فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 بوی روضه، بوی گودال ...
🍃🌹🍃
🎙 محمود کریمی
#یحیی_سنوار | #طوفان_الاقصی
🔺ادعای نفوذ اطلاعاتی ایران و لو رفتن طرح احتمالی حمله رژیم صهیونیستی
الجزیره نوشت:
مقامات آمریکایی از نگرانی خود درپی افشای اسناد اطلاعاتی آمریکا در مورد تدارک اسرائیل برای حمله به ايران خبر دادند.
🔺به گفته مقامات آمریکایی این درز اطلاعات در یک حساب تلگرام مرتبط با ایران رخ داده و فاش شدن این حادثه بسیار جدی است.
🔺همچنین یک مقام ارشد اسرائیلی گفت: نهاد امنیتی اسرائیل از نشت اطلاعات مطلع است و آن را جدی می گیرد.
وزیر امور خارجه:
همه اهداف را در اسرائیل شناسایی کردهایم
هر حملهای علیه ایران، به معنای عبور از خطقرمز برای ما است؛ چنین حملهای را بیپاسخ نمیگذاریم
پاسخ لازم به هر حمله به تأسیسات هستهای ایران یا هر حمله مشابه داده خواهد شد
12.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴صحبت مهم و راهبردی حاج قاسم سلیمانی
اگر کسی در فلسطین ادعای شیعی کرد با او کار نمی کنیم
🇮🇷﷽🇵🇸
📝زنی که سوختن را به برهنه شدن ترجیح داد!
🍃🌹🍃
🔻خالده ترکی عمران؛ زن معلمی از اهالی بصره عراق بود. در تاریخ ۳ اپریل ۲۰۱۶ در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل کارش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین، دچار انفجار و حریق میگردد و ماشین وی نیز آتش میگیرد.
🔸خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده میشود اما بعد از اینکه متوجه میشود که لباس تنش در حال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، راضی نمیشود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، دوباره به طرف ماشینش برمیگردد و در را باز نموده داخل ماشین مینشیند.
🔹یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه میکرد باصدای بلند فریاد میزند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده شو تو را با لباس خودم میپوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع میورزد و ترجیح میدهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند.
🔺عراقیها به وی لقب شهیدِ شرف و ناموس دادهاند و در میدان هوایی بصره اطراف ماشین او حفاظی کشیدند و از آن تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.
دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچهاش مانده بودند وسط یه کوره راه، من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمیگشتیم به شهر، چشمش که به قیافه لرزان زن و بچه کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا، پرسید: کجا میروید؟ مرد کُرد گفت: کرمانشاه، علی پرسید: رانندگی بلدی؟ کُرد متعجب گفت: بله بلدم، علی دمِ گوشم گفت: سعید بریم عقب، مرد کُرد با زن و بچهاش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!
باد و سرما میپیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم، لجم گرفت و گفتم: آخه این آدم رو میشناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟ اون هم مثل من میلرزید، اما توی تاریکی خندهاش را پنهان نکرد و گفت: آره میشناسمش، اینا دو، سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشینها شرف دارن، تمام سختیهای ما توی جبهه به خاطر ایناس.
🌷شهید علی چیتسازیان🌷