بعد از شهادت مجید ، دوستانش پیشم آمدن و گفتن مجید به یک رستوران بدهکار هست
جویای قضیه شدم فهمیدم که مجید هر روز ۳ تا غذا به سمت مهرآباد میفرستاد
و پولش رو آخر هر ماه حساب میکرد
گذشت گذشت گذشت.....
یک بار دیدم دوتا بچه اومدن پیش ما و سراغ مجید رو گرفتن و گفتند:
از وقتی که مجید شهید شده
کسی به ما غذا نمیده و کسی به ما سر نمیزنه......
#شهید_مجید_قربانخانی⚘️⚘️⚘️
#راه_و_رسم_شهدا🥀🥀🥀
@bashohada_313
ابراهیم برای ورزش در زورخانه یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای خودش تهیه کرده بود. حسابی سر زبانها افتاده و انگشتنما شده بود. اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچهها چنین کارهایی را انجام نداد! میگفت: این کارها عامل غرور انسان میشه. میگفت: مردم به دنبال این هستند که چه کسی قویتر از بقیه است. من اگر جلوی دیگران ورزشهای سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن رفقایم میشوم. در واقع خودم را مطرح کردهام و این کار اشتباه است. بعد از آن، وقتی میاندار ورزش بود و میدید که شخصی خسته شده و کم آورده، سریع ورزش را عوض میکرد.
#شهید_ابراهیم_هادی 🥀
@bashohada_313
من و محمد رضا یک جایی بودیم
طرف داشت غیبت میکرد.....
محمد رضا بهش گفت :
داداش ، روی شونه هاتو دیدی؟
پرسید : نه مگه چه شده؟
محمد رضا گفت:
گناهان اون بنده خدایی که غیبت میکردی درباره اش
روی شونه ات هست.......
#سیره_شهدا🥀🥀🥀
@bashohada_313
توصیه ی شهید تجلایی...
آنسان وقتی که میخواهد محبوب خدای خود شود
باید گمنام باشد و برای خدا کار کند نه برای
معروفی........
#شهید_علی_تجلایی⚘️⚘️⚘️
@bashohada_313
شهید صیاد شیرازی همیشه میگفت:
حواستون به دنیا باشه
دنیا انسان رو میبره داخل خودش
اگر یک قدم برید
تا قدم آخر شمارو میکشونه
پس
مراقب قدم اول باشید.....
شهید صیاد شیرازی🥀🥀🥀
@bashohada_313
شهید جهاد مغنیه میگفت
انسان باید جوری روی خودش کار کنه
که وقتی
گناه میکنه
گریش بگیره......
#راه_شهدا ⚘️🥀⚘️
@bashohada_313
#شهیدانه
برعکس تولد سہ فرزند دیگرم
کہ همہ با سروصدا تبریک میگفتند
بعد از دیدنِ زینب همہ گوشھ
چشمشان تر میشود..
بغلش میکنم و آرام وصیتنامھ محمد را
کہ دیگر حفظ شدهام در گوشش زمزمه میکنم:
از طرف من رویِ فرزندانم را ببوس
و به فرزند چهارم بگو این سختیها
آسایشی بہ همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد
زینب آرام میخوابد و من به عکس محمد
رویِ دیوار نگاه میکنم :)💔
همسر#شهید_محمد_بلباسی
@bashohada_313
#عاشقانه_شهدا🙃🌿
از وقتۍ ڪاظم رفته بود لبنان
خبر؎ از او نداشتم
در فراق او افسردگۍ گرفته بودم و نحیف و لاغر شده بودم
مادرشوهرم به بهانه پیدا ڪردن ڪاظم مرا آورد اهواز ڪه از این حال و هوا بیرون بیایم
وقتۍ اتفاقی در خیابان پیدایش ڪردم
زبانم بند آمده بود و پایم بۍحس شده بود و دیگر توان راه رفتن نداشتم
خانه ڪه آمدیم و رنگ و رویم را دید خیلۍ ناراحت شد
محڪم مۍزد رو؎ پایش و سرش را تڪان مۍداد
وا؎ اڪرم! نگو مریض شدم ڪه دیوانهام مۍڪنۍ،مرا شرمنده مۍڪنۍ
من ڪیم ڪه به خاطر من ظالم خودت را به سختۍ مۍانداز؎؟!
تبخالۍ گوشه لبش بود
وقتۍ پرسیدم: حالا بگو لبت چه شده؟ اشڪش جــار؎ شد
اشڪهایم را با گوشه انگشتش پاڪ ڪرد
و سرش را انداخت پایین و گفت: در این مدت این همه سختۍ ڪشید؎ و قیافهات شبیه بیماران روانۍ شده،آن وقت تو نگران تبخال رو؎ لب منۍ!
حال و هـوایی داشت آن روز :)💔
همسر#شهیدڪاظمنجفیرستگاری
@bashohada_313
مهم ترین درسی که شهید آرمان علی وردی بهمون یاد دادند این بود.. :)) 👇
پای چیز درست بمونید، حتی اگه تنها موندید.. 😉💔🥹🌸🫠✌️
#شهیدانه.. ✨✨✨
#برادر_شهیدم.. 🕊🕊🕊
#شهیدآرمانعلیوردے... 🌱🍃🌱🍃
@bashohada_313