.چه ڪردی مهربان من ڪه
با طوفان نمیلرزد
دلی ڪه پیش از این میشد
تکانش داد با آهی...
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
رمان عشق بی پایان
پارت 10
_ الو
_ سلام.. خانوم ریحانه آریا ؟
_ بله بفرمایید
_ امیر آریا هستم
آها حالا فهمیدم کیه ، پسر عمو مسعود، عمو مسعود دو تا پسر داره یکی امیر یکی هم مانی
هرچند من ندیدمشون اگه دیده باشم هم یادم نمیاد
_ بفرمایید ؟
_ در مورد موضوعی میخوام باهات حرف بزنم
_ بله ؟ چه موضوعی ؟ من نمیفهمم شما شماره منو از کجا دارید؟
_ پشت تلفن نمیتونم بگم ساعت ۵ تو یه کافه بیا بهت میگم
_ نه نمیشه من کافه نمیتونم بیام
_ اونوقت چرا ؟
_ ببخشید ولی من چرا باید به شما بگم اینو
_ چونکه اگه نگی باید بیای کافه
اععع عجب آدمیه همچنین هم سرد صحبت میکنه که میگی من کاریش کردم
_ چونکه من به قهوه و اینجور چیزا حساسیت دارم
_ باشه پس بیا پارک
تا میخواستم بپرسم کدوم پارک گفت
_ لوکیشن برات میفرستم
_ ببخشید ولی من چرا باید بیام اونجا نمیفهمم
_ فقط اینو بدون که درباره عمو سعیده ... نترس آدمی نیستم که به یه دختر آسیب بزنم
_ باشه
سریع تلفن رو قطع کردم. یعنی درباره بابام چی میخواد بگه ؟ اصلا از کجا شماره منو داره ؟ ولی احتمال اینکه بخواد بهم آسیب بزنه رو نمیدم .
درسته آدم سرد و مغروریه ولی میدونم که عمو مسعود بچه هاشو خوب تربیت کرده . به ساعت نگاه کردم ساعت ۴:۳۰ بود ، گفت ساعت ۵ پس بلند شم حاضر ببینم چی درباره بابام میخواد بهم بگه .
صدای گوشیم اومد ، حتما لوکیشن فرستاده .
از تو کمد یه مانتو سورمه ای برداشتم با شلوار مشکی و یه روسری ست با مانتوم و خوب که بشه باهاش چادر سر کرد .
از پله ها رفتم پایین و خطاب به مامان گفتم:
_ مامان من بیرون کار دارم میرم برمیگردم
بدون اینکه منتظر جواب باشم به بیرون رفتم .
در حیاط رو که باز کردم آژانس اومدن بود سوار شدم و از روی لوکیشن به راننده گفتم کجا میرم .
به پارک که رسید پیاده شدم داشتم به اینور و اونور نگاه میکردم که با دست بهم اشاره کرد . روی یه صندلی نشسته بود .
*امیر
خیال میکردم دختر عمو سعید دختری بی حجاب باشه ولی مثل اینکه اشتباه میکردم . دختری چادری و با حجابه .
به صندلی نزدیک شد.
_ بفرمایید اون موضوعی که میگفتید چیه ؟
_بشین
_ من راحتم
_ اینجوری زشته پس بشین
با فاصله از من روی صندلی نشست .
_ خب ببین از قهر بابا هامون که خبر داری درسته ؟
_ بله دارم
_ از اینم خبر داری که بابابزرگ چه شرطی گذاشته ؟
_ نه ندارم
مثل اینکه کارم سخت تر از اون چیزیه که فکر میکردم .
_ ببین بابابزرگ گفته اگه بابام با عمو سعید آشتی نکنن برای زمینی که به نام بابام و بابات هست و بابابزرگ اون موقع به نام شون زده و توش کار کردن ، میره شکایت میکنه و میگه این زمین دزدیه
_ ولی بابابزرگ خودش به نام شون زده که
_ درسته ولی اون موقع هیچ چیزی ننوشتن
_ خب زمین رو بر میگردونن
_ چرا نمیفهمی میگم توش کلی کار کردن و نمیتونن پسش بدن و اگه ندن میرن زندان
معلوم بود ریحانه خیلی تعجب کرده
_ خب چرا اینو دارید به من میگید ؟
_ بابابزرگ به من زنگ زده و گفته یکاری کنم که با هم آشتی کنن و من هم فقط یه چیز به ذهنم میرسه
_ اون راه چیه و چه ربطی به من داره ؟
_ با هم ازدواج کنیم
ریحانه یه لحظه کلا خشک شد ، هیچی نگفت
_ چی دارید میگید ، درسته پسر عمو و دختر عمو هستیم ولی تا حالا حتی یه بار هم همدیگه رو ندیدیم و اگه دیدیم خیلی بچه بودیم همو نمی شناسیم اونوقت شما میگید ازدواج کنیم هیچ معلوم هست وی دارید میگید ؟
_ یه ازدواج صوریه همین ، بعد از آشتی باباهامون طلاق میگیریم . مثل دو تا همسایه ولی تو یه خونه زندگی میکنیم .
_ نمیشه... شما چی دارید میگید .
_ ببین اگه بابات برات مهمه اینکار رو میکنی من هم خیلی مشتاق ازدواج با تو نیستم
_ بابام برام مهمه ولی اینی که شما میگید نشدنیه
_ خیلی خب اگه میخوای بابات بره زندان قبول نکن
از روی صندلی بلند شدم و گفتم
_ تا امشب فکراتو بکن شماره ام که برات افتاده ، بهم خبر بده و اینو بدون که به هیچکدوم از خانوادت نباید حرفی بزنی فهمیدی؟
ترس ، نگرانی ، ناراحتی همه چی رو میشد تو چشماش دید با صدایی آروم جواب داد
_ باشه فهمیدم
از اونجا به طرف ماشینم رفتم و سوار شدم، مانی تو ماشین منتظر من بود. هنوز ماشین رو روشن نکرده بودم که گفت
_ چیشد داداش ؟
_ نمیدونم
_ یعنی چی نمیدونم ؟
ماشین رو روشن کردم و تو راه از اول تا آخر صحبتامون رو براش گفتم.
_ امیر اگه قبول نکنه چی ؟
_ به اونجاش فکر نکردم من دو سه روزه دارم فکر میکنم جز این، راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه .
*ریحانه
به خونه که رسیدم سریع اومدم تو اتاقم و در رو بستم . خدایا این دیگه چیه ؟ من چطور با کسی ازدواج کنم که نمیشناسمش بعد از اون هم طلاق بگیرم چطور آخه . خدایا با این میخوای امتحانم کنی ؟ دو راه بیشتر ندارم یا قبول کنم و خودمو بدبخت کنم یا هم اینکه قبول نکنم و هم خودم و هم خانواده ام رو بدبخت کنم ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این گلهای زیبا تقدیم به تو
همه کسم❤️😘
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
.چه ڪردی مهربان من ڪه
با طوفان نمیلرزد
دلی ڪه پیش از این میشد
تکانش داد با آهی...
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
❤🍃
ℬℯ𝒾𝓃𝓰 𝒲𝒾𝓉𝒽 𝒴ℴ𝓊 ℐ𝓈
𝒲𝒽𝒶𝓉 𝒾 𝒶𝓁𝓁 ℋ𝒶𝓅𝓅𝒾𝓃ℯ𝓈𝓈•💍•
با "تـــ♡ــو" بودن چیزیه کِه
بِهش میگم خوشبَختی•❤️•
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ
#Repost
➖⃟❤️••عشق خودمیا🌹
خودم دورت میگردم
➖⃟☝️🏽•• اسـتــstoryــوری
#کلیپ_خاص 😍👌
#بفوࢪبراش
#عـــاشــقــانــه❤️
🟣🟣برای اینکه همراه جمع 🫀عاشقانه🫀ماباشید،کلیک روی پیوستن یادت نره😍♥️
https://eitaa.com/joinchat/1417085210Cbfd988b451
❤🍃
"قَشنگتـــرین" قُفلیام میرسه
به اون لحظهایِ که تو "بَغلـــــت"
"قُفلـــــم" میکنی🥰♥️
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
هدایت شده از 🫀عـــاشــقــانــه🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همدم شب های خستگیام
#عاشقانه
#دِلـــــبــــری 🫀
#همینقد_قشنگ🥰
♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰♥️
••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
هدایت شده از کافه دل♡
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …🌷
#کافه_دل
#دلبرانه
#حرف_دل
••♥️『 @kafedel🦋🗝
هدایت شده از 💜 آرامش 💜
❤🍃
تو آنجایی ، میان هر ضربانِ👇
♥️قلـبـﮩﮩــ٨ـﮩ۸ــ♡ــ۸ـﮩـ٨ـﮩـمᥫ᭡
#آرامش
#عاشقانه
#انگیزشی
💜@aarammesh💜
هدایت شده از 💜 آرامش 💜
❤🍃
قرار" من باش تا در "مدار" تو باشم چه قرارو مداری بهتر از این.!♥️
#آرامش
#عاشقانه
#انگیزشی
💜@aarammesh💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنجا که بِه شمشیرِ جفایِ تو بِمیرم
بُگذار بِه امّیدِ وفایِ تو بِمیرم🌺
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
هدایت شده از کافه دل♡
آدَمیزآد وقتـی یکیو دوست داره
از اون زیباتر
براش وجود نداره..
مثل تــــو براے مـن...♥️
#کافه_دل
#دلبرانه
#حرف_دل
••♥️『 @kafedel🦋🗝
هدایت شده از 🫀عـــاشــقــانــه🫀
گاهی هَم آدَم دِلَش ضَعف میرَوَد بَرایِ
یِک بوسِه،یِک آغوش،یِک فَدایَت شَوَم
یِک "دوستَت دارَم" بی مُقَدَمِه💖
#عاشقانه
#دِلـــــبــــری 🫀
#همینقد_قشنگ🥰
♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰♥️
••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ