شاید همهی اینها برمیگرده به سنی که توشم نمیدونم.
ما یه زمان فکر میکردیم بلای جانمون نوجوانیه.
ولی این چندسال اول دهه سوم زندگی، خود مرگه.
یکی از دلایلی که انقدر برای ارشد خوندن مردد بودم همین بود، احساس میکردم یه استراحت یک ساله میتونه کمکم کنه فرعیاتی که تو ذهنم دارن جای اصل رو پر میکنن به یه سرانجامی برسونم.
ولی تابستون بخاطر همزمانیش با محرم و صفر باعث شد انقدر بیکار بمونم که باز برگردم سر درس و مشقم.
نمیدانم، اطلاعی ندارم.
کلا بستگی داره که شما ایدهآلتون یک رشد منظم همهجانبه در حد معمول باشه یا یک رشد یک بعدی کاریکاتوری اما در حد اعلی.
یه جورایی من انگار هر دو رو باهم میخوام و هنوز اونقدری که باید با خودم روراست نیستم.
هدایت شده از من و راههای نرفته🇵🇸
کلا از نوجوانی به بعد سختی چالشها به قوت نوجوانی میمونه😐
وقتی تو چیزایی که برای بقیه پیشپا افتادهست صد خودم رو میذارم خیلی احساس رضایت میکنم.
حالا تو هی بگو نمیارزه، مهم اینه من خیالم راحت باشه خوب انجامش دادم.