[﷽]
💝بعد از شهادت #شهیدحججی 💝
#قسمت_بیستو_سوم
#قسمت_آخر
.
یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن، ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم.
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتیم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خود بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فرداش حرکت کردم سمت دمشق. همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفتند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی #حضرت_زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه ها آمد پیشم و گفت پدر و همسر شهید حججی آمدن سوریه. الان هم همینجا هستن، توی حرم.
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، آمد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن چه آوردید؟"
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک بدن #اربا_اربا را تحویل داده اند؟؟؟
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده اند؟؟؟! بگویم فقط مقداری استخوان تحویل داده اند؟؟
گفتم: "حاج آقا پیکر محسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بی بی که بگو"
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو ا انداخت میان شبکه های ضریح حضرت زینب سلام الله علیها و گفت: "من محسنم را به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم را. تمام محسنم را. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش را برایم آوردی راضی ام.
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج آقا، سر که ندارد. بدنش را هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده اند....
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد به سمت ضریح و گفت: " بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن...
.
پایان
*جهت ادامه داستان لطفا کتاب #حجت_خدا را تهیه بفرمایید*
یاعلی
#زندگی نامه شهید حججی تموم شد، ان شاءالله راضی باشیدوکم کاستی هاراحلال کنید🥀🦋
#شهیدانه🌷
اونقدر سینه میزد
بهش گفتن کم خودتو اذیت کن!
می گفت:
این سینه نمیسوزه..
موقع شهادت همه جاش ترکش بود
جز سینهاش.🙂💔
"شهیدحمیدسیاهکالیمرادی"
╔════◌•🖤🕊•◌══╗
@Shbeyzaei_313
╚══◌•🖤🕊•◌════╝
روز نهم#چله_نوکری زیارت عاشورا
به نیابت از شهید حمیدسیاهکالی🥺❤️
التماس دعا✋
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
🌿⃟
مےگویدیڪباࢪدࢪسوریہبہ
#شہیدمحمودرضابیضایـے
گیࢪدادم؛
اینجاچࢪاڪمࢪبند؟!
اینجاڪهپلیسگیرنمےدهد...
گفت:
میدانے چقدر مواظب بودم
ڪه با تصادف نمیرم؟ :)
#شهید_محمودرضا_بیضائی💖
#شهیـدانهـ🌹💫
#برادرشهیدم🍃⚡️
هدایت شده از یا مهدی(عج)
🍃السلام علیک یا اباعبدالله🍃
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
مسابقه سردار آفتاب☀️
مطالب مربوط به سیره
🌷#سردارشهیدمحمودکاوه🌷
شروع مسابقه👇👇
🍃از یکم لغایت ۱۱ شهریورماه🍃
#منشرکنید🌹
عضویت درکانال
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3522756631C7aeb78f9ac
•••<🦋🌻!'
استٰادپناھیانمیگفت:
چراخودترورھانمیکنۍ.
دادبزنۍازامامحسینبخواۍ؟
برودرخونهاباعبدللّٰھمنتشروبڪش
دورشبگرد...:)🌱
مناجاتڪنباامامحسین!!
بگوامامحسینممنباتوشروعڪردم،
ولمنڪنی...
دیگهنمیکشمادامـہبدم
متوقفشدم...!'
امامحسینبازمدستترومیگیرهفقط
بخواهازش...(:💕
#ارباب_دلے_من
#دوکلامحرفحساب✨
بندہ خیـال میکنم فضیلتِ بکـٰاء «گریہ»
بر سـیدالشُـهدا بالآتـر از نمـاز شب باشد ..
•.
#آیتاللهبھجت🌱!