شهید سید مصطفی موسوی تو دانشگاه دامغان رشته مکانیک قبول شدن بعد از ثبت نام تو دانشگاه تهران قرار بود بعد از برگشت از سوریه ادامه تحصیل بدن ک رفتنو دیگه برنگشتن
ایشان برای خلبانی ثبت نام کردند ب خاطر چشم های ضعیفشان و پاهایشان ک کمی پرانتزی بود قبول نشدند
مادرشان پرسید که ایا ب خاطر پول خلبانی را انتخاب کرده است که شهید مصطفی پاسخ داد :((نه مامان میخواستم تو هواپیمارو پر از مهمات کنم و اونهارو سر دشمنا خالی کنم ))
مادر شهید مصطفی موسوی میگوید قبل رفتن نزد من امد و گفت اگر از ته دلت راضی باشی ک من برم اون دنیاتو اباد میکنم ب طوری ک باورت نشه مادرشون گفتن از کجا میدونی از ته قلبم راضی نیستم ک سید مصطفی گفت چون هر بار یه مشکلی پیش میاد ک نمیشه برم گفتن مامان اگه نزاری برم روز قیامت جواب حضرت زهرا و حضرت زینبو چی میدی ک مادرشون قبول میکنن و از ته دل رضایت ب رفتن میدن
پدرشان میگوید از زمان تولدش برایش ارزوی شهادت کرده چرا که خود در جنگ دوره دفاع مقدس بوده ولی سعادت شهادت نداشته است به گفته خودشان شهید مصطفی مدتها اموزش نظامی دیدن ولی ب خاطر سن کمشون اعزام نمیشدن ب طوری ک ایشون 10 روز تو گردان میمونن و بالاخره ایشون اعزام میشن
در تاریخ 21 ابان 1394 به همراه شهید مسعود عسگری احمد اعطایی و محمد رضا دهقان امیری در شهر العیس سوریه ب شهادت رسیدن