🔴 اظهارات بی سابقه سید حسن نصرالله در مورد اسرار سردار سلیمانی، تهدید آمریکا به حمله به خاک ایران و عملیات های ترور
🔹 آمریکا تهدید کرد اردوگاهی را در کرج بمباران می کنیم؛ موضع ایران تغییر نکرد!
🔴 همه کسانی که در ترور سردار سلیمانی نقش داشتهاند مورد هدف قرار دارند؛ حال چه ترامپ باشد چه غیر ترامپ
🔻دبیرکل حزب الله لبنان: نه تنها من، بلکه دیگر فرماندهان و رهبران «حزبالله» نیز اهداف آنها برای ترور هستند
🔻 ترور رهبران و فرماندهان «حزبالله» یک هدف مشترک امریکایی، اسرائیلی و سعودی است
🔻یکی از اهداف بن سلمان این بود که موافقت امریکا برای ترور من را به دست آورد
🔻 طرفهای شرقی و غربی. طرفهای مختلف این اطلاعات را در اختیار ما قرار دادند.
🔻جنایت ترور سردار سلیمانی حاصل پروژه سهگانه امریکا، سعودی و صهیونیسم بوده است
🔻این عملیات با عملیات ترور شهید «حاج عماد مغنیه» و نیز با عملیات ترور شهید «محسن فخریزاده» کاملاً متفاوت بود
🔻آمریکاییها برای خروج از خاک عراق به ایرانیها یعنی «حاج قاسم سلیمانی» متوسل شدند. زمانی که توافقنامه خروج آمریکاییها از عراق امضا شد، آنها [امریکاییها] با چه کسی صحبت کرده بودند؟ آنها نه به صورت مستقیم که از طریق عوامل خود با نیروی قدس صحبت کرده بودند.
🔻آنها به عوامل خود گفتند از «قاسم سلیمانی» خواهش کنید که با گروههای مقاومت در عراق صحبت کند و از آنها مهلت بگیرد تا ما طی یک مدت ۲ یا ۳ ماهه از عراق خارج شویم.
🔻خلاصه کلام آنها در آن زمان این بود که ما میخواهیم از عراق عقبنشینی کنیم، اما نمیخواهیم که این اتفاق، زیر آتش مقاومت رخ دهد.
🔻رئیس ستاد فرماندهی مرکزی امریکا در منطقه که عراق نیز جزئی از محدودههای جغرافیایی تحت مسئولیتش بود و نیز دیگر فرماندهان ارتش امریکا در عراق، «حاج قاسم سلیمانی» و نیروی قدس را تهدید کردند که اگر حمایتهایتان از گروههای مقاومت عراق را متوقف نکنید، ما مراکز و مواضع شما در ایران را بمباران میکنیم.
🔻آنها حتی اردوگاهی در منطقه «کرج» را به عنوان یکی از اهداف خود اعلام کردند؛ اردوگاهی که رزمندگان مقاومت از کشورهای مختلف در آنجا تحت آموزش قرار میگرفتند.
🔻لذا اهدافی را مشخص کردند و گفتند که ما این اهداف را بمباران میکنیم. با اینحال، موضع جمهوری اسلامی ایران به هیچوجه تغییر نکرد.
🔻همه کسانی که در این قتل (ترور سردار سلیمانی) نقش داشتهاند مورد هدف قرار دارند؛ حال چه ترامپ باشد چه غیر ترامپ. ترامپ نیز همین طور است، زیرا نقشی اساسی در اتخاذ تصمیم ترور ایفا کرد. تمامی کسانی که در این تصمیمگیری شرکت داشتند و آمر یا عامل بودند باید مجازات شوند.
🔻برادر ما «حاج قاسم سلیمانی» به مسکو رفت و با رئیسجمهور «پوتین» دیدار کرد. دیدار میان آنها ۲ ساعت به طول انجامید؛ این یعنی زمان جلسه نیز بسیار حائز اهمیت است. این جلسه با حضور مسئولان نظامی، امنیتی و سیاسی برگزار شد.
🔻در آن زمان، «حاج قاسم» برای من تعریف کرد که به صورت مستقیم و بدون واسطه با «پوتین» سخن گفت. او گفت که نقشه میدانی را روی میز گذاشته و شرایط را تشریح کرده است. او در نقشه میدانی تشریح کرد که ارتش سوریه و متحدانش در کجا قرار دارند و گروههای مسلح در مناطق مختلف چه موقعیتی دارند.
🔻در آن جلسه، «پوتین» به «حاج قاسم سلیمانی» گفت که قانع شده است. در سایه آن جلسه بود که تصمیم ورود نیروهای روسی به سوریه اتخاذ شد. من این مسأله را از برادر «حاج قاسم سلیمانی» شنیدم؛ کما اینکه این داستان، معروف است.
🔈#نشر _آزاد 🗣
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☸نتیجه عملکرد فعالیت حاج قاسم
✳️عملکردبارز تلاش و مجاهدت خستگیناپذیر،سربازی ولایت ،استقامت در راه آرمانهای انقلاب و نظام اسلامیِ شهید حاج قاسم سلیمانی
❇️ایجاد و تشکیل شبکه قوی و منسجم مقاومت اسلامی در منطقه
❇️تضعیف آمریکا در منطقه غرب آسیا
❇️اجبار آمریکا به خروج از منطقه
❇️بسترسازی برای نابودی رژیم صهیونیستی
❇️تدبیربرای آزادی قدس وفلسطین
❇️جهت دهی مبارزه باتروریستهابه مجاهدین کشورهای اسلامی
❇️نجات کشورهای اسلامی ازسقوط واشغالگری آمریکا
✍غلامرضایی
🔈#نشر _آزاد 🗣
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6
🔴 اورشلیمپست هک شد
🔹وبسایت روزنامه اورشلیمپست اسرائیل، بامداد دوشنبه در دومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی هک شد.
هکرها تصویری از انگشتر شهید سلیمانی را روی وبسایت اورشلیم پست به نمایش گذاشتند که از آن موشکی به سوی راکتور هستهای دیمونا شلیک میشود.
🔹سپاه، اخیرا در جریان مانور نظامی حمله به راکتور دیمونا را شبیهسازی کرده بود.
🔹هکرها پیامی به زبان انگلیسی و عبری روی وبسایت اورشلیم پست قرار دادهاند که میگوید:
در جایی که گمان نمیکنید به شما نزدیک هستیم.
#hero
🔈#نشر _آزاد 🗣
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6
https://fatehe-online.ir/231707
سلام فاتحه آنلاین برای سردار سلیمانی لطفا شما هم نشر دهید .
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6
🍉#پاستيل_هندوانه
🍭🍬پودر ژله انار رو با 2 قاشق پودر ژلاتين و یک لیوان سر خالی آب جوش مخلوط میکنم و بن ماری میکنیم می ریزیم تو قالب و 10 ّدقیقه ميزاريم فریزر توی این فاصله یه بسته ژله الورا رو با دو قاشق پودر ژلاتين و یه لیوان سر خالی آب جوش مخلوط میکنیم به روش بن ماری حل میکنیم و دو قسمت میکنیم یه قسمت کمتر رو با شیر مخلوط میکنیم یه قسمت بیشتر رو رنگ سبز میزنیم بعد از ده دقیقه سفید رو روی قرمز می ریزیم 2 —3 دقیقه فریزر ميزاريم بعد رنگ سبز رو می ریزم و 10 دقیقه ميزاريم فریزر
بعد دو ساعت ميزاريم تو یخچال
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6
🔴بعد از اینکه اجازه نداریم عکسی از سردار دل ها تو صفحه شخصی اینستاگرام مون بارگزاری کنیم، الان پلان بعدی رو شروع کردن اون هم به روش مسدود سازی هشتگ ها....
واسه ما یکی از آزادی بیان غربی دم نزنید خواهشاً
#نحن_ابومهدي
✍️ محَمّد نُصوحی
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6
*📝چرا سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید یوسف الهی به خاک سپرده شود*
*دریک کلام عملکرد شهید یوسف الهی بودکه باعث شد در سن کم به درجه عرفانی والا برسد*
1️⃣ *از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود*
2️⃣ *نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید*
3️⃣ *دائما ذکر خدا می گفت*
4️⃣ *قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود*
5️⃣ *هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود*
6️⃣ *چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت*
7️⃣ *خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت*
8️⃣ *روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود*
💥 *۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی*
🔹 *شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.*
1️⃣ *همرزم شهید:* *حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.*
*نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.*
*وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".*
*با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.*
*خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟*
2️⃣ *مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.*
*وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!*
*بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟*
*امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!*
3️⃣ *برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.* *نمیدانستیم کجا برویم.*
*جوانی جلو آمد و گفت:* *شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!*
*جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند.* *برو آنها را بیاور اینجا!*
*وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.*
*اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟*
*لبخندی زد و گفت:* *چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!*
*محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!*
4️⃣ *همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.*
*محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.*
*حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.*
*امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.*
*صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود.* *گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟*
*گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!*
*حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.*
*با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟*
*گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟*
*اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.*
*اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.*
*پرسیدم: چه طور؟!*
*گفت: شهید شده اند*. *جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.*
*من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.*
*وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!*
5️⃣ *همرزم شهید:* *زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم*…
🇮🇷🌺🖤🏴@basaer6