eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
151 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
؟ 🌷مقام معظم رهبری ماه مبارک رمضان، خانواده شهدا را افطاری می‌دهند و در این برنامه افطاری می‌ایستند و از خانواده‌های شهدا احوال پرسی می‌کنند.‌ چند سال قبل و در یکی از همین افطاری‌ها، طبق معمول، مقام معظم رهبری از خانواده‌ی شهدا دلجویی می‌کردند. تا این‌که نوبت به یک خانواده، شامل همسر و دختر شهید رسید. آقا از آن‌ها احوالپرسی کردند. دختر خانواده که تحت تأثیر حرف‌هایی قرار گرفته بود به آقا گفت: «من نمی‌خواستم بیایم؛ مادرم با زور و فشار مرا آورد.» 🌷رهبر به مادرش  تذکر دادند: «نمی‌خواست بیاید نمی‌آوردیدش. چرا اذیتش کردید؟» سپس توصیه‌ای به آن‌ها کردند و رفتند. ....رهبر انقلاب ظهرهای ماه رمضان نماز می‌خوانند و نمازشان عمومی است. فردای آن روز و در نماز جماعت، از قسمت خانم‌ها، خانمی جمعیت را می‌شکافد و به سمت رهبر انقلاب می‌رود. محافظ‌ها حساس می‌شوند و جلو می‌آیند تا مانعش شوند. می‌بینند خانمی می‌گوید باید آقا را بببینم. 🌷به خاطر سر و صدا آقا سرشان را برمی‌گردانند و می‌پرسند: «چه خبر است؟» می‌گویند: «خانمی اصرار دارد شما را ببیند.» رهبر انقلاب اجازه دادند و گفتند: «خب بگذارید بیاید.» می‌بینند همان دختر شهید است. دختر شهید همین که به رهبری می‌رسد، عبای آقا را می‌گیرد و اشک می‌ریزد. می‌گوید: «دیشب از پیش شما که رفتم به محض این‌که خوابیدم، پدرم به خوابم آمد. گفت: چرا با ولیّ فقیهت این‌گونه حرف زدی؟» راوی: حجت‌الاسلام حیدر مصلحی گفتم به خِرد که رهبر دوران کیست؟ در ظل ولایت که می‌باید زیست؟؟ گفتا که بسی گشتم و یک تن دیدم سید علی حسینی خامنه ای است
🔸 شهدا و حضرت زهرا(س) ◇ ازبس حضرت زهرایےبود،درعملیات خیبر اسم گردانش راعوض کرد گذاشت"یازهرا(س)” دروالفجر۸ شهیدکه شد ایّام فاطمیه بود... ترکش خورده بودبہ پهلویش...
🌸مکانیکی که فرمانده شد ... اگر بگویم آچار فرانسه‌ ی گردان بود اغراق نکرده‌ام. اگر یک نفر او را نمی‌شناخت و برای اولین بار او را می‌دید، خیال می‌کرد، نیروی خدماتی گردان است. چون از آرایش‌گری گرفته تا مکانیکی خودروها و ... همه را او انجام می‌داد.یک روز که داشت پلاتین انگشت‌های دستش را با انبر دست در می‌آورد، گفتم: - «خلیل! چرا دستات این طوری شدند؟» خندید و گفت:- «عملیات والفجر 8 با یک عراقی گلاویز شدم و او 16 تیر به شکم و دستانم زد.»گفتم:«خودش چی شد؟» گفت: «با این که منو سخت مجروح کرده بود با هزار بدبختی با سرنیزه او را از پای در آوردم.»گفتم:- «چرا خودت پلاتین‌ها را در می‌آوری؟!»گفت: «خوشم نمی‌آد وقتم را در بیمارستان هدر بدهم.» شب عملیات کربلای 4 مثل یک شیر غران به دشمن هجوم برد. با این که دشمن از شروع عملیات با خبر بود، ولی او تا خاکریز سوم جزیره پیش رفت. وقتی او را دیدم دستانش باند پیچی شده بود. گفتم: «خلیل چی شد؟» گفت: «دوباره ترکش خوردند.». از فرماندهان گردان مالک_لشکر ویژه ۲۵ کربلا راوی:🌱 سید حشمت الله شهرزاد
منتظر: 💔 بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند😔، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.‼️ مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر و سینه زنی برای (ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.✨🌱 🌷 اولین شهید مدافع حرم کرمان شادی روحشون
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
سکانس اول: #شلمچه من و حاج احمد کاظمی داریم روی خاک‌ها‌ قدم می‌زنیم عکاس عکس می‌گیرد و من یقین دارم
🌟 | 🔰 زیر باران نگاهش.... 🔻 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی‌هوش شد! یه مدت گذشت. یک‌دفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بی‌هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟» 🚩 ....گفت: «بهت می‌گم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.» 🔅 به‌خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌، حسینیه فاطمه ‌الزهرا (س)  ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه.... 📍خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
💠 حیف نیست آدم ترس از خدا را ول کند، از دشمن بترسد!!؟ 🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا شهید محمود کاو
خاطره ای از شهید محمود کاوه/ ساکنان ملک اعظم،ص88 مفقود الاثر می گفت:" دوست دارم مفقودالاثر باشم، این آرزوی قلبی من است.آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام". در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد. می گفت:" آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد". در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:" دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین _علیه السلام_ هستس، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی رسد". یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد، که از او شنیده:" دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقودالاثر باشم چون قبر زهرا_سلام الله علیها_ هم ناشناخته مانده است".
🔰بوسه امام بر پیشانی تنها رزمنده اشلو معروف‌ترین لقب شهید مرتضی جاویدی است و دلیل گذاشتن این لقب برای او این است که با لباس عراقی‌ها پیش خودشان می‌رفت و با آنان هم غذا می‌شد، او به سنگرهای عراقی‌ها می‌رفت و با آنها صحبت می‌کرد، بعدها عراقی‌ها پی می‌بردند که او ایرانی است و برای جاسوسی به سنگر آنها آمده‌ است و برای سر مرتضی جاویدی جایزه می‌گذاشتند. پس از پیروزی در عملیات والفجر ۲ اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت‌ امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع عملیات را با حضرت امام در میان می‌گذارد و امام این شهید را در بغل می‌گیرد و بر پیشانی‌اش بوسه می‌زند، شهید صیاد شیرازی می‌گوید در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می‌رسیم، فقط یک بار دیدم که امام رزمنده‌ای را در آغوش گرفت و پیشانی‌اش را بوسید و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی
هدایت شده از سنگر روایت
🎓دورهٔ تخصصی تبلیغ دانش آموزی در قالب ۱۳ جلسه آفلاین به‌صورت کاملاً 📌 چه کنم مخاطب حرفم را بشنود؟ 📌چه کنم مخاطب حرفم را بپسندد؟ 📌 چه کنم مخاطب حرفم را بپذیرد؟ 📌 و کلی سرفصل‌ جذاب دیگر... 🎙با بیان: حجت الاسلام مجید دهبان ➕جلسه اول https://eitaa.com/sot_enghelabi/3418 ➕جلسه دوم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3419 ➕جلسه سوم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3420 ➕جلسه چهارم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3438 ➕جلسه پنجم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3462 ➕جلسه ششم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3477 ➕جلسه هفتم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3488 ➕جلسه هشتم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3497 ➕جلسه نهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3513 ➕جلسه دهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3616 ➕جلسه یازدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3617 ➕جلسه دوازدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3618 ➕جلسه سیزدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3619 ➕جلسه چهاردهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3814 ➕جلسه پانزدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3815 ➕جلسه شانزدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3816 ➕جلسه هفدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3817 ➕جلسه هجدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3818 ➕جلسه نوزدهم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3819 ➕جلسه بیستم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3820 ➕جلسه بیست و یکم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3821 ➕جلسه بیست و دوم https://eitaa.com/sot_enghelabi/3822 ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
🌷مادر محمود نذر کرده بود که پسرش در روز عاشورا شهید شود. می‌گفت: می‌دانستم شهید می‌شود. ختم سوره واقعه برداشتم  که اگر شهید می‌شود، روز عاشورا شهید شود تا گریه‌هایم برای امام حسین (ع) باشد و رنگ او را بپذیرد. 🌷غروب عاشورا بود که هنوز خبر شهادت محمود به او نرسیده بود. ناراحت بود. گفت: خدایا! نذرم را قبول نکردی؟! مادر عازم مسجد بود. وقتی خبر شهادت محمود را به مادر دادیم، اولین سئوالش این بود که کی شهید شد؟ وقتی گفتیم روز عاشورا، گفت: خدایا! ممنونم که نذرم را قبول کردی. 🌷با این‌که خبر شهادت محمود را شنید اما دوباره راه مسجد را در پیش گرفت. می‌گفت: محمود به امام حسین (ع) اقتدا کرد و امام حسین (ع) شهید نماز شد. 🌹خاطره‌ای به یاد شهید معزز محمود اخلاقی 📚 کتاب "نذر قبول" نویسنده: اشرف سیف الدینی منبع: وب‌سایت برش‌ها
!! 🌷وقتی برای آموزش لودر رفته بود، مربی آموزشی به او گفته بود که کوچک هستی و قدت کوتاه می‌باشد و پایت به پدال گاز و ترمز نمی‌رسد. اما شهید اصرار داشت که می‌تواند راننده دستگاه سنگین باشد و آموزش را دید. همچنان‌که مربی گفته بود واقعاً پای شهید محمدی به پدال گاز نمی‌رسید. 🌷....بلند می‌شد و سرِ پا رانندگی می‌کرد که به همین شکل در عملیات والفجر ۸ مجروح شد که همسنگر شهید، نادری او را ۲ کیلومتر به دوش کشید تا از آتش سنگین و پُر حجم دشمن که پاتک زده بود به آمبولانس برساند، اما هنوز به آن سمت رودخانه اروند نرسیده بود که شهید شد. 🌹خاطره ای به یاد شهید ۱۷ ساله محمد جان‌محمدی لندی
📌 چهار توصیه شهید شیبانی‌مجد برای رسیدن به مقامی بالاتر از شهدای مدافع حرم 🔷️ یکی از دوستان شهید مدافع حرم محمدرضا شیبانی، خوابی که از شهید دیده بود را تعریف کرد و گفت: ◇ شهید شیبانی‌مجد به خوابم آمده بود با او دردل وگلایه کردم که تورفتی ومن ماندم. ◇ الان که جنگ در سوریه تمام شده دیگه راه شهادت بسته شده است ، چکار کنم؟ ◇ ایشان جواب دادند:چند کار را انجام بده هرکجا باشی شهادت به دنبالت می آید . ◇ شما بهترین دوستان من بودید اگر صبر کنید خداوند اجر دوشهید که به ما داده به شما اجربیشتری خواهد داد ◇ من‌خوشحال شدم وگفتم داری شکسته نفسی می کنی محمدرضا ماکجا وشما کجا و بعد گفتم چکار کنم . ◇ شهید شیبانی‌مجد چهار توصیه را گفت که انجام دهم: ◇ اول: کاری کنید خدا از شما راضی باشد ◇ دوم: نماز اول وقت ترک نشود ◇ سوم: به نامحرم نگاه نکنید ◇ چهارم: به کودکان با مهربانی رفتارکنید 🔻 و در پایان گفت: "خدایامن سوریه نیامدم جز به اختیار ونظر حضرت زینب (س)، ان شاءاله که شرمنده علمدار کربلا نباشم"