eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
972 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
رهبرانقلاب: شهید حججی عزیز، حجت خداوند درمقابل چشم همگان شد. 18 مرداد به مناسبت چهارمین سالگرد شهید حججی و روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سید
سالروز شهادت شهید حججی
•••🖤🖇••• ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ❥↬•|
•••🖤🖇••• ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ❥↬•|@shbeyzaei_313
🖤اربــابــــم حسیــــن🖤: •••🖤🖇••• ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ❥↬•|@shbeyzaei_313
🖤اربــابــــم حسیــــن🖤: •••🖤🖇••• ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ¦🏴¦⇦ ❥↬•|@shbeyzaei_313
هدایت شده از ختم و چله
پس زمینه والپیپر پروفایل سالروز شهادت شهید دانش آموز محمود حقیقی تم زیر👇👇👇👇👇👇👇
سلامی به گرمای نگاه محمودرضا 😍🌱 اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا... 🍂🌻 آغاز صبحی دیگر با ذکر صلوات... 🌼✨ ♥️|@mahmoodreza_beizayi
🌺ذکر روز سه شنبه🌺 ❄️یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین❄️ ⚡️ای مهربان‌ترین مهربانان⚡️ ذکر روز سه‌شنبه به اسم علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد است. روایت شده در این روز زیارت این سه امام خوانده شود. ذکر روز سه شنبه موجب روا شدن حاجات می‌شود⭐️⛄️ 🌹 🌼 ♥️|@mahmoodreza_beizayi
✍از امام رضـا(ع)نقل شده که فرمودند : هر گاه ماه مــحرم فرا می ‏رسيد، پدرم (موسی بن‏ جعفر) ديگر خندان ديده نمی ‏شد و غم و افسردگی بر او غلبه می ‏يافت. تا آن كه ده روز از محرم می‌گذشت ؛ روز دهم محرم كه می ‏شد ؛آن روز ، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود ... 📚روایت از امالے صدوق . ص۱۱۱ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨ 🏴 تلنگر ✍ما فکر می‌کنیم عاشورا و کربلا زمان و مکانی است که حسین (ع) کشته شده... فکر می‌کنیم، مختصات یک اتفاق تاریخی، در تقویم قمری است.. فکر می‌کنیم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یعنی همین عزاداریها و سینه زنیها، همین نوحه‌ها و دم گرفتن‌ها و طبل کوبیدنها! اما دشت کربلا وجود خود ما، و هر روز، روز عاشورا است. ما در وجودمان حسین و یزیدی داریم که هر روز با هم در نبردند حسین درون ما با نیکی‌ها، مهربانیها و عشق ورزیدن‌ها و در یک‌کلام با التزام ما به حق و‌ حقیقت سیراب می‌شود.. پس وقتی که ما از صبح تا شب حتی یک کار خوب انجام نمی‌دهیم، حسین را تشنه نگه داشته‌ایم. وقتی هر روز صبح زبان به دروغ می‌گشاییم، وقتی وظیفه‌مان را درست انجام نمی‌دهیم، وقتی حق دیگری را پایمال می‌کنیم، وقتی آبروی رفیقمان را می‌بریم، وقتی خیانت می‌کنیم، حسین را سر می بریم، و این‌چنین است که هر روز تاریخ تکرار شده و هر روز حسین را در مقابل یزید قربانی می‌کنیم! 💥همین حالا هم که حسین بیاید، بیشتر از همان کاروان سال۶۱ هجری همراهی‌اش نخواهند کرد و باز حسین تنها خواهد ماند و تنها خواهد رفت و قبل از رفتنش، همان‌نامه یک خطی‌را خواهد نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی‌طالب به بنی‌هاشم و اما بعد، هر کس با من بیاید شهید می‌شود و هر کس نیاید، پیروز نخواهد شد. والسلام ‌‌‌‌✅ کانال استاد دانشمند
🌹 پس از ۶ سال| پیکر مطهر اولین روحانی شهید مدافع حرم «محمدمهدی مالامیری» شناسایی شد ♦️پس از ۶ سال پیکر مطهر روحانی شهید مدافع حرم «محمدمهدی مالامیری» که در شامگاه دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، مصادف با اول ماه رجب میلاد امام محمدباقر (ع) همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار (کلنا عباسک یا زینب) در منطقه بصری الحریر استان درعای سوریه به شهادت رسید؛ شناسایی و به میهن بازگشته است. 🌹شهید محمد مهدی مالامیری اولین روحانی مدافع حرم است که در دفاع از حرم اهل بیت (علیه‌السلام) در سوریه به شهادت رسید وی آرزو داشت: «آن‌چنان باید با داعش بجنگیم و بکشیم که اگر خود کشته شدیم، نباید چیزی از بدن ما بماند تا زحمت تشییع جنازه مان به دوش دیگران نیفتد». 💔🦋
هر جا که منم جای تو پیداست که خالیست... اشک است بجای تو و دنیاست که خالیست... وقتی که تو نیستی همه جا خالی خالیست... 💖 🌸 ❥↬•| @shbeyzaei_313
•••💚🖇 دیشب حال خوشی نداشتم😔 گذرم افتاد به خیابان شهدا😍 از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم🚶🏻‍♂ خیابان هر قدمش کوچه ایی داشت ✨ اولین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 به نام محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین ,نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام اخلاص بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... دومین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 شهید پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم👇🏻👇🏻👇🏻 شهید ... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... چهارمین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 شهید ... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! مطالعه کردی؟! برای بصیرت خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ولایت!!؟همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... پنجمین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 و شهید ... صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... ششمین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 ... هیبت خاصی داشت...مشغول تدریس بود!مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل...کم آوردم...گذشتم... هفتمین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 انگار کانال بود! ... انگار مرکز کنترل دل ها بود!!هم مدارس!هم دانشگاه!هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... هشتمین کوچه👇🏻👇🏻👇🏻 رسیدم به ... انگار شهید پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند...شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ارباب... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند برایشان... اسم من هم بود!وساطت فایده نداشت...از حرف تا عمل!فاصله زیاد بود...دیگر پاهایم رمق نداشت!افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!تمام شد...تمام از کوچه پس کوچه های دنیا!بی شهدا،نمی توان گذشت...😭 گاهی،نگاهی... همه را صدا میزنند ؛ اما هرکسی نمیشنود...😢 ❥↬•|@Shbeizayi_313
صدقه: راههايی برای صدقه دادن از دكتر محمد العريفی چند عدد صندلی بخريد و در مسجد بگذاريد هركس بر آن نشست و نماز خواند برايتان أجر نوشته ميشود. يك پيژامه و جوراب (پوشاك هر نوع) در يك پاكت بزار و به كارگری زحمت كش هديه كن. 🍇😊😊😊🍇 يك جعبه پس انداز در اتاقت بزار و هر بار كه مرتكب گناهی شدی هزار تومان و يا چند درهم در اون بنداز و بعد از يك ماه اون رو باز كن و به نيازمندی بده و هر ماه اون رو تكرار كن. 🍇😊😊😊🍇 دعای ورود و خروج به منزل رو در دو ورقه بنويس و در آسانسور و يا (در خروجی ها و ورودی ها) نصب كن تا عابران با خواندن آن اجر ببرند و تو نيز اجر ببری. 🍇😊😊😊🍇 بخشی از حقوقت را برای كفالت يتيم هزينه كن. 🍇😊😊😊🍇 كارتون آب و آب ميوه خنكی را به كارگرانی كه در بيرون منزلتان در حال حفر هستند اهدا كن تا در هنگام شدت گرمای روز از آن استفاده ڪنند. 🍇😊😊😊🍇 اگر در حال زدن بنزين هستيد باقی پول را به كارگر پمپ بنزين بده به نيت صدقه 🍇😊😊😊🍇 تعدادی قرآن كريم را در مساجد بگزار تا مردم آن را بخوانند و شما صاحب أجر بشويد هر حرف ده حسنه نوشته ميشود تصورش را بكن چقدر أجر به تو خواهد رسيد. 🍇😊😊😊🍇 آسان ترين راه صدقه به مردگان اگر مقداری آب در بطری شما به جا مانده آن را بر درخت كنار خيابان بده و نيت صدقه ڪن. 🍇😊😊😊🍇 خنده و سلام بر نشسته ها و سخنان نيكو نيز يك صدقه است. 🍇😊😊😊🍇 هنگام خوابيدن هركس را كه به تو بدی كرده و يا غيبت و سخن چينی و يا ظلمی به تو كرده را ببخش به همين راحتی اين صدقه است. 🍇😊😊😊🍇 اين پيام را منتشر كنيد شايد فردی به يكی از اين كارها عمل كرد و شما أجر برديد.
¦↬🔗⏱ ‌‌ •. ھࢪڪس‌چھل‌ࢪوززیاࢪت‌عاشوࢪاࢪا‌بخواندوثواب‌آن‌ࢪاهدیہ‌بفࢪستد،حتما‌تلاش‌خود‌ࢪا‌بہ‌اذن‌خداخواهم‌ڪࢪد‌تاحاجت‌اوࢪا‌بگیࢪم‌ واگࢪنہ‌،دࢪ‌آخࢪت‌بࢪا؎اوجبࢪان‌ڪنم. •.
🌹 وای از آن روزی که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود ، پناه میبرم به خدا از روزی که گناه عادت مردم شود ... 🕊
🌸 اقامه عزای امام حسین حیات اسلام است...
•{ شهادت، اجر کسانی است که در زندگی خود مدام در حال درگیری با نفس اند و زمانی که نفس سرکش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر، شهادت را روزی آنان خواهد کرد ...🕊🌹}°
زندگی شهید_محسن_حججی قسمت_اول :داستان آشنایی شهید حججی با همسرش از زبان همسرش هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه . بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود. 😯 من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه بودیم. من توی قسمت خواهران و او توی قسمت برادران. چون دورادور با ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست.. . برای انجام کاری ، موسسه را لازم داشتم. با کمی و رفتم پیش محسن😇 گفتم: "ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟" محسن سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. و شد. با صدای و گفت: "ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟"🙄🤔 گفتم: "بله." چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم. . از آن موقع، هر روز ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم.😌 سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان. . با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم. 😇😌👌🏻 با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم. 😰 . یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: "زهرا، . توی قبول شدی."😃 حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم.😍✌🏻 . گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران. 👀 یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است. سرش را پایین انداخت. موقع رفتن بهم گفت: "دانشگاه قبول شدید؟" گفتم: "بله.بابل." گفت: "می‌خواهید بروید؟" گفتم: "بله حتما" یکدفعه پکر شد. مثل تایری پنچر شد! 😔 توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم.😢