رضا، رضا، احمد» برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.» 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی : سردار محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯